عزیز دلم---مهناز بدیهیان
عزیزدلم
چگونه دل می بندی
به این پرنده ی غمگین
که صد سال
صد سال سرد
در این جهان، شاخه به شاخه پریده است
با منقار شکسته اش
و هزار بال
بال، بال زده است
در برابر شعله ی خورشید
بهنگام Ùراز از این دشت غمزده
چگونه دل می بندی به این شعر پر جنون
که رد پای هزار هزار عشق نارس
بر جبین او نشسته است
و خون هزار هزار عاشق بگردن اوست؟
عزیزم:
تا این هوس تو را مچاله نکرده است برگرد
برگرد براه دیگری
که نه جنون،
نه بال زخم خورده ای
و نه منقار شکسته ای است
مهناز بدیهیان
چگونه دل می بندی
به این پرنده ی غمگین
که صد سال
صد سال سرد
در این جهان، شاخه به شاخه پریده است
با منقار شکسته اش
و هزار بال
بال، بال زده است
در برابر شعله ی خورشید
بهنگام Ùراز از این دشت غمزده
چگونه دل می بندی به این شعر پر جنون
که رد پای هزار هزار عشق نارس
بر جبین او نشسته است
و خون هزار هزار عاشق بگردن اوست؟
عزیزم:
تا این هوس تو را مچاله نکرده است برگرد
برگرد براه دیگری
که نه جنون،
نه بال زخم خورده ای
و نه منقار شکسته ای است
مهناز بدیهیان
هوشيار نوشت
زخم خورده با منقار شكسه اش بر خاك هاي بي كس نوشت:سر كه نه در راه عزيزان بود بار گراني ست كشيدن به دوش!
هوشيار