مانیÙست جهانی شعر ÙˆØشت ----عزیز کلهر
مقدمه
اينك سايه جنگها برسردنيا كوتاه نيست، درچهارگوشه جهان پيامدهاي منÙورتنازع برپاست، جنگ Ùقروايدزوبيماريهاي مهلك رواني، اعتياد، وقوع Øوادث عذاب گونه، آماربي خانمانها، ÙØشا وكودكان كارگر، زنان بي سرپرست، جرم وجنايت، خود كشي واØياي دوباره وديگرگونه اي ازنژاد پرستي، اشغال گري وانØراÙات اخلاقي، بشريت را رو به پرتگاه هدايت نموده است.
Øقيقت اين است انسان برسرشاخه اي نشسته است وشاخه زيرپاي خود را دارد بي هيچ تاملي مي برد.
اينجاست كه ÙˆØشت آخرين اØساس انسان به هستي براندازشده ايي است كه انتظارش را مي كشد.
عصیانگری چون من که ریشه در گستره ی
موهوم ÙˆØشت دارد
و بر مدار مورب و مسموم ویا مهیج مرگ می چرخد
جز سایه گزینی در Øوالی گورها Ùˆ پوست اندازی در دامنه ÛŒ بدخیم درد ها ورنج ها
عایدی ندارد
من Ú©Ù‡ Øلول کرده ام در میان هر ان Ú†Ù‡ جهنم Ùˆ تیره روزیست
Ùرمان مرگ خود را بار ها از دهانه ÛŒ دوزخی هزار دره Ùˆ گرداب شنیده ام
اما تن در عذاب مذاب گریه هایی سپرده ام
که شبانه نیم رخ تکیده ام را جز به خون سرخی نمی بخشد
این جاست Ú©Ù‡ Ø¢ واره Ú¯ÛŒ Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ در پس این همه سرابهای متعÙÙ† بارها تجربه کرده ام
و خطوط نا خوانایی ازسر نوشت را ناخوداگاه از متن پیچیده ی آینده ربوده ام
Ùˆ هولناکترین Ù„Øظات ان را دیوانه وار در برزخ بی پناهی Ùˆ پوسیدگی سروده ام
اینک هر نیمه شب در میعادگاه مردگان زمین زوزه های ÙˆØشت بر انگیز
مرا کسانی درک می کنند که تنها مزد انها ماندگاری در این مرداب خود ساخته است
اینک برهنه از میل به زندگی و دلخور از جامی که در ازل روز
بی اختیار در گلوگاهم ریخته اند تن به تهوع کلماتی می دهم
Ú©Ù‡ Ø±ÙˆØ Ùرسوده ÛŒ هر انسانی را به بیراهه Ù…ÛŒ کشاند Ùˆ در تنازع برای بقا
هر بار به جبر Ùˆ Ùشار چنگال تیز کرده ÛŒ خود را
به لاشه ی ملتهب و زونا زده ی زمین می کشم واز ان نیرو که از بالا بند بندم را باز می کند
و از ان سمت که چون گردبادی مجموعه ی استخوانی پوسیده ام
را در گوری به اندازه ی دنیا می چر خاند می خواهم
Ùرصتی Ú©Ù‡ به دقت صدای اونگ شومی Ú©Ù‡ ثانیه ها را به جلو جریان Ù…ÛŒ دهد
خاموش شودتا زمین در زاویه ای به اندازه ی چشم های مترسکی چوبین در مزرعه ای سوخته
Ùقط Ùˆ Ùقط یک بار Øقیقت را ببیند Ùˆ دیگر نچرخد
مانیÙست جهانی شعر ÙˆØشت منتشر شد
روزهاي سختي برزمين گذشته است، روزهايي تاريك، تاريخ جهان همواره پرازصداهاي دلخراشي ازجنگها، خونريزي وكشتار، برادركشي ونسل براندازيهاست.
انسان به مثابه چرخي بوده كه بي آنكه بخواهد باراين همه وقايع را ازبدو Ø¢Ùرينش تاكنون كشانيده است وصداي شكستن خود را بين اين همه تنازع بارها شنيده است.
ازهمان روزنخست برادركشي چاشني تاريخ شد وجنگهاي Ùزون خواهانه خرابه هاي بسياربرجا گذاشت.
جاه طلبي انسان ÙˆØس سيري ناپذيري وي دست مايه كثي٠كشتارشد تا غضب وتجاوز، تعدي وهتاكي ازنرون گرÙته تا چنگيز، ازآتيلا تا هيتلر، بسترقصه هاي تاريخ شدند.
انسان سرگرم خونخواره Ú¯ÙŠ شد، سرگرم هم نوع كشي وتاريخ را با خون وتباهي نوشت، ويرانه ها را ويرانتروآباديها را ويران وسياست شهرهاي سوخته را به اجراء گذاشت وبردگي را گسترش بخشيد وبسترمناسب تعالي براي رشد عقلايي انسان را به جهنم مبدل ساخت وجهل را دانش Ùزون طلبي معرÙÙŠ كرد.
چوب وسنگ وماه را پرستيد، Øرمتي كه براي گاوقائل شد براي انسان هم نوع خود منتÙÙŠ دانست وانسان را زيرپاي گاوسربريد.
جهالت همچنان سير سنتي خود را طي كرد وبرمدارناداني آنقدركشت كه بوي تعÙÙ† تاريخ بلند شد. گروهي سيرتØولات تاريخ را جبري مي دانستند وگناه اعمال ننگين انسان را درمسيرتاريخ به گردن يك نوع جبرÙلسÙÙŠ مي انداختند.
گروهي ديگرارادي تعبيرمي نمودند واØكام صادرمي كردند.
اين دوگروه اومانيسم را درØوزه ارادي وجبري با پادرمياني تاريخ به يك سمت مي كشاندند. آن هم تبرئه كوركه قانون بقاي كشتاررا تثبيت مي كرد واين نيرنگ جهل ÙلسÙÙŠ ست.
اينان هرگزتصميم خود را درمورد انسان ÙˆØالات رواني با منشاء پوچي وديد هيچ گرايانه ÙŠ انسان به نقطه پاياني يعني Ùنا عملي نكرده بودند وبررسي اين نوع پيامدهاي شوم وتاريك را هرگزبه Øوزه نقد روانشناختانه نكشانيده بود واگرلØظه ايي نيزبه اين مقوله ناخنكي زده اند متاسÙانه Øاشيه گرايي دراين موضوع Ù…Øرزاست.
پرمسلم است كه رÙتارهاي تاريك انسان ازعصرآÙرينش تا چالش برانگيزنده دوران پرستش پوچي وبت يابي، بردگي وبرده داري ومريد ومراد گرايي را، عامل ظهورپيغمبران شد.
اديان الهي با رسولاني متنوع نيزدرزندگي بشرپديد آمدند، بشرايمان آورد واخلاق ورÙتارگرايي الهي، مذهبي را چراغ راه تاريكي دانست وآنها را تكريم نمود.
مدتي نگذشت، Øس غريزي گرايش به لذتهاي ممنوع، چنگالهاي تيزانسان را دوباره Ùاش نمود يا عصيان كرد يا دربرابراديان ديگرايستاد ويا خواست تا سيرصعودي خود را بازهم با ص٠آرايي دين بار ازنوع اعتقادي وايدئولوژيكي تكميل سازد.
ازاين رو به جاي نقد عالمانه ÙŠ هم نوع كشي ويا غيره نيزه ها را تيزكردند، شمشيرها را بيرون كشيدند وبازهم تراژدي كشت وكشتاربه راه اÙتاد.
جنگهاي كوچك، نزاع هاي Ù…Øلي درابعاد قصبه ويا روستايي، تصÙيه Øسابهاي قومي،قبيله اي به تنازع هاي ايدئولوژيكي مبدل شد وجنگهاي امپراطوري صليبي به راه اÙتاد.
واين بارÙلسÙÙŠ تر، دهشت ناكتر، مرگ هم را Ù…Ø¨Ø§Ø Ù…ÙŠ دانستند وكلمه Ø°Ø¨Ø Ø¨Ù‡ سادگي صادر مي شد. سايه ÙŠ ÙˆØشت وهراسناكي جهان را هد٠قرارداد ورÙتارهاي تاريك متن مقدس اديان را نشانه رÙتند تا اينكه انسان پوتوليزم را مانع رشد وتعالي خود دانست وكسانيكه درچنبره چكيده هاي پوتوليسمي مي چرخيدند را واپسگرا ومرتجع معرÙÙŠ نمودند.
ÙلاسÙÙ‡ مدرنيته آمدند وجا پاي پيامبران نهادند وهريك با ارائه Ùˆ اÙریدن مكتب ها وايسم هاي مختل٠صادره ازآبشخورهاي غربي وشرقي، Ø¢Ùرينش Ù†Øله هاي روشنÙكري را برعهده گرÙتند وپايگاه هاي اجتماعي وسياسي خاصي را بنا نهادند.
رنسانس درØال وقوع بود كه بشرازلØاظ علمي سيرتاريخي كندگرا را كنارزد وسرسام آور به سرعت به توليد، كش٠واختراع وابداعات Øائزاهميتي دست ياÙت.
كم كم مرزبندي هاي تكنولوژيك وژئوپلتيكي به قدرت رسيدند.
انسان كنارگذاشته درميان دود وآهن با طرØÙŠ نوستالوژيك متولد شد، اعتقادات مذهبي رنگ باخته با اثربخشي زندگي مدرن دركنارمكاتب ايسمي بارديگرعقده هاي تاريخي كوروبه خواب رÙته ÙŠ سردمداران سياسي جهان را بدجوري جنباند . ايسم ها كه تعدادشان ازاديان الهي ÙراتررÙته بود بارديگربه علت تناقض هاي Ùراوان واشكال متÙاوت درتعري٠وتوجيه انسان ÙˆØس برتري جويانه اي كه تئوريس هاي خرده پا ازآنها كرده بودند به جان هم اÙتادند وبه توليد وتكثيرسلاØهاي كشتارجمعي انسان روي آورد.
Øمله هاي اقتصادي ويرانگر، شورش هاي سياسي ØŒ اجتماعي - جنگ هاي الكترونيكي نبردهاي سهمگين سرد جهالت عالمانه ÙŠ انسان را برملا كرد.
ميليونها انسان بي گناه مابين جنگهاي جهاني اول ودوم وخرده جنگها وتسويه Øسابهاي نژادي، ايسمي زيرباران بمب هاي خوشه ايي، اتمي وشيميايي خاكسترشدند.
اينك سايه جنگها برسردنيا كوتاه نيست، درچهارگوشه جهان پيامدهاي منÙورتنازع برپاست، جنگ Ùقروايدزوبيماريهاي مهلك رواني، اعتياد، وقوع Øوادث عذاب گونه، آماربي خانمانها، ÙØشا وكودكان كارگر، زنان بي سرپرست، جرم وجنايت، خود كشي واØياي دوباره وديگرگونه اي ازنژاد پرستي، اشغال گري وانØراÙات اخلاقي، بشريت را رو به پرتگاه هدايت نموده است.
Øقيقت اين است انسان برسرشاخه اي نشسته است وشاخه زيرپاي خود را دارد بي هيچ تاملي مي برد.
اينجاست كه ÙˆØشت آخرين اØساس انسان به هستي براندازشده ايي است كه انتظارش را مي كشد.
اينجاست كه انسان واØساس آن به آينده تاريكتراز شبي ست كه ماه پشت ابرمانده است اما نشانه هاي آخرالزماني يكي پس ازديگري درØال وقوع است .
خروج سÙیاني ودجال، آتشي كه ازانتهاي عدن بلند مي شود وجهاني را به صØاري اورشليم ... مي كشاند، زلزله ها ÙŠ زياد درزمين، سيل وزنا با Ù…Øارم، سختي معاش، امراض لاعلاج درزمين، ظهورآÙات هاي اخلاقي، Ùقر، Ùساد، تبعيض مسيري را ترسيم نموده ازجهنمي خود ساخته كه گريزازهواي خاكستري آن مستلزم پانهادن روي تمامي جنازه هاي تاريخ است.
دراين يخبندان وآشÙتگي، گيج روي وكج مداريها مكاتب هنري وژانرها عميق ترين تاثيرات را پذيرÙته اند. ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصرپرده ازپنهان ترين لايه هاي نامتعار٠از تصوير Øس ÙˆÙهم گرايي ها برمي دارد Ùˆ به توصي٠وتÙهيم هرمنوتيك درمØتوا واوضاع موجود را بدون كم وكاست درÙيلترهاي بينشي خود عبورداده اند وبا ابزارهاي هنري ومكتبي كه دراختياردارند به تشزيع وكالبد شكاÙÙŠ موضوعات مي پردازند. ريختن اين پرسه كه Øول Ù…ØوررÙتارتاريك انسان درادوار مختل٠تاريخ دارد ونيل آن به سمت هيچگرايي وپوچ پنداري است جز ازعهده اشكال متعار٠اين مكاتب Ùوق برمي آيد ديگرراه چاره ايي متصورنيستم.
ازاين Ù„Øاظ است كه با خلق ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصرمي خواهم پرده ازپنهان ترين لايه هاي نامتعار٠ازتصويربردارم ÙˆÙهم گرايي درØوزه نقد هرمنوتيك را يه اوج برسانم واز Ù„Øاظ ساختارصوري شعر، كه دغدغه امروزين شعراي معاصراست ÙˆØشت را طوري ترسيم كنيم كه هرلØظه ازتاريخ زندگي انسان را نقشي ديگرگونه بزند با اين پاراگرا٠كوتاه:
بيانيه ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصررا برطبق اين Ùاكتورها Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠ سازم
ادامه دارد......
اينك سايه جنگها برسردنيا كوتاه نيست، درچهارگوشه جهان پيامدهاي منÙورتنازع برپاست، جنگ Ùقروايدزوبيماريهاي مهلك رواني، اعتياد، وقوع Øوادث عذاب گونه، آماربي خانمانها، ÙØشا وكودكان كارگر، زنان بي سرپرست، جرم وجنايت، خود كشي واØياي دوباره وديگرگونه اي ازنژاد پرستي، اشغال گري وانØراÙات اخلاقي، بشريت را رو به پرتگاه هدايت نموده است.
Øقيقت اين است انسان برسرشاخه اي نشسته است وشاخه زيرپاي خود را دارد بي هيچ تاملي مي برد.
اينجاست كه ÙˆØشت آخرين اØساس انسان به هستي براندازشده ايي است كه انتظارش را مي كشد.
عصیانگری چون من که ریشه در گستره ی
موهوم ÙˆØشت دارد
و بر مدار مورب و مسموم ویا مهیج مرگ می چرخد
جز سایه گزینی در Øوالی گورها Ùˆ پوست اندازی در دامنه ÛŒ بدخیم درد ها ورنج ها
عایدی ندارد
من Ú©Ù‡ Øلول کرده ام در میان هر ان Ú†Ù‡ جهنم Ùˆ تیره روزیست
Ùرمان مرگ خود را بار ها از دهانه ÛŒ دوزخی هزار دره Ùˆ گرداب شنیده ام
اما تن در عذاب مذاب گریه هایی سپرده ام
که شبانه نیم رخ تکیده ام را جز به خون سرخی نمی بخشد
این جاست Ú©Ù‡ Ø¢ واره Ú¯ÛŒ Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ در پس این همه سرابهای متعÙÙ† بارها تجربه کرده ام
و خطوط نا خوانایی ازسر نوشت را ناخوداگاه از متن پیچیده ی آینده ربوده ام
Ùˆ هولناکترین Ù„Øظات ان را دیوانه وار در برزخ بی پناهی Ùˆ پوسیدگی سروده ام
اینک هر نیمه شب در میعادگاه مردگان زمین زوزه های ÙˆØشت بر انگیز
مرا کسانی درک می کنند که تنها مزد انها ماندگاری در این مرداب خود ساخته است
اینک برهنه از میل به زندگی و دلخور از جامی که در ازل روز
بی اختیار در گلوگاهم ریخته اند تن به تهوع کلماتی می دهم
Ú©Ù‡ Ø±ÙˆØ Ùرسوده ÛŒ هر انسانی را به بیراهه Ù…ÛŒ کشاند Ùˆ در تنازع برای بقا
هر بار به جبر Ùˆ Ùشار چنگال تیز کرده ÛŒ خود را
به لاشه ی ملتهب و زونا زده ی زمین می کشم واز ان نیرو که از بالا بند بندم را باز می کند
و از ان سمت که چون گردبادی مجموعه ی استخوانی پوسیده ام
را در گوری به اندازه ی دنیا می چر خاند می خواهم
Ùرصتی Ú©Ù‡ به دقت صدای اونگ شومی Ú©Ù‡ ثانیه ها را به جلو جریان Ù…ÛŒ دهد
خاموش شودتا زمین در زاویه ای به اندازه ی چشم های مترسکی چوبین در مزرعه ای سوخته
Ùقط Ùˆ Ùقط یک بار Øقیقت را ببیند Ùˆ دیگر نچرخد
مانیÙست جهانی شعر ÙˆØشت منتشر شد
روزهاي سختي برزمين گذشته است، روزهايي تاريك، تاريخ جهان همواره پرازصداهاي دلخراشي ازجنگها، خونريزي وكشتار، برادركشي ونسل براندازيهاست.
انسان به مثابه چرخي بوده كه بي آنكه بخواهد باراين همه وقايع را ازبدو Ø¢Ùرينش تاكنون كشانيده است وصداي شكستن خود را بين اين همه تنازع بارها شنيده است.
ازهمان روزنخست برادركشي چاشني تاريخ شد وجنگهاي Ùزون خواهانه خرابه هاي بسياربرجا گذاشت.
جاه طلبي انسان ÙˆØس سيري ناپذيري وي دست مايه كثي٠كشتارشد تا غضب وتجاوز، تعدي وهتاكي ازنرون گرÙته تا چنگيز، ازآتيلا تا هيتلر، بسترقصه هاي تاريخ شدند.
انسان سرگرم خونخواره Ú¯ÙŠ شد، سرگرم هم نوع كشي وتاريخ را با خون وتباهي نوشت، ويرانه ها را ويرانتروآباديها را ويران وسياست شهرهاي سوخته را به اجراء گذاشت وبردگي را گسترش بخشيد وبسترمناسب تعالي براي رشد عقلايي انسان را به جهنم مبدل ساخت وجهل را دانش Ùزون طلبي معرÙÙŠ كرد.
چوب وسنگ وماه را پرستيد، Øرمتي كه براي گاوقائل شد براي انسان هم نوع خود منتÙÙŠ دانست وانسان را زيرپاي گاوسربريد.
جهالت همچنان سير سنتي خود را طي كرد وبرمدارناداني آنقدركشت كه بوي تعÙÙ† تاريخ بلند شد. گروهي سيرتØولات تاريخ را جبري مي دانستند وگناه اعمال ننگين انسان را درمسيرتاريخ به گردن يك نوع جبرÙلسÙÙŠ مي انداختند.
گروهي ديگرارادي تعبيرمي نمودند واØكام صادرمي كردند.
اين دوگروه اومانيسم را درØوزه ارادي وجبري با پادرمياني تاريخ به يك سمت مي كشاندند. آن هم تبرئه كوركه قانون بقاي كشتاررا تثبيت مي كرد واين نيرنگ جهل ÙلسÙÙŠ ست.
اينان هرگزتصميم خود را درمورد انسان ÙˆØالات رواني با منشاء پوچي وديد هيچ گرايانه ÙŠ انسان به نقطه پاياني يعني Ùنا عملي نكرده بودند وبررسي اين نوع پيامدهاي شوم وتاريك را هرگزبه Øوزه نقد روانشناختانه نكشانيده بود واگرلØظه ايي نيزبه اين مقوله ناخنكي زده اند متاسÙانه Øاشيه گرايي دراين موضوع Ù…Øرزاست.
پرمسلم است كه رÙتارهاي تاريك انسان ازعصرآÙرينش تا چالش برانگيزنده دوران پرستش پوچي وبت يابي، بردگي وبرده داري ومريد ومراد گرايي را، عامل ظهورپيغمبران شد.
اديان الهي با رسولاني متنوع نيزدرزندگي بشرپديد آمدند، بشرايمان آورد واخلاق ورÙتارگرايي الهي، مذهبي را چراغ راه تاريكي دانست وآنها را تكريم نمود.
مدتي نگذشت، Øس غريزي گرايش به لذتهاي ممنوع، چنگالهاي تيزانسان را دوباره Ùاش نمود يا عصيان كرد يا دربرابراديان ديگرايستاد ويا خواست تا سيرصعودي خود را بازهم با ص٠آرايي دين بار ازنوع اعتقادي وايدئولوژيكي تكميل سازد.
ازاين رو به جاي نقد عالمانه ÙŠ هم نوع كشي ويا غيره نيزه ها را تيزكردند، شمشيرها را بيرون كشيدند وبازهم تراژدي كشت وكشتاربه راه اÙتاد.
جنگهاي كوچك، نزاع هاي Ù…Øلي درابعاد قصبه ويا روستايي، تصÙيه Øسابهاي قومي،قبيله اي به تنازع هاي ايدئولوژيكي مبدل شد وجنگهاي امپراطوري صليبي به راه اÙتاد.
واين بارÙلسÙÙŠ تر، دهشت ناكتر، مرگ هم را Ù…Ø¨Ø§Ø Ù…ÙŠ دانستند وكلمه Ø°Ø¨Ø Ø¨Ù‡ سادگي صادر مي شد. سايه ÙŠ ÙˆØشت وهراسناكي جهان را هد٠قرارداد ورÙتارهاي تاريك متن مقدس اديان را نشانه رÙتند تا اينكه انسان پوتوليزم را مانع رشد وتعالي خود دانست وكسانيكه درچنبره چكيده هاي پوتوليسمي مي چرخيدند را واپسگرا ومرتجع معرÙÙŠ نمودند.
ÙلاسÙÙ‡ مدرنيته آمدند وجا پاي پيامبران نهادند وهريك با ارائه Ùˆ اÙریدن مكتب ها وايسم هاي مختل٠صادره ازآبشخورهاي غربي وشرقي، Ø¢Ùرينش Ù†Øله هاي روشنÙكري را برعهده گرÙتند وپايگاه هاي اجتماعي وسياسي خاصي را بنا نهادند.
رنسانس درØال وقوع بود كه بشرازلØاظ علمي سيرتاريخي كندگرا را كنارزد وسرسام آور به سرعت به توليد، كش٠واختراع وابداعات Øائزاهميتي دست ياÙت.
كم كم مرزبندي هاي تكنولوژيك وژئوپلتيكي به قدرت رسيدند.
انسان كنارگذاشته درميان دود وآهن با طرØÙŠ نوستالوژيك متولد شد، اعتقادات مذهبي رنگ باخته با اثربخشي زندگي مدرن دركنارمكاتب ايسمي بارديگرعقده هاي تاريخي كوروبه خواب رÙته ÙŠ سردمداران سياسي جهان را بدجوري جنباند . ايسم ها كه تعدادشان ازاديان الهي ÙراتررÙته بود بارديگربه علت تناقض هاي Ùراوان واشكال متÙاوت درتعري٠وتوجيه انسان ÙˆØس برتري جويانه اي كه تئوريس هاي خرده پا ازآنها كرده بودند به جان هم اÙتادند وبه توليد وتكثيرسلاØهاي كشتارجمعي انسان روي آورد.
Øمله هاي اقتصادي ويرانگر، شورش هاي سياسي ØŒ اجتماعي - جنگ هاي الكترونيكي نبردهاي سهمگين سرد جهالت عالمانه ÙŠ انسان را برملا كرد.
ميليونها انسان بي گناه مابين جنگهاي جهاني اول ودوم وخرده جنگها وتسويه Øسابهاي نژادي، ايسمي زيرباران بمب هاي خوشه ايي، اتمي وشيميايي خاكسترشدند.
اينك سايه جنگها برسردنيا كوتاه نيست، درچهارگوشه جهان پيامدهاي منÙورتنازع برپاست، جنگ Ùقروايدزوبيماريهاي مهلك رواني، اعتياد، وقوع Øوادث عذاب گونه، آماربي خانمانها، ÙØشا وكودكان كارگر، زنان بي سرپرست، جرم وجنايت، خود كشي واØياي دوباره وديگرگونه اي ازنژاد پرستي، اشغال گري وانØراÙات اخلاقي، بشريت را رو به پرتگاه هدايت نموده است.
Øقيقت اين است انسان برسرشاخه اي نشسته است وشاخه زيرپاي خود را دارد بي هيچ تاملي مي برد.
اينجاست كه ÙˆØشت آخرين اØساس انسان به هستي براندازشده ايي است كه انتظارش را مي كشد.
اينجاست كه انسان واØساس آن به آينده تاريكتراز شبي ست كه ماه پشت ابرمانده است اما نشانه هاي آخرالزماني يكي پس ازديگري درØال وقوع است .
خروج سÙیاني ودجال، آتشي كه ازانتهاي عدن بلند مي شود وجهاني را به صØاري اورشليم ... مي كشاند، زلزله ها ÙŠ زياد درزمين، سيل وزنا با Ù…Øارم، سختي معاش، امراض لاعلاج درزمين، ظهورآÙات هاي اخلاقي، Ùقر، Ùساد، تبعيض مسيري را ترسيم نموده ازجهنمي خود ساخته كه گريزازهواي خاكستري آن مستلزم پانهادن روي تمامي جنازه هاي تاريخ است.
دراين يخبندان وآشÙتگي، گيج روي وكج مداريها مكاتب هنري وژانرها عميق ترين تاثيرات را پذيرÙته اند. ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصرپرده ازپنهان ترين لايه هاي نامتعار٠از تصوير Øس ÙˆÙهم گرايي ها برمي دارد Ùˆ به توصي٠وتÙهيم هرمنوتيك درمØتوا واوضاع موجود را بدون كم وكاست درÙيلترهاي بينشي خود عبورداده اند وبا ابزارهاي هنري ومكتبي كه دراختياردارند به تشزيع وكالبد شكاÙÙŠ موضوعات مي پردازند. ريختن اين پرسه كه Øول Ù…ØوررÙتارتاريك انسان درادوار مختل٠تاريخ دارد ونيل آن به سمت هيچگرايي وپوچ پنداري است جز ازعهده اشكال متعار٠اين مكاتب Ùوق برمي آيد ديگرراه چاره ايي متصورنيستم.
ازاين Ù„Øاظ است كه با خلق ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصرمي خواهم پرده ازپنهان ترين لايه هاي نامتعار٠ازتصويربردارم ÙˆÙهم گرايي درØوزه نقد هرمنوتيك را يه اوج برسانم واز Ù„Øاظ ساختارصوري شعر، كه دغدغه امروزين شعراي معاصراست ÙˆØشت را طوري ترسيم كنيم كه هرلØظه ازتاريخ زندگي انسان را نقشي ديگرگونه بزند با اين پاراگرا٠كوتاه:
بيانيه ژانر ÙˆØشت درشعرمعاصررا برطبق اين Ùاكتورها Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠ سازم
ادامه دارد......
رضا مرادی نوشت