دو شغر از گیل آوایی
1-
اسطوره
دیریست اسطوره های دورخاک
وسوسه بالیدن نمی زایند
نازیدن تهی
بر بستر اینهمه بیداد!؟
نه!
چنگی بدل نمی زند امروز
تکرار هماره پرواز
بال شکسته را
نمک بر زخم است
و غارت تهی دست
Ùریبکاریست اگر
به بیراهه ببالانمش
شاهنامه خوان پیر
در سکوت اندوهبار خویش
به سوگ سیاوشان کنونم نشسته است
نوشدارویی
سهرابمان را
نبود از پی
خاوران
واگویای درد
این همه سوگ است
دیریست
دیر
اساطیر پدرانم
از دلواپسی خاک نمی کاهند
اگر چه بی قراری
در یورش این همه جدایی
به هیبت آوار دلتنگی
به طوÙان خیال بی پروا Ù…ÛŒ کشاندم
وای
تهی بودن
درد بزرگیست
به خود Ùریبی
زخمی مرهم نهادن
به بزکهای Øماسه ها
در کشاکش طوÙان هماره ای
که تاریخم را
رقم زده است
Øماسه سازان مرا
خاورانهای خاک
به گمنامی
Ùریاد Ù…ÛŒ کنند
وپیر سÙید پوش
آرشی را خواب نمی بیند
کاوه ای
نمی جوید در لابلای شاهنامه
و من
اساطیر خاک را
هر تابستان
از اوین تا خاوران
به دادخواهی هوار می کنم
هرگام را
گلی
هر Ùریاد را
مشتی
مادران خاک
آبستن
اسطوره های منند
به داد خواهی خاک
در سرایش Øماسه های بی نام
تا سرشار شوم.
گیل آوایی
آگوست 2007
2-
تیر باران
اÙراشته قامتت
Ùراخی دشت
و سکوت کوه وارت
Ùریاد خلقی بود
Ùرمان آتش
Øقیرانه گلو درانید
جوخه
برخاک زانو زد
پیش از آنکه یارای چکاندن ماشه بوده باشدش
هیبت خورشید سان تو
مژده Øقانیت راه بی انکار ما بود
در سیاهی دلگیر این همه جنون و جهل
اÙراشته قامتت
Ùریاد سرزمینی بود
که آزادی را
پای دار رقم زند
و ستبر سینه ات
ماندگاری ما
که میراثدار تو باشیم
تا سیلابی
که از جاری جان تو
داد بخواهد
این همه بیداد را…..