Joe Fazio----سکس ، یک رویا--

برگردان :پویا عزیزی
شعری از "جو ÙØ§Ø²ÛŒÙˆ"
راه خود را می روم ، به سختی از میان درختان
جاده از برگ پوشیده ست
در اندوه ات می یابم
جایی نشسته ای Ú©Ù‡ Ú¯Ù„ های ÙˆØØ´ÛŒ Ø§ØØ§Ø·Ù‡ ات کرده اند
پشت سرت ، جوی کوچکی ، می لرزاند آن راهی را که پایین ٠کوه پایه است
تو این چنین درخشنده و زیبایی
لبریزی من ØŒ دردی توام با عشق توست ØŒ کلماتی Ú©Ù‡ Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ†ÛŒ هستند
Ú¯ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شوند ØŒ Ù…Ù†ÙØ¬Ø± Ù…ÛŒ شوم برای نداشتن عشق تو
برای در آغوش Ú¯Ø±ÙØªÙ† ... برای لمس کردن ات
به آرامی راه خود را می رویم به جایی دیگر
به هم می آویزیم میان بستری نرم ، خزه ی سبز
دست های مان دراز می شوند ، لمس می کنند یکدیگر را
Ùˆ همان طور در ØØ±Ú©ØªÛŒ آهسته
خود را Ù…ÛŒ یابیم Ú©Ù‡ بر بستری آرام ÛŒØ§ÙØªÙ‡ ایم Ú©Ù‡ خدایش رسانده است
لب های تو مرطوب اند
قلب من ضرب می گیرد
Ù†ÙØ³ هایت طوری تندند Ú©Ù‡ بلند Ù…ÛŒ شوند Ùˆ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÙ†Ø¯ پری پستان هات
به نظر می آید سعی می کنند که آن ها را آزاد کنند
به لب هایت گره می خورم ، با تومی مانم
همان طور که به سمت ام جا به جا می شوی ، می بوسیم هم را
مدتی ØŒ نم ناک Ù…ÛŒ شویم Ùˆ تقدیم Ù…ÛŒ کنیم بوسه های ØØ±ÛŒØµØ§Ù†Ù‡ را به هم
بوسه ای که اجابت می کند تمام وعده های عاشقانه را
خودم را ØØ³ Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ ذوب Ù…ÛŒ شوم درون جانی دیگر
تو را پشت به تخت دراز می کنم
لمس Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ اتش ÙØ´Ø§Ù† هایی را Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ لرزند در Ù†ÙØ³ هایم
دکمه های بلوزت را بر می گردانم و رهایت می کنم از پوشش نازک ظاهری ت
از او Ú©Ù‡ تک پستان های Ø³ÙØª شده ات را پوشاتده بود
Ù„ØØ¸Ù‡ ای کوتاه ØŒ چشم بر تو Ù…ÛŒ دوزم
پستان های نم ناک ات پر از خواهش اند
و چشم هایت پر از عشق و نوید بخش مستی اند
می لرزم همان طور که آهن ربا ،
دوایر قهوه رنگی از میل بر سÙید شیری ٠پستان هایت
لب هایم را بر می چینم تا به اهستگی دور بگیرم
و راست کنم نوک پستان هایت را
دست های تو بر پشت ام سر می خورند و نرمی تو لب هایم را له می کند
با بوسه ای تنگراه Ù Ù†ÙØ³ ام را باز Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ
داری Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زنی گردی های Ø³ÙØª شده ÛŒ شهوانیت تپنده ام را
تو را لمس Ù…ÛŒ کنم بیش تر در Ù…ØØ±Ù…انه ترین بخش های تن ات
تر شده است .... چیزی کم دارد ، چنگ می زنیم ،
می رباییم و مرور می کنیم همدیگر را
شبیه به دو ØÛŒÙˆØ§Ù† ÙˆØØ´ÛŒ
خودت را بر من باز می کنی
Ùˆ زمزمه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ الان ..... الان ..... لطÙÙ† الان ....
خیلی نمی توانم صبر کنم همان طور Ú©Ù‡ اشک عشق دارد Ù…Ù†ÙØ¬Ø± Ù…ÛŒ شود
اجابت می کنم آن دعوت را در رطوبت میان پاهایت
Ù…ÛŒ توانیم به زØÙ…ت ارضا شویم ØŒ سپس
تلÙÙ† زنگ Ù…ÛŒ زند . نه! نه ! الان نه !
در ØØ§Ù„ زنگ زدن Ù…ÛŒ ماند ... زنگ ..... زنگ .... زنگ Ù…ÛŒ زند
رویایم را Ù†Ú¯Ù‡ بدار ØŒ از تو خواهش Ù…ÛŒ کنم تلÙÙ† ! .... الان نه !
آن منظره تبخیر می شود ! سعی می کنم دوباره به دست بیاورم اش
تلÙÙ† اکنون صدایی شبیه هشدار دارد Ùˆ بر ان پا Ù…ÛŒ ÙØ´Ø§Ø±Ø¯
دارم خواب را ترک می کنم و ترک می کنم ..............زن را
لعنتی ها ! Ù†ÙØ±ÛŒÙ† به Ù„ØØ¸Ø§Øª ØÙ‚یقی!
او می داند من چه طور می کنم . او برای من می اید . من از آن اویم
تا این Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯Ø§ ............ یا روزی دیگر ......... یا وقتی دیگر ......... در دنیایی دیگر
اهمیپتی ندارد ، او که مانده است . دوباره خواهمش جست
اکنون به سوی او می روم