شکوه شیرانی---صندلی چوبی
(صندلی چوبی )

پنهان نشو
پشت روبنده Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†
پیش می آید
سراسر شب
آمیزه ای از خشم و هیجان
Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø´ØªÙ‡ شره Ù…ÛŒ زند خون
اعترا٠می کنم
Ù…Ø³ÛŒØ Ø®ÙˆØ´Ú¯Ù„ من
برگرده ØªÙØªÛŒØ¯Ù‡ خیابان
در روده های سیاه شده این شهر شلوغ
کودکانی را که از تو باردار می شوم.
ÙØ±ÙˆÚ©Ø´ خون اب خشمت را
چونان شکنجه گاه سالهای جوانی ات
دردآلود خاطرات.
من ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª نیستم آقا
لباس سیاه می پوشم
اما ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª نیستم
چرا جورابهای مرا در می آورید؟
من اسم رمز را ندزدیده ام؟!...
زهرآگین !
طعم گس لذت
دربوسه های Ù…ØªÙˆØØ´ خواب آلود.
رقص کنان عریان
برلبه های تیغ
رقاصه Ú©ÙˆÚ†Ú© یک یک اعضائت بر زمین Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÙ†Ø¯!
خوکن!..
به خون وچرک مضاعÙ
من مردهایی را که ریش دارند
نمی بوسم!...
وآنقدرزیبا نیستم که نگهم دارید؟!...
ترامی خوانند
پیچاپیچ خزنده
برساقهای استوار خانه
لبه های تیغ پله ها
پنهان شو
در بطن خانه ات
با ناخن هایی که
قز قز می کنند بر دیواره ها
بی پناه باکره
روئیده بر ران ها
زنبق سپید
چه چیزی تو را از پیکر من دور میکند؟....
ØØ±ÛŒØ± پریده رنگ
بر گرده کش دار خیابان
و دنده هایش
که از دو طر٠پل ها بیرون زده اند؟
خشن شده اتاق تشریØ
اعترا٠می کنم
Ù…Ø³ÛŒØ Ø®ÙˆØ´Ú¯Ù„ من
ملموس
ØÛŒÙˆØ§Ù† زشت خسته
در آغوش من!
دست می کشم
به همه هستی چنگ انداخته ام
و اندامم کشیده می شوند
نئشه شده درد...
الو منتظرم باش
مهمان دارم
یک گردان Ø§ÙØ³Ø± Ùˆ دوستانش
کاغذ دیواری ممتد
تمام خیابانها
تمام خانه ها
لباس های نظامی
خشک و یک دست
من نظامی نیستم آقا
به خدا ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª هم نیستم
می ترسم
چرا جورابهای مرا درمی آورید؟....
غلت می زنی
در تابوتی با ملاÙÙ‡ های سپید
بر درد کشنده رگ ها...
بوتیمار کوچک
ÙˆØØ´ØªØ²Ø¯Ù‡
بیرون کش
ساقهای Ø¸Ø±ÛŒÙØª را
از لجن جامعه.
بی ØØµØ§Ø±
ØØ±ÛŒØ±ØªÙ†
گوشت سلاخی شده زیبا
کسی لباسهای تو رانمی بیند
تنگ عریان بازوان
بر قوس ماه
ÙØ¯Ø±ÛŒÚ©Ùˆ گارسیا لورکا
چقدر اسم تو
شاعرانه است
بخشنده چون زمین
بر سم های نره گاوی خشمگین
دختران تقدیر
لی لی کنان بر غریزه سرنوشت
مرا نگه دار
دوست من
همیشه در مرز می بازم
مهم نیست!...
صندلی چوبی مرا در آغوش می گیرد!....
شکوه شیرانی

پنهان نشو
پشت روبنده Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†
پیش می آید
سراسر شب
آمیزه ای از خشم و هیجان
Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø´ØªÙ‡ شره Ù…ÛŒ زند خون
اعترا٠می کنم
Ù…Ø³ÛŒØ Ø®ÙˆØ´Ú¯Ù„ من
برگرده ØªÙØªÛŒØ¯Ù‡ خیابان
در روده های سیاه شده این شهر شلوغ
کودکانی را که از تو باردار می شوم.
ÙØ±ÙˆÚ©Ø´ خون اب خشمت را
چونان شکنجه گاه سالهای جوانی ات
دردآلود خاطرات.
من ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª نیستم آقا
لباس سیاه می پوشم
اما ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª نیستم
چرا جورابهای مرا در می آورید؟
من اسم رمز را ندزدیده ام؟!...
زهرآگین !
طعم گس لذت
دربوسه های Ù…ØªÙˆØØ´ خواب آلود.
رقص کنان عریان
برلبه های تیغ
رقاصه Ú©ÙˆÚ†Ú© یک یک اعضائت بر زمین Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÙ†Ø¯!
خوکن!..
به خون وچرک مضاعÙ
من مردهایی را که ریش دارند
نمی بوسم!...
وآنقدرزیبا نیستم که نگهم دارید؟!...
ترامی خوانند
پیچاپیچ خزنده
برساقهای استوار خانه
لبه های تیغ پله ها
پنهان شو
در بطن خانه ات
با ناخن هایی که
قز قز می کنند بر دیواره ها
بی پناه باکره
روئیده بر ران ها
زنبق سپید
چه چیزی تو را از پیکر من دور میکند؟....
ØØ±ÛŒØ± پریده رنگ
بر گرده کش دار خیابان
و دنده هایش
که از دو طر٠پل ها بیرون زده اند؟
خشن شده اتاق تشریØ
اعترا٠می کنم
Ù…Ø³ÛŒØ Ø®ÙˆØ´Ú¯Ù„ من
ملموس
ØÛŒÙˆØ§Ù† زشت خسته
در آغوش من!
دست می کشم
به همه هستی چنگ انداخته ام
و اندامم کشیده می شوند
نئشه شده درد...
الو منتظرم باش
مهمان دارم
یک گردان Ø§ÙØ³Ø± Ùˆ دوستانش
کاغذ دیواری ممتد
تمام خیابانها
تمام خانه ها
لباس های نظامی
خشک و یک دست
من نظامی نیستم آقا
به خدا ÙØ§Ø´ÛŒØ³Øª هم نیستم
می ترسم
چرا جورابهای مرا درمی آورید؟....
غلت می زنی
در تابوتی با ملاÙÙ‡ های سپید
بر درد کشنده رگ ها...
بوتیمار کوچک
ÙˆØØ´ØªØ²Ø¯Ù‡
بیرون کش
ساقهای Ø¸Ø±ÛŒÙØª را
از لجن جامعه.
بی ØØµØ§Ø±
ØØ±ÛŒØ±ØªÙ†
گوشت سلاخی شده زیبا
کسی لباسهای تو رانمی بیند
تنگ عریان بازوان
بر قوس ماه
ÙØ¯Ø±ÛŒÚ©Ùˆ گارسیا لورکا
چقدر اسم تو
شاعرانه است
بخشنده چون زمین
بر سم های نره گاوی خشمگین
دختران تقدیر
لی لی کنان بر غریزه سرنوشت
مرا نگه دار
دوست من
همیشه در مرز می بازم
مهم نیست!...
صندلی چوبی مرا در آغوش می گیرد!....
شکوه شیرانی