زیبا روئ آن سوئ آبها
null


که برق نگاهت

خورشید را هر بامداد




از این سوئ

مئ کشاند

تا طلوع دیگرئ

از نگاه گرم تو

وام گیرد



بگو

بگو

آفتاب خیران تو

از پیاله جانم

در کدام بامداد است

که جان گیرم

از این شب سمج زمستانئ

تا یخبندان همه فصول را

در آفتاب نگاهت

به فریادئ مستانه

آب کنم!