نصرت اله مسعودي---جغراÙياي گيج
دو شعر از: ن- مسعودی
جغراÙياي گيج

خطي كه از هيچ كجا شروع نمي شود
وجاي پايي
كه هرگزدر سالهاي خاك نبوده است.
گم شده ام
و كولم دارد كَنده مي شود
در گيجي ÙØ¬ØºØ±Ø§Ùيايي كه
هوايش هم
در دست
سنگيني مي كند.
كلا٠سردر گمي ام
در درايت كوران
كاش كسي
به وقت ساختن جهان
در ناپيداي هستي
عطسه كرده بود
كاش هستي ÙØ§ÙŠÙ† همه پله
كه هميشه ي خدا به هيچ منتهي مي شود
پيش از آنكه
به اين هيات درآيم
تنها Ø§Ø±ØªÙØ§Ø¹ گلي را داشت
كه نشان راه بود.
آخر چرا
كلمات قبل از آنكه
سربه طنين خود بسايند
در هوا سوزانده مي شوند
و اين باران خاكستر
جزدر چشم نمي بارد.
اگر اين كلمات روزي نسوختند
ØØªÙ…ا كسي اين هوا را
زمين بگذارد
كه كولم دارد كنذه مي شود.
----------------------------
ما آب گشته ايم
مگرچه مي بايد مي كردم
با ØØ¶ÙˆØ±ÙŠ Ø¨Ø§Ø±Ø§Ù†ÙŠ
كه همه ي چتر هاي عالم را
باريده بود و
بازهيچ
ودر سر آستين اش
تمام كشتگان
براي خويشتن گريسته بودند.
چه مي توانستم كرد
جز اينكه پتويم را
زير پاي ناوداني پهن كرده
و سيزده ي آبسالي و گريه اين سالها را
آنجا به در كنم
تا كشتگان بدانند
ما نوØÙ‡ ونواي خود را
سينه به سينه ي باران و باد
سرداده ايم
و اگر آب گشته ايم
براي آن بوده است
كه كاري براي كسي
از دست مان بر نمي آمد.
ØØ§Ù„ا دوباره بگويم
اگر گوش ات را
به گورستان بردي
نگو چه كرده ايم
كه صداي اين آبسالي وگريه
تا پاي گور
دست از سرت برنمي دارد.
نصرت اله مسعودي
جغراÙياي گيج

خطي كه از هيچ كجا شروع نمي شود
وجاي پايي
كه هرگزدر سالهاي خاك نبوده است.
گم شده ام
و كولم دارد كَنده مي شود
در گيجي ÙØ¬ØºØ±Ø§Ùيايي كه
هوايش هم
در دست
سنگيني مي كند.
كلا٠سردر گمي ام
در درايت كوران
كاش كسي
به وقت ساختن جهان
در ناپيداي هستي
عطسه كرده بود
كاش هستي ÙØ§ÙŠÙ† همه پله
كه هميشه ي خدا به هيچ منتهي مي شود
پيش از آنكه
به اين هيات درآيم
تنها Ø§Ø±ØªÙØ§Ø¹ گلي را داشت
كه نشان راه بود.
آخر چرا
كلمات قبل از آنكه
سربه طنين خود بسايند
در هوا سوزانده مي شوند
و اين باران خاكستر
جزدر چشم نمي بارد.
اگر اين كلمات روزي نسوختند
ØØªÙ…ا كسي اين هوا را
زمين بگذارد
كه كولم دارد كنذه مي شود.
----------------------------
ما آب گشته ايم
مگرچه مي بايد مي كردم
با ØØ¶ÙˆØ±ÙŠ Ø¨Ø§Ø±Ø§Ù†ÙŠ
كه همه ي چتر هاي عالم را
باريده بود و
بازهيچ
ودر سر آستين اش
تمام كشتگان
براي خويشتن گريسته بودند.
چه مي توانستم كرد
جز اينكه پتويم را
زير پاي ناوداني پهن كرده
و سيزده ي آبسالي و گريه اين سالها را
آنجا به در كنم
تا كشتگان بدانند
ما نوØÙ‡ ونواي خود را
سينه به سينه ي باران و باد
سرداده ايم
و اگر آب گشته ايم
براي آن بوده است
كه كاري براي كسي
از دست مان بر نمي آمد.
ØØ§Ù„ا دوباره بگويم
اگر گوش ات را
به گورستان بردي
نگو چه كرده ايم
كه صداي اين آبسالي وگريه
تا پاي گور
دست از سرت برنمي دارد.
نصرت اله مسعودي
pooya azizi نوشت
كلمات قبل از آنكه
سربه طنين خود بسايند
در هوا سوزانده مي شوند.
سلام این سطر ها را بسیار دوست داشتم . امید که خوب باشی نصرت عزیز .