...نسیم
null


پستانهایت را به ابر بخیه میزنم

بهار گریه ی گاه گاه توست

در فواصل دوری

هرزگی علف های تنم است

در هرس بوسه های معصومت

قطره قطره انگشتانت می بارند لاغر و لرزان

نگاهت را بکار

که خیسند

و به کسی نگو در انبوه مژه هایت زوزه ی کسیست

سحر کرشمه بلند نان و پنیر است

و سبزه ای که به عید می ماند/

ساق های لخت سفید برفی... شاخه ای که به برگی نام من است

بلند بلند می خوانمت

بلند بلند می خوانمت

:بهار

قوطی خالی سرمه ی کبود توست

و سر گرانی اسپندی که جیب خالی درخت را دود می شود

بگذار هفت سین باشد

:سبز

سبز

سبز

سبز

سبز

سبز – آلوده مردی که به خاطر زنی /همیشه جوان است .




نزدیکی های نوروز 86 /وحید ضیائی