null

آنکه د رمن ایستا ده می خواند / اسمش را نمی گویم

چیزی بگو / دارم شبیه سه شنیه ها ی تو می شوم


1


مگر


چقدر می توان


شاعر نبود


هنگا می که


سفر


به زیستنی مد ا م


د ر آبی ها ی چشم ها ی تو


ممکن نیست


2


مهم


همین گربه هایی ست


Ú©Ù‡


در سقوط ها ی تو


انگا ر


میا ن تفکر و


خوابی زلال


هنوز


بیدارند


3


انگا ر


تمام نمی شود


روزانه ها ی من و


فنجا ن ها یی که


هی


به یا د تو


پرو


خا لی می شوند


همین که


مثل


سرزمین ها ی عا شقی ات


تا


گنجشگ ها ی سرخ گمشد ه


با سری برهنه


باز می آیی


چیزی بگو


دارم


شبیه سه شنیه ها ی تو


می شوم





کا فی ست


کمی


به صف وا ژ ه ها ی تو


برگرد م




محمود معتقدی

بهنن 85
---------------
Download the original attachment





شگفتا سه شنبه ها ی این خانه با توهنوز می آیند



1


تا پستوها ی بوسه و


لبخند


همین تویی


عاشق


با سری برهنه و


شانه ای پرازپاییز


تو اینک


نامی برای پرند ه با ش


آبی


2



در عصر هایی که


باران نمی بارد


این


توفان چشم ها ی توست


که سرخی ها ی زمین را



دوباره


به هم می ریزد


آسوده با ش و


دستی به سرزمین موهایت


ببر


مگر


پار ه ها ی این جنگل


چقدر


با رویا ها ی فاصله دارد



3



تو و


جاده های آتشنا ک


من و


آشوب ها ی این همه پاییز


این رنگین کما ن


هنوز


نقش ها ی ترا


می طلبد


از همه باران


چیزی بگو


4


نه به سود و


زیان تو


که تنها


به افق ها ی باز تو


فکر می کنم


کافی ست


به روز ها ی جهان


دوباره بر گردی


5


بعد از صدا ی باد و


همهمه با ران


کوچه ها ی پاییز


به جمله ها ی تو


بر می گردند


نگا ه کن


چه آرامش شبگیری


به چشم های تو


باز می آیند


6


قاب ها ی ابری و


پاییزها ی نشسته در آتش


دارم


به صدای خرد ه ریز ها ی تو


گوش می سپارم


تا ساعتی دیگر


سطرها ی این باران


با حس گیسوان تو


برپا می شود


در کوچه ها ی با د


دوباره می بینمت


7


این روسری آبی


چقدر


به روزها ی تو


می آید


از من چیزی مپرس


برای خاطرم


تنها


سیگاری روشن کن


تا سرزمین دریا


باور کن


کسی نمانده است


8


اینجا


هنوز


عصری به آواز چهارشنبه ها


پیش می راند


وتو


با فنجان ها ی شبانه ات


گویی با هزار پله دریا


دوباره


فاصله داری


شاید


این تما م لحظه های ویرانی ست


9


پرواز چه کسی ست


اینجا


که دست ها ی خاطرش


به یا د ها ی سرخ حادثه


می ماند


تو قلبت


از نام کدام دغدغه


پرو


خالی می شود


چه پرچمی


به خواب های تو می تازد


ازدقیقه ها ی وطن خاکستر و


خاک


باری


تو چه می دانی


10



سطر ها ی آری و


نه


کدام رشته ها ی این خیال


سهم رنگین کمان ترا


باز می سازند


ما



درجمهوری مرگ


مردان بزرگی


نبوده ایم هرگز


11


همچنا ن و


همیشه می گویم


بازهم


به خاطر باران


پرنده باش


پیش از آنکه


از یاد رفته باشیم


12


جها ن


هنوز


با نام رویا ها ی تو


پیش راند


از این هزاره


تراچه سود


تو


پاییز این سال را


چگونه به گور خواهی برد


13


ساده باش


رفیق شعله های پاییزی


مثل درختانی از کوچه های دریا و


نامی سبز


از دریچه ها ی کوچک با د


بگذار


ساده باشیم


مثل


مرگ ها ی آن طرف دیوار



14


پژمرد ن سطر ی ا زآینه و


سقوطی از پنجره ها ی باد


اینجا


پرچم ها از رویا ها ی تو


چگونه


لبریز می شوند


آه


چیزی بگو


دارم


سرد رهوای تو می خوانم


روزی که قصه ها ی این پاییز


مرا


چشم ها ی تو


باز می رساند



15


روزی که دست ها ی تو


پرواز می شوند


هیچ کس


نامی برای شانه ها ی تو نمی جوید


همین که تو باز می آیی


رشته ها ی توفان


به گیسوان سرخ تو


بر می گرد د


شگفتا


سه شنبه ها ی این خانه


با تو


هنوز می آنید



ما


میا ن لبخند ها ی تو


می میریم




محمود معتقدی



پاییز85