"خطوط"
null

خط مي زنند صورتم را زمين و زمان.
من امٌا مسئله اي نبوده ام هيچگاه،
سوال نيستم هرگز براي هيچكس.
پاسخي كوتاه و مثبتم به جهان،
يك جوابِ ساده تر از آري؛




پلك بر هم نهادني سرخوش و مطمئن؛
تاييد اعتراف به مرگ : آفرينش !
من هر ثانيه پشتِ پلكهايي به دنيا ميآيم
پشتِ پلكهايي ميميرم
زير تيغِ زمين و زمان بر چهره ام، گندم ميكارم
بر داغهاي سينه ام، نان ميپزم
در دهانهاي گرسنه، نان ميشوم
امٌا آه حتٌي به ياد نمي آورم كشيده باشم هرگز؛
نه به وقت ميلادم
نه به وقت زيستنم
نه به وقت پختنم
نه به وقت جويده شدنم
نه به وقت مرگم.

زيستن را با الفبايي ديگرگونه مينويسم امٌا
خط ميخورم.

بگو !

بگو چه ميخواني از اين خطوط كه هر روز، پُر رنگ تر ميشوند بر چهره ام؟






"پیشگویی"

آمدنت را ،

نه در روشناي آينه ، نشاني است ،

نه در خطوطِ مبهمِ پسمانده ي قهوه در فنجان.

و هيچ نماز و نذر و دعايي ،

آمدنت را مُستجاب نمي كُنند و

هيچ رَمل و اُسطرلابي را نيز ياراي پيشگويي ات نيست .

...

فقط من مي توانم بگويم ،

فقط من ،

فقط من مي دانم

كه ديگر هرگز نخواهي آمد.








"کلمات ممنوع" ( براي سرگرداني كلمات محمد كشاورز در عصر پنجشنبه)

رنگ ها ، هيچگاه ممنوع نبوده اند .

اين كلماتي كه هر روز ،

بايگاني ميشوند ،

در سياهه ي ناگفته ي ممنوعه ها ،

رنگ هاي منند

كه هيچ مترادفي نمي يابم و

به جايشان سه نقطه ميگذارم

چون دسته گُلي پژمرده بر گوري .

شما ، هر چه خواستيد ، بخوانيدشان !


"نا"

قويترين مردمانِ جهان ،

درٌه ها را با كوه ها ،

من ،

سفره های خالی را با شعر ،

نمی توانم پُر كنم .




"بی پرندگی"

هيچ اتفاقی نمی افتد ،

جز خورشيد و ماه و ابر و باد و برف و باران و گاهی رنگين كمان .

حتٌی اگر قفلِ اين درهایِ هميشه بسته ،

شكسته باشد

باز هم از حضور ما خالی ست

آسمان .


"قرار"

من

با كدام ثانيه ی عُمرم ،

قرارِ ملاقات داشته ام

كه آفريده شده ام ؟

------------------------------
image from
www.gerryriskin.com