رباعی خواب----کاری مشترک از: مهناز بدیهیان و نصرت اله مسعودی
اولین شعر مشترک دو شاعر.....
از این پس در ماه Ù…Ú¯ اقدام به انتشار شعرهایی خواهیم کرد Ú©Ù‡ کار مشترک دو یا چند شاعر است. شعر رباعی خواب ØŒ شعر بلندیست Ú©Ù‡ سالها پیش توسط مهناز بدیهیان نوشته شدو Ùˆ شاعر توانای شعر" پارمیدا"ØŒ نصرت اله مسعودی با یک دید هنرمندانه قسمتی از این شعر را بصورت یک اثر دو Ù†Ùره در آورده آنهم با سرودن Ùˆ اضاÙÙ‡ کردن شعری از خود Ùˆ Øتی جابجایی بعضی از کلمات قبلی در راستای شعر "رباعی خواب"
خواب دیده ام
Ù…Øبوبی دارم
که تمام شعرهای نا سروده ام را
از بر می خواند
او بزرگ ترین شاعری است
که می شناسم
وتن مرا بی کم وکاست ازروی تمام تنپوش هایم
دیده است
خواب دیده ام
Ù…Øبوبی دارم
که تمام شعرهای نا سروده ام را
از بر می خواند
او بزرگ ترین شاعری است
که می شناسم
وتن مرا بی کم وکاست ازروی تمام تنپوش هایم
دیده است
وروØÙ… را
باکلماتش چنان نقش می زند
که انبساط ریه ها یم
به دامن رقص کولی های لورکا می ماند
Ù…Øبوب من
شکل هیچ کس نیست
ودر هیچ کجا او را ندیده ام
اما هرلØظه در جانم قدم Ù…ÛŒ زند
و پیش از سالهای پیش
بر تنهایی بهار خوابی
به ناگهان بیدارم کرد
و ذهن و پوستم
مثل بی قراری های سر قرار
چه شلوغ کردند.
Øتی وقتی مادرم
با سقوط در آن هیچ بی باز گشت
مویرگ چشمهایم را
پر از خار ریزه کرد
اشک چشم هایم را چنان نوشید
که گل و چشمه به سر سلامتی چشمم آمدند
Ù…Øبوب من زن نیست
مرد هم
Ùˆ Øتی پسر Ùˆ دخترم نیست
اما Ø´Ú¯Ùتا Ú©Ù‡ نقش همه را
خوب بازی می کند
او شاعرانه Ùیلسو٠است
وشکن پیشانی اش می گوید
Ú©Ù‡ ÙیلسوÙانه شاعر است
وقول هم داده است
که پیش از مردنم در کنار زاینده رود
چون همزاد همه ی خوبی ها
پشت پلک هایم را ببوسد
Ù…Øبوب من عین اعتماد منست
که طالع وتاریخرا بسیار میداند
وخواب و بیداریش
اصلاً Ùرقی نمی کند
مهناز بدیهیان و نصرت اله مسعودی
------
شعر رباعی خواب در سال 1998 توسط مهنار بدیهیان سروده شده است. در زیر متن کامل شعر اصلی را می خوانید
رباعی خواب
خواب دیده ام،
Ù…Øبوبی دارم
Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ داند تمام شعرهای نا Ú¯Ùته ÛŒ مرا
Ù…Øبوب من
بزرگترین شاعری است
که می شناسم
او صاØب صدها کتاب
Ùˆ اندیشه های عاشقانه Ùˆ ÙیلسوÙانه است
تن مرا از روی تنها پیرهنم
صدها بار عریان
دیده است
Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø±Ø§
در ØرÙهایش
نقش می کند
چنان در قلبم پا گذاشته
که صدای قدمهایش را
در انبساط ریه هایم می شنوم
Ù…Øبوب من
شکل هیچ چیز
و هیچ کس نیست.
خوب می شناسمش
در این خانه،
در این شهر
که زندگی می کنم
او را ندیده ام
اما هر ثانیه با من نشسته است.
سالها پیش، شبی
وقتی تنها بودم
به ناگهان
بیدار شدم
Ùˆ Øس کردم
در درونم
در ذهنم،
در پوستم شلوغم.
Øضور خیالی او
مرا به ناگهان
از تنهایی به در آورد.
Ùکر کردن به او
درون تنهایم را
به جمعیتی از
شور می سپارد.
وقتی غم از دست دادن
مادرم را
مثل خاره های ریز
در مویرگهای چشمانم
Øس Ù…ÛŒ کردم
چیزی نپایید Ú©Ù‡ Ù…Øبوبم
تمام ذهنم را صیقل داد
و اشگ هایم را نوشید
زیرا که او عاشق من است.
Ù…Øبوب من،
زن نیست
مرد نیست
پسرم و دخترم نیست
او مثل هیچ کسنیست
Ø´Ú¯Ùتا اما
که در کنار ذهن من
نقش همه را خوب بازی می کند
و نقش خود را
به بهترین.
با او مرا به کس نیازی نیست
و خاطرم جمع است.
او به من قول داده است
که قبل از آنکه بمیرم
روزی در اطاقم
در خانه ام
در شهرم
و در مقابل چشمم
Øضور یابد.
من ØرÙهای او را
باور دارم
Ú©Ù‡ او Øضور دارد
همیشه
در همه جا
زیرا Ú©Ù‡ اوØس اعتماد
من است..
آیوا 1998
مهناز بدیهیان
از این پس در ماه Ù…Ú¯ اقدام به انتشار شعرهایی خواهیم کرد Ú©Ù‡ کار مشترک دو یا چند شاعر است. شعر رباعی خواب ØŒ شعر بلندیست Ú©Ù‡ سالها پیش توسط مهناز بدیهیان نوشته شدو Ùˆ شاعر توانای شعر" پارمیدا"ØŒ نصرت اله مسعودی با یک دید هنرمندانه قسمتی از این شعر را بصورت یک اثر دو Ù†Ùره در آورده آنهم با سرودن Ùˆ اضاÙÙ‡ کردن شعری از خود Ùˆ Øتی جابجایی بعضی از کلمات قبلی در راستای شعر "رباعی خواب"
خواب دیده ام
Ù…Øبوبی دارم
که تمام شعرهای نا سروده ام را
از بر می خواند
او بزرگ ترین شاعری است
که می شناسم
وتن مرا بی کم وکاست ازروی تمام تنپوش هایم
دیده است
خواب دیده ام
Ù…Øبوبی دارم
که تمام شعرهای نا سروده ام را
از بر می خواند
او بزرگ ترین شاعری است
که می شناسم
وتن مرا بی کم وکاست ازروی تمام تنپوش هایم
دیده است
وروØÙ… را
باکلماتش چنان نقش می زند
که انبساط ریه ها یم
به دامن رقص کولی های لورکا می ماند
Ù…Øبوب من
شکل هیچ کس نیست
ودر هیچ کجا او را ندیده ام
اما هرلØظه در جانم قدم Ù…ÛŒ زند
و پیش از سالهای پیش
بر تنهایی بهار خوابی
به ناگهان بیدارم کرد
و ذهن و پوستم
مثل بی قراری های سر قرار
چه شلوغ کردند.
Øتی وقتی مادرم
با سقوط در آن هیچ بی باز گشت
مویرگ چشمهایم را
پر از خار ریزه کرد
اشک چشم هایم را چنان نوشید
که گل و چشمه به سر سلامتی چشمم آمدند
Ù…Øبوب من زن نیست
مرد هم
Ùˆ Øتی پسر Ùˆ دخترم نیست
اما Ø´Ú¯Ùتا Ú©Ù‡ نقش همه را
خوب بازی می کند
او شاعرانه Ùیلسو٠است
وشکن پیشانی اش می گوید
Ú©Ù‡ ÙیلسوÙانه شاعر است
وقول هم داده است
که پیش از مردنم در کنار زاینده رود
چون همزاد همه ی خوبی ها
پشت پلک هایم را ببوسد
Ù…Øبوب من عین اعتماد منست
که طالع وتاریخرا بسیار میداند
وخواب و بیداریش
اصلاً Ùرقی نمی کند
مهناز بدیهیان و نصرت اله مسعودی
------
شعر رباعی خواب در سال 1998 توسط مهنار بدیهیان سروده شده است. در زیر متن کامل شعر اصلی را می خوانید
رباعی خواب
خواب دیده ام،
Ù…Øبوبی دارم
Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ داند تمام شعرهای نا Ú¯Ùته ÛŒ مرا
Ù…Øبوب من
بزرگترین شاعری است
که می شناسم
او صاØب صدها کتاب
Ùˆ اندیشه های عاشقانه Ùˆ ÙیلسوÙانه است
تن مرا از روی تنها پیرهنم
صدها بار عریان
دیده است
Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø±Ø§
در ØرÙهایش
نقش می کند
چنان در قلبم پا گذاشته
که صدای قدمهایش را
در انبساط ریه هایم می شنوم
Ù…Øبوب من
شکل هیچ چیز
و هیچ کس نیست.
خوب می شناسمش
در این خانه،
در این شهر
که زندگی می کنم
او را ندیده ام
اما هر ثانیه با من نشسته است.
سالها پیش، شبی
وقتی تنها بودم
به ناگهان
بیدار شدم
Ùˆ Øس کردم
در درونم
در ذهنم،
در پوستم شلوغم.
Øضور خیالی او
مرا به ناگهان
از تنهایی به در آورد.
Ùکر کردن به او
درون تنهایم را
به جمعیتی از
شور می سپارد.
وقتی غم از دست دادن
مادرم را
مثل خاره های ریز
در مویرگهای چشمانم
Øس Ù…ÛŒ کردم
چیزی نپایید Ú©Ù‡ Ù…Øبوبم
تمام ذهنم را صیقل داد
و اشگ هایم را نوشید
زیرا که او عاشق من است.
Ù…Øبوب من،
زن نیست
مرد نیست
پسرم و دخترم نیست
او مثل هیچ کسنیست
Ø´Ú¯Ùتا اما
که در کنار ذهن من
نقش همه را خوب بازی می کند
و نقش خود را
به بهترین.
با او مرا به کس نیازی نیست
و خاطرم جمع است.
او به من قول داده است
که قبل از آنکه بمیرم
روزی در اطاقم
در خانه ام
در شهرم
و در مقابل چشمم
Øضور یابد.
من ØرÙهای او را
باور دارم
Ú©Ù‡ او Øضور دارد
همیشه
در همه جا
زیرا Ú©Ù‡ اوØس اعتماد
من است..
آیوا 1998
مهناز بدیهیان
گیل آوایئ نوشت
کارئ از این دست در نوع خود ابتکار تازه ایست و در واقع نوع اورئ اش مئ دانم.
لطاÙت Ùˆ ذوق شاعرانه در ارایه نخستین کار مشترکتان به دل مئ نشیندو به سهم خود در انتظار کارهائ بیشترتان هستم.
چیزئ Ú©Ù‡ در شعر مهاجر یا شعر شاهران در غربت عموما دیده مئ شود، این است Ú©Ù‡ بیشتر گویئ Ú©Ù‡ به زبان غیر Ùارسئ اندیشه ولئ به Ùارسئ نوشته مئ شود.( چیزئ شبیه ترجمه). به باور من این کار از هماهنگئ( هارمونئ ) Ùˆ آهنگین ( ملودیک ) بودن شعر مئ کاهد Ú©Ù‡ بیشتر آن را به نثر نزدیک تر مئ کند تا شعر.
به هر روئ کار زیبایئ کردید Ùˆ اØساس پر شورتان را صمیمانه مئ ستایم.
با مهر
کیل آوایئ