نه نشئه ی نیچه ام
null

نه خمار بودا

نه مست موجودی مسخ شده در


نه نشئه ی نیچه ام
نه خمار بودا

نه مست موجودی مسخ شده در

کنیسه ی
کافکا
نه سر زنده از

روح الارواح
و نه زمزمه ی زنگها

فقط
انفجار سر ها بر تن ها
تنها
تنها تن ایستاده ام
با شقه ای از ماه در دهان
Ùˆ
شقه ای از تیغ
در گلو
می خوانم

با دو دست بر اشفته از

آستین

من
و بیوه ی سیاه
و این دیوار
شهوت خونخواره گی

و دهانی باز

و این کوچه.....
به بن بست رسید ه ایم