نصرت اله مسعودي ----گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون
تقديم به اميري براكا
گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون
وباورنكن هرگز
كه چشم هاي خاك گرÙته ÙŠ من Ùˆ زيتون
ساده از كنار گونه هاي تو
كه از تب Ùتركش
شعر گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون را به گاه شبيخون اسراييل به لبنان سرودم.
بسياري از نشريات داخلي وخارجي آن را منتشر كردند.
ÙˆØالا اين شعر را به پاس مواضع بشر دوستانه ÙŠ شاعربزرگ سياهپوست
امريكايي در مقابل مواضع ضد بشري گردانندگان امريكا به اين شاعر تقديم مي كنم.
تقديم به اميري براكا
گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون
وباورنكن هرگز
كه چشم هاي خاك گرÙته ÙŠ من Ùˆ زيتون
ساده از كنار گونه هاي تو
كه از تب Ùتركش
دست Ùداخائوهم از آن مي سوزد
گذشته باشيم
و باور نكن
كه كمتر از هزار بار
اين چشم ود ل را
درجاي جاي تركش هاي تنت
چا ل نكرده باشم چنان
كه سياهچال ها
از سنگيني Ùدلم
كول شان كنده نشده باشد.
خواهر تني Ùزيتون!
من تÙسيرخواب هايي اين چنين را
از گياهان اقيانوسي آموخته ام
كه ÙƒÙÙŠ از آبش را هم
هزار بار از دست تاريك تيمور ÙˆÙ
Ú†Ù†Ú¯ چنگيزوÙبوش كنار كشيده است
و مي دانم در سپيده اي شبنم زاد
نگاهت باز
به لهجه ي آب هاي مديترانه
ترانه خواهد خواند
و بوي قهركرده ي سيب
دو باره به گونه ات بر مي گردد
Ùˆ من به نيت Ùرستگاري
تو رااز زيربرگ هاي باراني
چنان مي گذرانم
كه بوي باروت براي هميشه
نم كشيده بماند
تا تو لبخندت را
كه در آستين بهار
پنهان است
در خلوت Ùدرخت و٠سبزه
چنان رو كني
كه دست جنون را بخواباني.
زيتون خاك گرÙته
در چشم Ùخاك نشين Ùمن
در بيست و٠شش Ùتير!
مگرجغراÙياي عشق
هميشه مشق اش را
مديون خط-نگاره هاي دل نبوده است؟
پس بگذار روزي هزار سورتي پرواز
هي دور Ùاين دل بگردد
تا سماع سنگين ما را
با ضرب خود
تازه تر كند
بگذار آنكه نمي داند
به Ùهم Ùپاهايي برسد
كه با خطوط زخم زاده شدند
Ùˆ هم بدانند Ù…Ùهرشان را
اين خا ك
اگر جه خاك گرÙته
چون ماه در شب زيتون مي شناسد.
"د٠د د٠د٠"
نه!تق ت تق تق
قسم به شعر
كه تنها در دور دوم اين سماع ام
پس چرا "سورتي"ها
چنين ضد ضرب مي گيرند؟!
آخر من كه هنوز بيت آخرم را
كه از برگ ÙˆÙ
باد هاي بهاران بر با د رÙته است
گوشه ي گيسوي خونين اين عروس نبسته ام
پس بزن !
تق تتق تق
كه صداي د٠زخمي زادگان
از اين دست است
و جز بر لب تيغ نمي رقصند.
نصرت اله مسعودي
*داخائو: يكي از كوره هاي آدم سوزي آلماني ها
*"د٠د د٠دÙ"از استاد دكتر براهني
گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون
وباورنكن هرگز
كه چشم هاي خاك گرÙته ÙŠ من Ùˆ زيتون
ساده از كنار گونه هاي تو
كه از تب Ùتركش
شعر گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون را به گاه شبيخون اسراييل به لبنان سرودم.
بسياري از نشريات داخلي وخارجي آن را منتشر كردند.
ÙˆØالا اين شعر را به پاس مواضع بشر دوستانه ÙŠ شاعربزرگ سياهپوست
امريكايي در مقابل مواضع ضد بشري گردانندگان امريكا به اين شاعر تقديم مي كنم.
تقديم به اميري براكا
گيسوي خون گرÙته ÙŠ زيتون
وباورنكن هرگز
كه چشم هاي خاك گرÙته ÙŠ من Ùˆ زيتون
ساده از كنار گونه هاي تو
كه از تب Ùتركش
دست Ùداخائوهم از آن مي سوزد
گذشته باشيم
و باور نكن
كه كمتر از هزار بار
اين چشم ود ل را
درجاي جاي تركش هاي تنت
چا ل نكرده باشم چنان
كه سياهچال ها
از سنگيني Ùدلم
كول شان كنده نشده باشد.
خواهر تني Ùزيتون!
من تÙسيرخواب هايي اين چنين را
از گياهان اقيانوسي آموخته ام
كه ÙƒÙÙŠ از آبش را هم
هزار بار از دست تاريك تيمور ÙˆÙ
Ú†Ù†Ú¯ چنگيزوÙبوش كنار كشيده است
و مي دانم در سپيده اي شبنم زاد
نگاهت باز
به لهجه ي آب هاي مديترانه
ترانه خواهد خواند
و بوي قهركرده ي سيب
دو باره به گونه ات بر مي گردد
Ùˆ من به نيت Ùرستگاري
تو رااز زيربرگ هاي باراني
چنان مي گذرانم
كه بوي باروت براي هميشه
نم كشيده بماند
تا تو لبخندت را
كه در آستين بهار
پنهان است
در خلوت Ùدرخت و٠سبزه
چنان رو كني
كه دست جنون را بخواباني.
زيتون خاك گرÙته
در چشم Ùخاك نشين Ùمن
در بيست و٠شش Ùتير!
مگرجغراÙياي عشق
هميشه مشق اش را
مديون خط-نگاره هاي دل نبوده است؟
پس بگذار روزي هزار سورتي پرواز
هي دور Ùاين دل بگردد
تا سماع سنگين ما را
با ضرب خود
تازه تر كند
بگذار آنكه نمي داند
به Ùهم Ùپاهايي برسد
كه با خطوط زخم زاده شدند
Ùˆ هم بدانند Ù…Ùهرشان را
اين خا ك
اگر جه خاك گرÙته
چون ماه در شب زيتون مي شناسد.
"د٠د د٠د٠"
نه!تق ت تق تق
قسم به شعر
كه تنها در دور دوم اين سماع ام
پس چرا "سورتي"ها
چنين ضد ضرب مي گيرند؟!
آخر من كه هنوز بيت آخرم را
كه از برگ ÙˆÙ
باد هاي بهاران بر با د رÙته است
گوشه ي گيسوي خونين اين عروس نبسته ام
پس بزن !
تق تتق تق
كه صداي د٠زخمي زادگان
از اين دست است
و جز بر لب تيغ نمي رقصند.
نصرت اله مسعودي
*داخائو: يكي از كوره هاي آدم سوزي آلماني ها
*"د٠د د٠دÙ"از استاد دكتر براهني
نواب نوشت
اشعار بسياري در خور اين موضوع بوده Ùˆ هست ولي هيچكدام شايستگي آن را نياÙتند كه اØساسي اينچنيني ودر خور را به همراه تصاوير زيبا شناسانه به يك جا در خود جمع كند باشد كه سالهاي سال بمانيد Ùˆ باشيم كه متبرك كنيم چشمانمان را به اشعار زيبايتان.