عطیه عطارزاده
شعر--شعر جوان
------------
دست خودم نیست
Ú¯ÙØªÙ… چالم Ú©Ù†
هی برات بچه نزام
صلیبم کردی
ÙØ§ØØ´Ù‡ ها آب توبه بریزندروم
دست خودم که نیست
تنم گناه می زاید
Ø¯Ú©ØªØ±Ù‡Ø§ØØ±Ùشان یکیست
توی غذاش مرگ موش بریزید
نمی بیند چند Ù†ÙØ± کرم Ù…ÛŒ زنند
می نشیند با کرم هاخانه می سازد
خودش راچراغ
یکی پروانه بزاید
پونزش کندتوی Ø¯ÙØªØ±Ø´Ø¹Ø±Ù‡Ø§ÛŒ بچگیش
توی ÙØ§Ø¶Ù„اب
Ø¨Ø§Ù…ÙˆØ´Ù‡Ø§Ø¬ÙØª بگیرم
نبینم Ú†Ù†Ø¯Ù†ÙØ±Ø¨Ø§Ú¯Ù„وله Ù…ÛŒ میرند
دستم به خداکه نمی رسید
پنجه Ø§Ø¨ÙˆØ§Ù„ÙØ¶Ù„ ازامامزاده Ú©Ø´ Ø±ÙØªÙ…
چهل روزخرما خوردم
روزبعد
یکی به سرش زد
استخوان بریده مردش را کرد زیرخاک
سبزنمی شود
اینجا که بهشت نیست
عطیه عطارزاده
------------
دست خودم نیست
Ú¯ÙØªÙ… چالم Ú©Ù†
هی برات بچه نزام
صلیبم کردی
ÙØ§ØØ´Ù‡ ها آب توبه بریزندروم
دست خودم که نیست
تنم گناه می زاید
Ø¯Ú©ØªØ±Ù‡Ø§ØØ±Ùشان یکیست
توی غذاش مرگ موش بریزید
نمی بیند چند Ù†ÙØ± کرم Ù…ÛŒ زنند
می نشیند با کرم هاخانه می سازد
خودش راچراغ
یکی پروانه بزاید
پونزش کندتوی Ø¯ÙØªØ±Ø´Ø¹Ø±Ù‡Ø§ÛŒ بچگیش
توی ÙØ§Ø¶Ù„اب
Ø¨Ø§Ù…ÙˆØ´Ù‡Ø§Ø¬ÙØª بگیرم
نبینم Ú†Ù†Ø¯Ù†ÙØ±Ø¨Ø§Ú¯Ù„وله Ù…ÛŒ میرند
دستم به خداکه نمی رسید
پنجه Ø§Ø¨ÙˆØ§Ù„ÙØ¶Ù„ ازامامزاده Ú©Ø´ Ø±ÙØªÙ…
چهل روزخرما خوردم
روزبعد
یکی به سرش زد
استخوان بریده مردش را کرد زیرخاک
سبزنمی شود
اینجا که بهشت نیست
عطیه عطارزاده
مردان نوشت