چند شعر از علی صالØÛŒ
"خطوط"
خط مي زنند صورتم را زمين و زمان.
من امٌا مسئله اي نبوده ام هيچگاه،
سوال نيستم هرگز براي هيچكس.
پاسخي كوتاه و مثبتم به جهان،
يك جواب٠ساده تر از آري؛
پلك بر هم نهادني سرخوش و مطمئن؛
تاييد اعترا٠به مرگ : Ø¢Ùرينش !
من هر ثانيه پشت٠پلكهايي به دنيا ميآيم
پشت٠پلكهايي ميميرم
زير تيغ٠زمين و زمان بر چهره ام، گندم ميكارم
بر داغهاي سينه ام، نان ميپزم
در دهانهاي گرسنه، نان ميشوم
امٌا آه Øتٌي به ياد نمي آورم كشيده باشم هرگز؛
نه به وقت ميلادم
نه به وقت زيستنم
نه به وقت پختنم
نه به وقت جويده شدنم
نه به وقت مرگم.
زيستن را با الÙبايي ديگرگونه مينويسم امٌا
خط ميخورم.
بگو !
بگو Ú†Ù‡ ميخواني از اين خطوط كه هر روز، Ù¾Ùر رنگ تر ميشوند بر چهره ام؟
"پیشگویی"
آمدنت را ،
نه در روشناي آينه ، نشاني است ،
نه در خطوط٠مبهم٠پسمانده ÙŠ قهوه در Ùنجان.
و هيچ نماز و نذر و دعايي ،
آمدنت را Ù…Ùستجاب نمي ÙƒÙنند Ùˆ
هيچ رَمل Ùˆ اÙسطرلابي را نيز ياراي پيشگويي ات نيست .
...
Ùقط من مي توانم بگويم ØŒ
Ùقط من ØŒ
Ùقط من مي دانم
كه ديگر هرگز نخواهي آمد.
"کلمات ممنوع" ( براي سرگرداني كلمات Ù…Øمد كشاورز در عصر پنجشنبه)
رنگ ها ، هيچگاه ممنوع نبوده اند .
اين كلماتي كه هر روز ،
بايگاني ميشوند ،
در سياهه ÙŠ ناگÙته ÙŠ ممنوعه ها ØŒ
رنگ هاي منند
كه هيچ مترادÙÙŠ نمي يابم Ùˆ
به جايشان سه نقطه ميگذارم
چون دسته Ú¯Ùلي پژمرده بر گوري .
شما ، هر چه خواستيد ، بخوانيدشان !
"نا"
قويترين مردمان٠جهان ،
درٌه ها را با كوه ها ،
من ،
سÙره های خالی را با شعر ØŒ
نمی توانم Ù¾Ùر كنم .
"بی پرندگی"
هيچ اتÙاقی نمی اÙتد ØŒ
جز خورشيد و ماه و ابر و باد و بر٠و باران و گاهی رنگين كمان .
Øتٌی اگر Ù‚Ùل٠اين درهای٠هميشه بسته ØŒ
شكسته باشد
باز هم از Øضور ما خالی ست
آسمان .
"قرار"
من
با كدام ثانيه ÛŒ عÙمرم ØŒ
قرار٠ملاقات داشته ام
كه Ø¢Ùريده شده ام ØŸ
------------------------------
image from
www.gerryriskin.com
خط مي زنند صورتم را زمين و زمان.
من امٌا مسئله اي نبوده ام هيچگاه،
سوال نيستم هرگز براي هيچكس.
پاسخي كوتاه و مثبتم به جهان،
يك جواب٠ساده تر از آري؛
پلك بر هم نهادني سرخوش و مطمئن؛
تاييد اعترا٠به مرگ : Ø¢Ùرينش !
من هر ثانيه پشت٠پلكهايي به دنيا ميآيم
پشت٠پلكهايي ميميرم
زير تيغ٠زمين و زمان بر چهره ام، گندم ميكارم
بر داغهاي سينه ام، نان ميپزم
در دهانهاي گرسنه، نان ميشوم
امٌا آه Øتٌي به ياد نمي آورم كشيده باشم هرگز؛
نه به وقت ميلادم
نه به وقت زيستنم
نه به وقت پختنم
نه به وقت جويده شدنم
نه به وقت مرگم.
زيستن را با الÙبايي ديگرگونه مينويسم امٌا
خط ميخورم.
بگو !
بگو Ú†Ù‡ ميخواني از اين خطوط كه هر روز، Ù¾Ùر رنگ تر ميشوند بر چهره ام؟
"پیشگویی"
آمدنت را ،
نه در روشناي آينه ، نشاني است ،
نه در خطوط٠مبهم٠پسمانده ÙŠ قهوه در Ùنجان.
و هيچ نماز و نذر و دعايي ،
آمدنت را Ù…Ùستجاب نمي ÙƒÙنند Ùˆ
هيچ رَمل Ùˆ اÙسطرلابي را نيز ياراي پيشگويي ات نيست .
...
Ùقط من مي توانم بگويم ØŒ
Ùقط من ØŒ
Ùقط من مي دانم
كه ديگر هرگز نخواهي آمد.
"کلمات ممنوع" ( براي سرگرداني كلمات Ù…Øمد كشاورز در عصر پنجشنبه)
رنگ ها ، هيچگاه ممنوع نبوده اند .
اين كلماتي كه هر روز ،
بايگاني ميشوند ،
در سياهه ÙŠ ناگÙته ÙŠ ممنوعه ها ØŒ
رنگ هاي منند
كه هيچ مترادÙÙŠ نمي يابم Ùˆ
به جايشان سه نقطه ميگذارم
چون دسته Ú¯Ùلي پژمرده بر گوري .
شما ، هر چه خواستيد ، بخوانيدشان !
"نا"
قويترين مردمان٠جهان ،
درٌه ها را با كوه ها ،
من ،
سÙره های خالی را با شعر ØŒ
نمی توانم Ù¾Ùر كنم .
"بی پرندگی"
هيچ اتÙاقی نمی اÙتد ØŒ
جز خورشيد و ماه و ابر و باد و بر٠و باران و گاهی رنگين كمان .
Øتٌی اگر Ù‚Ùل٠اين درهای٠هميشه بسته ØŒ
شكسته باشد
باز هم از Øضور ما خالی ست
آسمان .
"قرار"
من
با كدام ثانيه ÛŒ عÙمرم ØŒ
قرار٠ملاقات داشته ام
كه Ø¢Ùريده شده ام ØŸ
------------------------------
image from
www.gerryriskin.com