ÙˆØید ضیائی
...نسیم
پستانهایت را به ابر بخیه میزنم
بهار گریه ی گاه گاه توست
در Ùواصل دوری
هرزگی عل٠های تنم است
در هرس بوسه های معصومت
قطره قطره انگشتانت می بارند لاغر و لرزان
نگاهت را بکار
که خیسند
و به کسی نگو در انبوه مژه هایت زوزه ی کسیست
سØر کرشمه بلند نان Ùˆ پنیر است
و سبزه ای که به عید می ماند/
ساق های لخت سÙید برÙÛŒ... شاخه ای Ú©Ù‡ به برگی نام من است
بلند بلند می خوانمت
بلند بلند می خوانمت
:بهار
قوطی خالی سرمه ی کبود توست
و سر گرانی اسپندی که جیب خالی درخت را دود می شود
بگذار Ù‡Ùت سین باشد
:سبز
سبز
سبز
سبز
سبز
سبز – آلوده مردی که به خاطر زنی /همیشه جوان است .
نزدیکی های نوروز 86 /ÙˆØید ضیائی
پستانهایت را به ابر بخیه میزنم
بهار گریه ی گاه گاه توست
در Ùواصل دوری
هرزگی عل٠های تنم است
در هرس بوسه های معصومت
قطره قطره انگشتانت می بارند لاغر و لرزان
نگاهت را بکار
که خیسند
و به کسی نگو در انبوه مژه هایت زوزه ی کسیست
سØر کرشمه بلند نان Ùˆ پنیر است
و سبزه ای که به عید می ماند/
ساق های لخت سÙید برÙÛŒ... شاخه ای Ú©Ù‡ به برگی نام من است
بلند بلند می خوانمت
بلند بلند می خوانمت
:بهار
قوطی خالی سرمه ی کبود توست
و سر گرانی اسپندی که جیب خالی درخت را دود می شود
بگذار Ù‡Ùت سین باشد
:سبز
سبز
سبز
سبز
سبز
سبز – آلوده مردی که به خاطر زنی /همیشه جوان است .
نزدیکی های نوروز 86 /ÙˆØید ضیائی