سهیل پاشازاده
Ú†Ù‡ کلنجار ٠مزخرÙÛŒ اتÙاق Ù…ÛŒ اÙتد
وقتی Ú©Ù‡ تو | به کلاÙÚ¯ÛŒ ÛŒ دومین شخص ٠غایب ٠خود مبتلا Ù…ÛŒ شوی / مگر نمی شوی ØŸ
آخر | مگر می شود ! / که نمی شود تو را تو خطاب کنم ؟
لابد که می شود / می شود که می گویی :
" زیرا که من زنم / دولتی ام / تصدی ام / رئیس ام "
Ùˆ Ú†Ù‡ پرده برداری مضØÚ©ÛŒ به بار Ù…ÛŒ آید / Ùردا
من Ú©Ù‡ تو را به تو / به تو ... به تو ... به تو / Ùˆ Ùتو کرده ام تو را
من که از توبه ی " تو نگویمت " کوتاه نیامدم
تو را تو خطاب کرده ام | مدام Ùˆ Ù
خطابه ای Ú¯Ùته ام | های و٠های
های و ٠هایی که شمارش به جمع نمی شود | این شمای شما
این شما Ùˆ Ù
این شما
این تو و٠/ چادر و٠/ میز و ٠/ خودرو و ٠خودکار
خودکاری که تو را می نویسد | سبز
Ùˆ دستوری Ú©Ù‡ تو را صادر Ù…ÛŒ کند / Ùوری ÛŒ Ùوری ÛŒ سÙری
بیا تا Ù…Øرمانه Ù…Øرم شویم | به صراطی Ú©Ù‡ مستقیم
ایاک نعبدو و ایاک نستعین
این است که عجیب نیست
تو همان قدر خوب نمی دانی
که قانون هم هرازگاهی سرک می کشد به تبصره های بر گریز
گریز و٠/ ستیز و ٠/ گریز
از چه هی نمی گریزی ای عزیز؟
من که شعر هایم را برایت | با سپید و ٠آبی و ٠نارنج / با رنج نوشتم
و تویی که پی نوشتش هی نوشتی
" بسمه تعالی
من را اگر شما خطاب کنی / خطابه ات بلامانع است "
شاید من خل شده ام
یا شاید تو / در تو در توی خودت گم شده ای
شاید من سمج شده ام در کش٠٠دو جزیره ÛŒ پستانت Ùˆ Ù
کریست٠کلمب شده ام در Ù†Ùشه ÛŒ نقش این چادر Ùˆ ٠مانتو Ùˆ ٠سر کار ٠خانم Ùˆ ٠های ای رئیس
باید که می دانستم / شاید
مقوله ی دیدن ٠زنی که پشت ٠میزی رئیس می شد | از اول هم مسئله داشت
Øتا مقوله ÛŒ دیدن ٠دستی Ú©Ù‡ دست نمی کشید از دستکشی سÙید
که خود را می راند / خودرو نمی راند
و مسئله این است
که تو دسته چکت را چک می کنی
شماره می شوی
زن می شوی
معاون می شوی
اداره
چادر Ùˆ ٠میز Ùˆ Ù
خودرو و ٠خودکار می شوی
رئیس می شوی
مدیر می شوی
Ú©ÙÙ„ Ù…ÛŒ شوی
Ú©ÙÙ„ Ù…ÛŒ شوی
عروس می شوی
زن می شوی
و باز لبهایت را نمی رژی / رژ می شوی/ سرخ می شوی بر پلاک ٠خود-رو می شوی
دولت می شوی
دولتی می شوی
تعزیرات Ù…ÛŒ شوی به مصادره شعرهایم ÙˆÙ
باز اما تو می شوی
تویی Ú©Ù‡ مدام تو خطابت Ù…ÛŒ کنم ÙˆÙ
خطابه می شوی و ٠ختم نمی شوی ...