null


چه کلنجار ِ مزخرفی اتفاق می افتد

وقتی که تو | به کلافگی ی دومین شخص ِ غایب ِ خود مبتلا می شوی / مگر نمی شوی ؟

آخر | مگر می شود ! / که نمی شود تو را تو خطاب کنم ؟


لابد که می شود / می شود که می گویی :

" زیرا که من زنم / دولتی ام / تصدی ام / رئیس ام "

و چه پرده برداری مضحکی به بار می آید / فردا

من که تو را به تو / به تو ... به تو ... به تو / و ِتو کرده ام تو را

من که از توبه ی " تو نگویمت " کوتاه نیامدم

تو را تو خطاب کرده ام | مدام و ُ

خطابه ای گفته ام | های وُ های

های و ُ هایی که شمارش به جمع نمی شود | این شمای شما

این شما و ُ

این شما

این تو وُ / چادر وُ / میز و ُ / خودرو و ُ خودکار

خودکاری که تو را می نویسد | سبز

و دستوری که تو را صادر می کند / فوری ی فوری ی سِری

بیا تا محرمانه محرم شویم | به صراطی که مستقیم

ایاک نعبدو و ایاک نستعین

این است که عجیب نیست

تو همان قدر خوب نمی دانی

که قانون هم هرازگاهی سرک می کشد به تبصره های بر گریز


گریز وُ / ستیز و ُ / گریز

از چه هی نمی گریزی ای عزیز؟

من که شعر هایم را برایت | با سپید و ُ آبی و ُ نارنج / با رنج نوشتم

و تویی که پی نوشتش هی نوشتی

" بسمه تعالی

من را اگر شما خطاب کنی / خطابه ات بلامانع است "

شاید من خل شده ام

یا شاید تو / در تو در توی خودت گم شده ای

شاید من سمج شده ام در کشف ِ دو جزیره ی پستانت و ُ

کریستف کلمب شده ام در نفشه ی نقش این چادر و ُ مانتو و ُ سر کار ِ خانم و ُ های ای رئیس

باید که می دانستم / شاید

مقوله ی دیدن ِ زنی که پشت ِ میزی رئیس می شد | از اول هم مسئله داشت

حتا مقوله ی دیدن ِ دستی که دست نمی کشید از دستکشی سفید

که خود را می راند / خودرو نمی راند

و مسئله این است

که تو دسته چکت را چک می کنی

شماره می شوی

زن می شوی

معاون می شوی

اداره

چادر و ُ میز و ُ

خودرو و ُ خودکار می شوی

رئیس می شوی

مدیر می شوی

کُل می شوی

کِل می شوی

عروس می شوی

زن می شوی

و باز لبهایت را نمی رژی / رژ می شوی/ سرخ می شوی بر پلاک ِ خود-رو می شوی

دولت می شوی

دولتی می شوی

تعزیرات می شوی به مصادره شعرهایم وُ

باز اما تو می شوی

تویی که مدام تو خطابت می کنم وُ

خطابه می شوی و ُ ختم نمی شوی ...