لذت ديوانگي / Ú¯Ùتگو با Øنا مخملباÙ
آيا پدرت به راØتي قبول كرد كه تو به مدرسه نروي يا به سختي قبول كرد؟
Øنا: يك شرط گذاشت بعد قبول كرد.
Ù¡
لذت ديوانگي
Ú¯Ùتگو با Øنا مخملباÙ
چند ساله هستي؟
14 ساله. / Øنا مخملباÙ: 5
از چند سالگي به مدرسه نرÙتي؟
Øنا: از 8 سالگي، بعد از كلاس دوم دبستان.
چرا مدرسه نرÙتي؟
Øنا: در آن زمان دو سه ماهي بود كه در خانه ما يك مدرسة هنري راه اÙتاده بود . كلاس هاي
آن مدر سه برايم جذاب تر بود . در مدرسه معلم ما دربارة اين كه بايد مواظب باشيم روسري ما
عقب نرود تا خدا ما را به جهنم نبرد صØبت Ù… يكرد. اما در خانة ما دربارة نقاشي، عكاسي، سينما
Ùˆ داستان وشعر صØبت Ù… يكردند.
آيا پدرت به راØتي قبول كرد كه تو به مدرسه نروي يا به سختي قبول كرد؟
Øنا: يك شرط گذاشت بعد قبول كرد.
چه شرطي؟
Øنا: اين كه من آزادم هر كاري دلم مي خواهد انجام دهم، اما آن كار بايستي Øداقل يك ماه،
روزي 8 ساعت تكرار شود . مثلاً اگر من دلم مي خواست دوچرخه سواري كنم بايستي Øداقل
يك ماه، روزي 8 ساعت اين كار را مي كردم. براي همين بعد از يك ماه مي توانستم به راØتي
روزي پنجاه كيلومتر دوچرخه سواري كنم . و من عادت كردم كه با وقت گذاشتن 30 روز ضربدر
8 ساعت از هر علاقه اي كه دارم به يك تخصص برسم.
آيا همة در سها برايت آسان بود؟
Øنا: من در 30 كلاسي كه در خانة ما تشكيل شد شركت كردم، بعضي از اين در س ها را به
خاطر آن كه پدرم ساده سازي مي كرد مي Ùهميدم Ùˆ بعضي ها را هم كه مشكل تر بود، Øسش را
مي گرÙتم. مثلاً در كلاس عرÙان Øدود 40 روز، هر روز ما دربارة زندگي يكي از عرÙا روزي 8
ساعت تمركز Ù… يكرديم. Ùˆ من يك روز خودم را Øلاج Ùكر Ù… يكردم، يك روز ابوسعيد ابوالخير.
چه در سهايي برايت مشكل بود و چه درس هايي آسان؟
Øنا: ÙلسÙÙ‡ از همه سخ تتر بود Ùˆ شعر Ùˆ داستان آسا نتر.
Ù¢
اين كلا سها آيا Ùقط جنبة تئوري داشت؟
Øنا: بعضي از درس ها را ما ياد گرÙتيم كه بهتر زندگي كنيم. مثل شنا، دوچرخ هسواري، اسكيت
و آشپزي و شهرشناسي و رانندگي كه اين ها همه جنبة عملي داشت . بعضي درس ها را ياد
مي گرÙتيم كه انسان باشيم مثل كلاس عرÙان Ùˆ روانشناسي . اما همين ها هم در آخر عملي
مي شد. پدرم اول هرچه درمي آورد بين اعضاي خانواده تقسيم مي كرد. بعد از اين كلاس ها از ما
مي خواست Ùƒ Ù‡ Øالا ما هم اين ها را بين كساني كه از ما بيشتر نياز دارند تقسيم كنيم . يادم
هست بعد از كلاس عرÙان، ما Ùكر مي كرديم Øتي كتابهايمان را بايد ببخشيم Ùˆ همين كار را
هم كرديم. تقريباً هم ما در خان همان كتا بها را م يخوانيم و بعد به ديگران هديه م يدهيم.
كلاس هاي د يگر مثل مونتاژ، تصويربرداري، هدايت بازيگر، Ùيلمنامه نويسي Ùˆ داستان نويسي
عملي بود . ما مي Ú¯Ùتيم Ùقط چيزهايي را كه مي توانيم انجام بدهيم بايد بگوييم بلديم نه آن
چيزهايي را كه Ùقط شنيده ايم Ùˆ خوانده ايم. مثلاً وقتي مي توانستيم به راØتي داستان بنويسيم
مي Ú¯Ùتيم داستان نويسي را بلديم نه وقتي كه اصول داستان نويسي را ياد گرÙت Ù‡ بوديم.
آيا نرÙتن به مدرسه باعث جدايي تو از هم سن Ùˆ سالانت نشده؟
Øنا: نه من رابطه ام را با آن ها ØÙظ كرده ام. هر روز يكي دو ساعت را با هم سن Ùˆ سالان خودم
مي گذراندم. با بچه هايي كه در همساي Ú¯ÙŠ ما هستند . يا بچه هايي كه در Øاشيه Ù…ØÙ„ Ùيلمبرداري
وجود دارند.
از اين كه وقتت را مدام با بزرگتر از خودت مي گذراني، اØساس خستگي Ùˆ
تنهايي نكرده اي؟
Øنا: چرا. دنياي بزرگترها با اين كه ادعاي اجتماعي تر بودن را دارند نسبت به دنياي بچه ها،
دنياي تنهاتري است . من Ùكر مي كنم آن ها بيش از اين كه با همديگر Øر٠بزنند مدام با
خودشان Ú¯Ùتگوي دروني دارند Ùˆ با اين كه شايد مدت ها ساكت هم باشند از بس در سرشان با
خودشان Øر٠زده اند اØساس خستگي مي كنند. اما كودكان كمتر خودشان را سانسور مي كنند .
آنچه در ذهنشان را مي گذرد ر ا به همديگر مي گويند Ùˆ Ú¯Ùتگوهاي آن ها بيشتر بيروني است Ùˆ از
تنهايي نجاتشان م يدهد.
آيا از اول دوست داشتي Ùيلمساز بشوي؟
Øنا: اوايل به نقاشي علاقه داشتم . Ùˆ آبرنگ كار مي كردم . چيزهاي خرچنگ Ùˆ قورباغه اي
مي كشيدم و پدرم آ نها را قاب م يكرد و به ديوار م يزد و وقتي مهمان داشتيم از نقاش يهاي من
مثل آثار اوليه ونگوك Ùˆ پيكاسو ياد مي كرد Ùˆ اين كار او به من اØساس اعتماد به Ù†Ùس مي داد.
بعدها كه بزرگتر شدم به او اعتراض كردم كه چرا از اين خرچنگ قورباغه هاي من به اين مهمي
ياد م يكردي؟
Ù£
بابا به من Ú¯Ùت: اول اين كه مي خواستم در تو اعتماد به Ù†Ùس ايجاد كنم . بعد هم دروغ Ù†Ú¯Ùتم
ونگوك و پيكاسو هم كارهاي كودك يشان به همين خرچنگ قورباغ هاي بوده.
و اين كار او باعث شده بود كه من اوايل دلم بخواهد نقاش باشم، اما چون با هنرمندان بزرگ
نقاشي ايران هم رÙت Ùˆ آمد داشتيم . از تنهايي آن ها وقتي ر وزهاي پشت سرهم در كارگاه شان
نقاشي م يكردند خسته شدم. و چون تنهايي را دوست نداشتم از نقاشي به سينما كشيده شدم.
آيا پدرت Ùقط نقاشي هاي ترا به ديوار Ù… ÙŠ زد يا كارهاي خواهر Ùˆ برادرت را هم
به ديوار م يزد؟
Øنا: پدرم نقاشي هاي من، طراØÙŠ هاي سميرا Ùˆ عكاسي هاي مي ثم را به ديوار مي زد. بعدها
مي Ú¯Ùت چون هر كس به خانه ما Ù… يآيد از آثار من صØبت Ù… يكند ممكن است شما زير دست Ùˆ
پاي تعري٠ديگران از آثار من له شويد Ùˆ نديده گرÙته شويد به خاطر اين در Ùˆ ديوار خانه را پر
كرده بود از كارهاي كودكانة ما Ùˆ مهمان ها اول كه وارد مي شدند از آثار پدرم صØبت مي كردند
و بعد كم كم به توصية پدرم، به تشويق يا انتقاد از كارهاي ما مي پرداختند و اين باعث شده بود
ما زير ساية نام بابا له نشويم . سميرا مي Ú¯Ùت يك روز با بابا به خانه يكي از خوانندگان مشهور
قديمي ايران رÙته بودند . دختر آن خوانندة مشهور مهماني را به هم زده بود Ùˆ Ú¯Ùته بود شما
عاشق صداي مادر من هستيد اما من از صداي مادرم بيزارم براي آن كه هر كس به خانة ما
آمده اين صدا نگذاشته نقاش يهاي من ديده شود. از اين Øادثه باباي من عبرت گرÙته بود.
تو در 8 سالگي يك Ùيلم ويدئويي ساختي كه در جشنواره لوكارنو نمايش داده
شده Ùˆ از 9 سالگي تا 13 سالگي در Ùيلم هاي خانواده ات به عنوان عكاس Ùˆ
منشي صØنه Ùˆ دستيار كارگردان كار كردي Ùˆ در 14 سالگي اولين كتاب شعرت
به چاپ رسيد Ùˆ در همان سال يك Ùيلم بلند ساخته اي كه در يك جشنواره مهم
جهاني پذيرÙته شده، چنين اتÙاقي براي هيچ كس در كرة زمين نيÙتاده، آيا تو
خودت را نابغه م يداني؟
Øنا: من خودم را دختري با يك هوش متوسط Ù… يدانم كه شانس يك تربيت عالي را داشت Ù‡.
آيا اگر پدرت Ù…Øسن مخملبا٠هنرمند Ùˆ Ùيلمساز نبود به اين شانس
مي رسيدي؟
Øنا: هنرمند بودن Ùˆ Ùيلمساز بودن پدر من در اين مورد مهم نيست . خيلي از هنرمندان Ùˆ
Ùيلمسازان بزرگ در ايران Ùˆ دنيا هستند كه بچ ههايشان سهمي از هنرمندي Ùˆ Ùيلمسازي پدرشان
نبرده اند. شانس من در مربي بودن پدرم است . پدر من، نه تنها من و اعضاي خانواده اش را، بلكه
در همة موارد براي اطراÙيانش مربي است.
Ù¤
او مي گويد از معلمي بدش مي آيد اما نمي داند كه يك معلم مدام است . سعي مي كند اول خودش
همه چيز را بÙهمد بعد آن را ساده كند Ùˆ به اطراÙيانش آموزش دهد . ما وقتي به مهماني هم
مي رويم Ùˆ يا در شهر پشت تراÙيك هم ماند هايم او در Øال آموزش است.
با اين همه اگر پدرت Ù…Øسن مخملبا ٠نبود، تو اين شانس را از دست
مي دادي؟
Øنا: Øتماً.
14 سالگي، روزهايت چگونه م يگذشت؟ / و آن وقت چكاره م يشدي و تا 5
Øنا: مثل همه دختران Ùˆ پسران ايران مجبور بودم به يك آموزش Ùˆ پرورش بي خاصيت مراجعه
كنم. و كله ام را از دهها درس كه نه در زندگي به دردمان مي خورد و نه براي انسان شدن و نه
براي خلاق بودن به كار مي آيد را ياد بگيرم Ùˆ آخر سر بشوم يك صاØب مدرك بي كاره Ùˆ
اÙسرده. كه Ùقط به درد سياهي لشگر زندگي بودن Ù… يخورد.
چقدر شبيه پدرت Øر٠م يزني؟
14 سال است كه با پدرم تقريباً شبانه روز زندگي مي كنم، Ùˆ 6 سال است شاگرد / Øنا: من 5
بابا هستم . Ùˆ Ùكر مي كنم انگار او دارد در Ùكر من Øر٠مي زند طوري كه بايد بگويم من بچة
همه جانبة Ù…Øسن مخملبا٠هستم.
Ú†Ù‡ تÙاوتي با خواهرت سميرا Ùˆ برادرت ميثم داري؟
Øنا: از هر دوي آن ها جوانترم، خب اين به زمان تولدم مربوط مي شود. سميرا خيلي دخت ر است
و ميثم خيلي پسر و من يك چيزي اين وسط، چون بين آن دو تربيت شدم.
آيا وقتي مادر شدي Øاضري براي بچه هايت همين نوع مدرسه اي را كه
خودت در آن درس خواند هاي، ايجاد كني؟
Øنا: اميدوارم، بهتر است Øر٠پيش نزنم . معلوم نيست Ú†Ù‡ پيش مي آي د. معلوم نيست زنده
بمانم. معلوم نيست ازدواج كنم . معلوم نيست بچه دار شوم . معلوم نيست مربي خوبي باشم . ولي
اگر يك بار ديگر هم به دنيا م يآمدم، از بين مدارس آموزش و پرورش و مدرسة مخملبا٠دومي
را انتخاب م يكردم.
نظر هم سن Ùˆ سالان تو دربارة اين Ù†Øوه اي كه درس خواند هاي چيست؟
Øنا: بيشترشان علاقه داشتند در چنين مدرسه اي درس بخوانند . وقتي بابا اين مدرسه را راه
انداخت از بيشتر دوستان Ùˆ Ùاميل خواست تا بچه هايشان را به اين مدرسه بÙرستند اما همه
مي Ú¯Ùتند تكلي٠مدركشان Ú†Ù‡ مي شود. تعدادي هم چند ماهي آمدند Ùˆ ول كردند چون روزي 8
ساعت انجام دادن ي ك كار برايشان سخت بود . آدم ها دوست دارند 1 ساعت روي يك چيزي
وقت بگذارند Ùˆ ساعت بعد به سراغ چيز ديگري بروند . مدرسة مخملبا٠اگر Ùقط يك اصل
Ù¥
داشته باشد اصل تمركز است . شعار اين مدرسه اين بود . مهم نيست چه علاقه اي داري يا
مي خواهي Ú†Ù‡ چيزي را ياد بگيري اما روزي 8 ساعت Ùˆ Øداقل 1 ماه همان كار را بكن .
كلاس هاي ما درست مثل دوش گرÙتن بود . مثلاً 4 ماه روزي 8 ساعت Ùقط زبان انگليسي
Øر٠مي زديم. سميرا در همين 4 ماه بيشتر از يك ليسانس زبان ياد گرÙت انگار كه ما دوش
1 ماه دوش جامعه شناسي گرÙتيم همين طور دوش موسيقي، دوش / زبان گرÙتيم، ما Øدود 5
Ùهم نقاشي، دوش عكاسي، دوش مونتاژ، دوش قصه Ùˆ دوش شعر.
راستي شعر در اين ميان چه جور پيدايش شد . در خانوادة مخملبا٠تو اولين
كسي هستي كه شعر Ú¯Ùت هاي؟
Øنا: اكثر Ùيلم هاي خانوادة مخملبا٠شعرند كه با زبان تصوير Ú¯Ùته شده است. Øتي قصه هاي
بيشتر يك كش٠است تا شعر . چون من مدتي Ùرانسه « يك Ù„Øظه ويزا » بابا Ø´ اعرانه است . اما
ياد مي گرÙتم. يك روز در كتاب مكالمات Ùˆ اصطلاØات روزمره Ùرانسه با اشاره سميرا متوجه
شدم كه اگر به ديگشنري هم خوب دقت شود، كلي شعر متولد نشده در آن وجود دارد . به شرط
آن كه مثل يك مجسم ه تراش به سنگ نگاه كنيم و بابا به من آموخته بود كه شعر را نبايد در
كتاب هاي شعر پيدا كرد . شعر توي دست و پاي زندگي آدم ها ريخته است و اصلاً شعر كار
طبيعت و زندگي روزمره است و شاعر بايد شعر طبيعت و زندگي را كش٠كند . مثلاً ما كلاس
شعر هم داشتيم، 3 روز از ØµØ¨Ø ØªØ§ شام روي شعر Ùروغ Ùرخزاد تمركز مي كرديم. 3 روز روي شعر
سهراب، 3 روز روي شعر شاملو، همين جور روي شعر خيام و ...
نه براي اين كه ياد بگيريم كدام غزل است كدام دوبيتي و كدام قصيده و مثنوي . من هنوز هم
نمي دانم اسامي Ùرم هاي شعري چيست؟ ما ياد گرÙتيم كه Ø±ÙˆØ Ø´Ø¹Ø± را بÙهميم . ما ياد گرÙتيم
كه بالاي كتاب هاي درسي آمده است شعر نيست اما جملة خوبي « توانا بود هر كه دانا بود »
است. كه Øساب آموزش Ùˆ پرورش ايران را معلوم مي كند. معني اين شعر اينست كه وزارت
آموزش و پرورش خودش اول همه كتاب هايش اعترا٠كرده آنچه در آن كتابهاست ب ه درد
كسي نمي خورد چون دانش آموزان را به هيچ توانايي نمي رساند و چون هي چ كس با خواندن اين
كتاب ها توانا نم يشود، پس اين كتا بها دانايي نم يآموزد.
خوشت Ù… يآيد؟ « يك Ù„Øظه ويزا » از كدام بخش شعر
Øنا: از همش . ممكنه يك جاهايي رمانتيك تر باشد يا يك جاهايي Ùلس٠ي تر، اما اون تكه ها به
خودي خود اگر كنار بقيه تكه ها باشد، مثل يك چشم زيباي يك گوسÙند مي ماند وسط بشقاب
كله پاچه Ùروشي.
با اين همه اگر وقت كمي داشته باشي و بخواهي يك قطعه از آن را بخواني
كجاي آن را انتخاب م يكني؟
Ù¦
Øنا: از خودم خست هام
از خودم سÙر مي كنم
با يك بليط يكسره
و يا
گارسون برايم ... بياوريد
لطÙاً منو
دو چنگال
دو بشقاب
دو بطري
دو ليوان
دو Ùنجان
دو قاشق
دو دستمال سÙره
Ùˆ يك گلدان خالي براي اØتمال يك Ú¯Ù„ سرخ.
14 سال داري؟ / اين تجربه شاعري است كه بارها عاشق شده و تو تازه 5
Øنا: من از وقتي Ø® ودم را به ياد دارم عاشق مي شدم. Ùˆ بابا به من جرأت داده بود عشق هايم را
ابراز كنم . Øتي يك قصه دارم كه واقعي است. وقتي براي اولين بار نيمه شب در بغل پدرم به
مال « يك Ù„Øظه ويزا » Ùرودگاه وارد شديم تا به خارج برويم عاشق شدم . اما اين قسمت شعر
سÙرهايي است كه به ٠رانسه داشتيم. مردم Ùرانسه در كا٠ههاي كنار خيابان Ù… ÙŠ نشينند Ùˆ غذا
مي خورند. معمولاً دور يك ميز چند Ù†Ùر مي نشينند. بارها ديده بودم كه دختر يا پسري تنها پشت
يك ميز نشسته Ùˆ منتظر دوستش هست كه هنوز به سر قرار نيامده، از ديدن همين صØÙ† هها من
هم عاشق زبان Ùرانسه شدم . Ùˆ وقتي زبان Ùرانسه مي خواندم در كتاب درسي ام يك شعري بود
كه خيلي آن را دوست داشتم Ùˆ با تكرار آن Ø±ÙˆØ Ø²Ø¨Ø§Ù† Ùرانسه را Ù… يآموختم.
را بسازد تو يك Ùيلم كوتاه داستاني « سيب » پيش از آن كه سميرا Ùيلم
و اولين بار جشنواره لوكارنو از « روزي كه خال هام مريض شد » ساختي به نام
يك دختر 9 ساله Ùيلمي را نمايش داد بعدها اين Ùيلم به بيش از ده جشنواره
جهاني دعوت شد. آيا هيچگاه تو خودت همراه Ùيلم Øضور داشتي؟
Øنا: بله، در دانشگاه بوستون در آمريكا كه بع د از نمايش Ùيلم مي خواستند به اين نوع از آموزش
و به مدرسة مخملبا٠يك جايزه علمي بين المللي بدهند و در كشور كره در جشنوارة پوسان
Øضور داشتم . اين Ùيلم در كنار Ùيلم هاي بابا نمايش داده شد Ùˆ من روي سن با مردم نيم ساعت
Ù§
درباره Ùيلم خودم Ú¯Ùتگو كردم Ùˆ ترسم از Øر٠زدن با مردم ريخت تا قبل از آن خيلي
سÙر كردم. « روزي كه خال هام مريض شدم » مي ترسيدم. Ùˆ در جشنوارة سنگاپور با Ùيلم
Ùكر اولية آن Ùيلم چطور به ذهنت رسيد؟
Øنا: من يك روز براي ديدن يك نمايشگاه بين المللي به گالري Øوزه هنري رÙتم يك عكس
مرا به Ùكر ساختن يك Ùيلم انداخت. آن عكس، تعدادي بچه را از بالا نشان مي داد كه با Ú¯Ú†
رنگي زير پاي خودشان خانه Ùˆ درخت مي كشيدند Ùˆ من تصميم گرÙتم اين عكس را به Ùيلم
تبديل كنم . در آن زمان به خانه خاله ام كه در شهر ديگري زندگي مي كرد رÙتيم . داستان ساخته
شدن اين Ùيلم Ùˆ آن عكس خودش به Ùيلم ديگري تبديل شد.
بابا بود، چون بابا سلام سينما را در خانه مونتاژ كرد و « گبه و سلام سينماي » كه خيلي متأثر از
من مدام كنار او بودم Ùˆ همينطور وقتي كه پدرم گبه را مي ساخت به سر صØنه Ùيلمبرداري او
رÙته بودم Ùيلم من از آن دو Ùيلم تأثير مي گرÙت منتهي با عالم كو دكي من قاطي شد Ùˆ خودش
چيز٠ديگري درآمد.
چرا از بين 8 سالگي تا 14 سالگي به مدت 6 سال Ùيلمي نساختي؟
ساخته « سيب » Øنا: در اين سال ها من مدام در Øال آموختن سينما بودم . در 9 سالگي در Ùيلم
روزي كه زن » ساخته بابا، منشي صØنه بودم Ùˆ در 11 سالگي در Ùيلم « سكوت » سميرا Ùˆ Ùيلم
عكاسي كردم Ùˆ منشي صØنه بودم . Ùˆ در 14 سالگي قصد داشتم از Ùيلم سميرا « شدم
پشت صØنه بسازم كه قبل از Ùيلمبرداري به همراه او كه براي انتخاب بازيگر رÙت، رÙتم Ùˆ Ùيلم
كه ظاهر آن مربوط به « لذت ديوانگي » پشت صØنه به يك Ùيلم مستقل تبديل شد به نام
انتخاب بازيگر سميرا در كابل است، اما Ùيلم مستقلي از سميرا مربوط به 4 آدم در كشور
اÙغانستان است. يك ملا، يك خانواده Ùˆ دو زن.
Ú†Ù‡ كارهايي از اين Ùيلم را خودت انجام دادي؟
Øنا: Ùيلمبرداري، صدابرداري، Ùˆ كارگرداني Ùيلم را . هرچند Ùيلم، Ùيلمنامة نوشته شده، نداشت
اما من 4 آدم را انتخاب كردم Ùˆ از طريق دوربين مثل يك قلم، داستان آن 4 Ù†Ùر را نوشتم.
موقع كار دچار مشكل نشدي؟
Øنا: يكبار در كابل توسط مرد تنومندي بغل كرده شدم Ùˆ ربوده شدم كه عم Ù‡ ام به دادم رسيد Ùˆ
با داد Ùˆ Ùرياد Ùˆ زد Ùˆ خورد، مردم را به كمك خواند Ùˆ آن مرد را مجبور به Ùرار كرد. اما تا مدتي
جرأت بيرون آمدن از خانه را نداشتم.
غير از اين مشكل ديگري نداشتم، چون دختر بودم Ùˆ سنم كم بود كسي كار مرا جدي نگرÙت Ùˆ
هيچ كس خودش را از دوربين من مخÙÙŠ نكرد . Ùˆ Ùكر مي كردند يك بچه اي دارد براي خودش
Ùيلم يادگاري Ù… يگيرد.
Ù¨
هيچ Ùكر مي كردي اين كار به يك Ùيلم جدي بلند تبديل شود، Ùˆ از Ùيلم
ديجيتال به يك Ùيلم 35 ميليمتري تبديل شود؟
Øنا: نه.
چرا؟
Øنا: چون Ùكر مي كردم براي Ùيلم بلند ساختن، Øداقل بايد چون سميرا 17 ساله شد Ùˆ با دوربين
35 ميليمتري Ùيلم ساخت تا Ùيلم، Ùيلم واقعي باشد.
Ùˆ Øالا اØساست چيست؟
Øنا: به Øر٠بابا ايمان آوردم، كه سينما Ùقط مربوط به پيرمردها Ùˆ پيرزن ها نيست، Ùˆ نوجوان ها
هم مي توانند Ùيلم خودشان را بسازند به خصوص با دوربين ديجيتال كه مشكلات تكنيكي را
ساده كرده . و دوربين به يك قلم تبديل شده . و همانطور كه مي شود با يك خودكار يك دختر
14 ساله قصه بنويسد Ùˆ شعر بگويد، با يك دوربين ديجيتال هم Ù… يتواند Ùيلم بسازد.
مربوط به چيست؟ « لذت ديوانگي » داستان Ùيلم
Øنا: اول كه Ùيلم را مي ساختم Ùقط قصدم ساختن داستان واقعي 4 آدم مختل٠بود، بعد ديدم
كه همه اين 4 آدم، از يك چيزي Ùˆ ا ز همديگر مي ترسند Ùˆ موضوع Ùيلم من تبديل شد به ترس
Ùˆ « پنج عصر » يك جامعه Ùˆ چون من در واقعيت دخالت نكردم اين Ùيلم به قول سميرا از Ùيلم
بابا، جامعه اÙغانستان امروز را واقع يتر نشان Ù… يدهد. « سÙرقندهار » Ùيلم
در Ú†Ù‡ كارهايي از Ùيلمت دخالت نداشتي؟
Øنا: در موسيقي Ùˆ تدوين. موسيقي را آقاي درويشي ساخت Ùˆ تدوين را خانم مهاجر انجام داد.
س : اگر بگن اين Ùيلم رو پدرت ساخته Ú†Ù‡ جوابي داري؟
Øنا : اين Øر٠رو معمولاً كساني مي زنند كه يا زنها را قبول ندارند Ùˆ يا براي Ùيلمسازي سن
خاصي رو لازم مي دونند. بعد از اين كه سينما وارد مرØله ديجيتال شده اين Øر٠ديگه معنايي
نداره ØŒ چرا كه يك آدم Ù… يتونه با يك دوربين هندي كم Ùيلم بسازه Ùˆ اگر نتيجه اش خوب بود
اونو به Ùيلم 35 ميليمتري تبديل كنه. Øتي اگر يك دختر كوچك باشد.
س: اول سميرا در 17 سالگي و بعد تو در سن 14 سالگي به عنوان دو استثناء
از يك نسل جوان Ùيلم ساختيد Ùˆ Ùيلمتون در جشنواره هاي جهاني پذيرÙته
شده . آيا به اين كه پدرتون Ùيلمسازه ربطي نداره؟
Øنا: قبل از اين كه سميرا در 17 سالگي Ùيلم سيب را بسازه Ùˆ در جشنواره كن به نمايش در بياد
من يكسال قبل از سميرا Ùيلم كوتاه داستاني ساختم . كه در جشنواره لوكارنو نمايش داده شد، از
آن سال هم يكسره در سينما كار كردم . Ùˆ از كودكي تصميم داشتم، Ùيلمساز بشم Ùˆ در اين مورد
Ù©
تغيير عقيده هم ندادم ، اما مهمترين شانس من براي آموختن سينما شرايط شغلي پدرم بوده، نه
اين كه پدرم Ùيلم مرا بسازه بعد اسم منو بزنه روي ÙÙŠ لم، پدرم به من Ùيلمسازي را آموخته اما در
هر سال در كره زمين بين 2 تا 3 هزار Ùيلم سينمايي ساخته مي شه Ùˆ بسياري از اين Ùيلمسازان
بچه هم دارند اما اين كه Ùقط پدر كسي Ùيلمساز باشه، دليل نمي شه كه بچه اش Ùيلمساز بشه .
قبل از هر چيز اين كار علاقه من بوده بعد هم ك مك پدرم در آموزش تئوري سينما و اينكه
اجازه داده سر صØنه Ùيلم ها Øاضر بشم Ùˆ از خود ساختن Ùيلم ها چيز ياد بگيرم . من در 8 سالگي
يكسره سر Ùيلم هايي كه در خانواده ما ساخته شده Øضور داشتم.
س: تو ركورد سني را براي Øضور در سينماي بين المللي شكستي از اين بابت
Ú†Ù‡ اØساسي داري؟
Øنا: خوشØالم كه Ùيلم رو توي تلويزيو نه اي دنيا نشون Ù… يدن اما سينما كشتي نيست كه بشه
توش ركورد كسي رو شكست. در ورز شكشتي وقتي يكنÙر قهرمان كشتي جهان Ù… يشه، يعني
كس ديگه قهرمان كشتي جهان نيست اما در كارهاي Ùرهنگي هر كس قهرمان راهي است كه
خودش رÙته.
س: چرا اين Ùيلم در اÙغانستان ساخته شده؟
Øنا: براي اين كه من همراه گروه سميرا براي ساختن Ùيلم “پنج عصر†به اÙغانستان رÙته بودم
Ùˆ اول Ù… يخواستم يك Ùيلم پشت صØنه بسازم ولي قبل از اين كه Ùيلمبرداري شروع بشه
شخصيت كساني كه مي ترسند در سينما Øضور پيدا كنند منو به خودشون جلب كردند Ùˆ تصميم
گرÙتم داستان اين آدم ها را بسازم، شايد اگر سميرا به كشور ديگري رÙته بود اين Ùيلم در جاي
ديگري ساخته شده بود.
س: خانواده مخملبا٠ايراني هستند اما Ùيلم هاي زيادي رو در اÙغانستان
ساختند. آيا اين دليل خاصي داره؟
Øنا: پدرم 16 س ال پيش يك Ùيلم سينمايي به نام “بايسيكل ران †را در مورد اÙغانستان
ساخت . Ùˆ همينطور سه سال پيش قبل از اين كه 11 سپتامبر اتÙاق بيÙته Ùˆ كسي در مورد
اÙغانستان صØبت كنه Ùيلم “سÙرقندهار†را ساخت Ùˆ بعد از 11 سپتامبر هم يك Ùيلم مستند
به نام “الÙباي اÙغان †. دليل ساخ تن اين Ùيلم ها اين بود كه 3 ميليون مهاجر اÙغاني در ايران
زندگي مي كنند Ùˆ پدرم از ظلمي كه به اونها مي شدمتاثر مي شد Ùˆ مي Ú¯Ùت كسي نيست كه از
اينها دÙاع كنه . سميرا هم يك Ùيلم كوتاه Ùˆ يك Ùيلم سينمايي در مورد اÙغانستان ساخت Ùˆ با
اين Ùيلمي كه من ساخت هام، خانواده ما 6 Ùيلم در مورد اÙغانستان ساخته است.
س: Ùيلم بعد يات درباره چيه؟
Øنا : هنوز نم يدونم.
Ù¡Ù
س: به كدام Ùيلمساز ايراني يا خارجي علاقه داري؟
Øنا : از Ùيلمسازان خارجي به چارلي چاپلين Ùˆ از Ùيلمسازان ايراني به Ùيلم هاي خانواده
مخملباÙ
س: از Ùيلم هاي پدرت Ùˆ سميرا به كدام Ùيلم هاي آنها بيشتر علاقه داري ØŸ
Øنا : از Ùيلم “ نون Ùˆ گلدون†پدرم Ùˆ از Ùيلم “ تخته سياه†سميرا
س: در اين Ùيلمت درباره Ú†ÙŠ Øر٠م يزني؟
Øنا: درباره ترس، مردمي كه از همه چيز Ù… يترسند، از همديگر، از تصوير، از قدرت طالبان.
س: آيا به نظرت اين قصه مربوط به زنان اÙغانستان است؟
Øنا: مربوط به زنان اÙغانستان هم هست . اما مي تواند مربوط به زنان ايراني Ùˆ ترس مردم شرق
هم باشد.
س: اين Ùيلم بيشتر يك Ùيلم پشت صØنه است يا يك Ùيلم مستند يا يك Ùيلم
داستاني؟
Øنا : اين Ùيلم اصلاً يك Ùيلم پشت صØنه نيست، چون صØÙ† هاي در كار نيست. اگر به جاي
سميرا يك كارگردان ناشناس را بگذاريد، بيشتر اين Øر٠را Ù… يپذيرد. Ùكر كنيد اين قصه يك
كارگرداني است كه Ù… يخواهد بازيگر انتخاب كند اما كسي نم يآيد. اما در مورد اين كه اين Ùيلم
مستند است يا داستاني ، ظاهراً مستند است اما باطناً داستاني.
س: اين Ùيلم ابتدا به صورت ديجيتال گرÙته شد، بعد در كجا به Ùيلم 35
ميليمتري تبديل شد؟
Øنا: در ايران.
س: Ú†Ù‡ Ùرقي بين Ùيلم تو با Ùيلم “پنج عصر†و “سÙر قندهار†پدرت وجود داره؟
Øنا: پدرم Ù… يگويد Ùيلم مرا بيشتر از “سÙرقندهار†خودش Ùˆ “پنج عصر†سميرا دوست دارد Ùˆ
سميرا در مصاØبه با روزنامه گاردين Ú¯Ùته بود Ùيلم “ لذت ديوانگي†واقعيت مردم اÙغانستان رو
بهتر نشون Ù… يدهد. اما من Ùكر Ù… يكنم Ùيلم “سÙرقندهار†و Ùيلم “پنج عصر†Ùيلم هاي بزرگي
هستند.
س: نظرت درباره سانسور چيه؟
Øنا: كاربسياركوچكي است كه Ùقط از دست Øاكمان بزرگ بر Ù… يآيد.
س: آيا در ايران سانسور هم داريد؟
Øنا: آره، Ú†Ù‡ جورهم.
س: مثلاً چه جور؟
١١
Øنا: مثلاً Ùيلم اولي كه من در 8 سالگي ساخته ام Øتي در سينماهاي ژاپن اكران شده اما در
سينما و تلويزيون ايران ممنوع است . چون يك دختر بچه خيلي كوچك ( 6 ساله) پيراهنش
آستين ندارد. يا بعضي از Ùيلم هاي پدر من مثل “شبهاي زاينده رود†و “ نوبت عاشقي†توقيÙ
است.
س : Ùيلمبرداري Ùيلم تو را Ú†Ù‡ كسي انجام داد؟
Øنا: خودم.
س: در بيشتر جاها زاويه دوربين پايين است كه قد Ùيلمبردار نسبت به
كاراكترهاي Ùيلم كوتاهتر بوده اما در بعضي جاها دوربين از ارتÙاع بالا
Ùيلمبرداري كرده؟
Øنا: آنجا كه تصوير از پايين است دوربين روي دست من است Ùˆ من روي زمين ايستاده ام .
بعضي وقتها هم در كوچه دوربين را بالاي سرم گرÙت هام. بعضي از صØنه ها را هم از داخل
ماشين گرÙتم.
س: صدابرداري را چه كسي انجام داد؟
Øنا: خودم. با يك ميكرÙÙ† كه روي دوربين نصب كردم.
س: براي تبديل Ùيلم از ديجيتال به 35 مشكلي نداشتي؟
Øنا: موقع Ùيلمبرداري سعي كردم تا آنجا كه ممكن است دوربين را به Ú†Ù¾ Ùˆ راست تكان ندهم
تا موقع تبديل ديجيتال به Ùيلم در تصوير دويدگي اتÙاق نيÙتد.
س: وقتي اين Ùيلم را Ù… يساختي هيچ Ùكر مي كردي Ùيلم موÙقي از آب درآيد؟
Øنا: وقتي Ùيلم Ù… يساختم خودم Ù…ØÙˆ Øوادث جلوي دوربين بودم Ùˆ به بعدش Ùكر نم يكردم.
س: Ùكر تيتراژ Ùيلم از Ú†Ù‡ كسي بود؟
Øنا: از خودم . اين Ùكر را از كامپيوتر موقع ايميل كردن گرÙتم. تيتراژ Ùيلم اولم را از جارو
كردن مادرم گرÙتم.كر موسيقي Ùيلم از Ú†Ù‡ Ùƒ
س: Ùسي بود؟
Øنا: از آهنگساز Ùيلم آقاي درويشي.
س :موسيقي Ùيلم كجايي است؟
Øنا: موسيقي ايران Ùˆ اÙغانستان.
س: پدرت Ùˆ سميرا در ساخت اين Ùيلم Ú†Ù‡ نقشي داشته اند؟
Øنا: گاهي بازيگر Ùيلم بود هاند.
س: در مورد كاراكترهاي Ùيلم Ú†Ù‡ توضيØÙŠ داري؟
١٢
Øنا: همه كاراكترهاي Ùيلم آدمهايي هستند كه مي ترسند مثلاً ملاي دروغگو از اين مي ترسد
كه مردم ديگر او را قبول نداشت ه باشند و موقعيتش را از دست بدهد.
زني كه Ù… يخواهد شوهر كند مي ترسد با بازي در Ùيلم شانس ازدواج بعد ياش را از دست بدهد.
خانواده ديوانه، سينما را قاتل بچه شان مي دانند Ùˆ عاقله كه به بازيگر اصلي Ùيلم سميرا تبديل شد
از همه چيز Ù… يترسد از بازگشت طالبان از Øر٠هايي كه مردم عليه هنرپيشه Ù… يزنند.
س: كداميك از كاراكترهاي Ùيلم را بيشتر مي پسندي؟
Øنا: همه آنها را.
س: نظر تو درباره بي نظير بوتو كه در Ùيلم تو از او صØبت Ù… يشود، چيست؟
Øنا: من او را نم يشناسم، براي من او Ùقط يك اسم است.
س: آن شعر Ùرانسوي را كه دوست داشتي برايمان Ù… يخواني؟
Øنا:آن مرد قهوه را در Ùنجان ريخت
آن مرد شير را در Ùنجان ريخت
آن مرد شكر را در شير و قهوه آميخت
و با قاشقي كوچك آن را هم زد
آن مرد شير و قهو هاش را نوشيد
Ùˆ Ùنجان را سر جايش گذاشت
بدون اينكه با من ØرÙÙŠ بزند
آن مرد يك سيگار روشن كرد
آن مرد با دود سيگارش Øلق ههايي ساخت
آن مرد خاكستر سيگارش را در جا سيگاري ريخت
بدون اينكه با من ØرÙÙŠ بزند
بدون اينكه به من نگاهي بكند
آن مرد از جايش بلند شد
كلاهش بر سرش گذاشت
آن مرد باران ياش را پوشيد
چون باران م يباريد
آن مرد آنجا را زير باران ترك كرد
بدون اينكه به من نگاهي بكند
بدون اينكه با من ØرÙÙŠ بزند
و من سرم را روي دستم گذاشتم و گريه كردم
بهراد نوشت
Ú¯Ùتگوی جالب شما را از طریق ای میل خواندم
برای خانم مخملبا٠آرزوی موÙقیتدارم