« صداي گفتِ تو هنوز در سرم لطفِ شنيدن دارد »
null

گفت ات هنوز هم
در سرم
لطفِ شنيدن دارد


با اينكه
حاضرم بسازم به هر قيمتي
با تو، با هنوز
روز با من ضيافت كشيده
يا بميرم وُ
برگردم به سبزه‌ها
يا بگيرم بيرقِ سرخ به دست و ـ
پا بزنم
و پا بزنم دلم را به كوسِ دوباره‌اي
ببوسم عكسِ هنوز را
بر گفتِ تو شنيده‌ام؛
كه روز چرخش عميقي زير پرهاي من داده
زير پرهاي تو كه نشسته؟
كه هوا شده‌اي
ـ گفت: «لطف داري كه با بيرقِ آبي
به ديدنِ دريا مي‌روي!»
روز با اشارتي شگرف
شنيده بود؛
هوا زير پرهاي خود داشتم
تو با هوا
زير پرهاي من چه مي‌كني؟!













--------------------------------------------------------------------------------