عاشقانه ها
null

3
ویقین که خیس خواهی گذشت
که این چشمان لعنت زده

با باران باریده اند
و به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو دوست دارند.
شهرزاد همیشه خاموش
که کس به فهم دها نت قد نمی دهد
تا دهان من از این دست
بیکار بماند
مگر چند هزارویک شب باید بگذرد
تا بر ماتی این دهان
با آن لب
تفسیری تر بنویسی
واین کوچه های بی سرو وُ سرود را
با سر انگشت
آبی بپاشی !
قسم به آن پلک
که شورترازشرجی های همیشه وُ آن گیر ِ پیراهن ِ بی پیر
هی بر دلم هاشور می زند
هنوز همچنان
به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو
دوست دارم.

4

وتو خواستي
كه درست روبه روي اين هرگز
هميشه يك پاي سرگرداني بوده باشم،
ومي گويي نه
باد هايي را قسم بده
كه در هميشه ي پرسه
كنار چنين هاي پيشاني
و لاي تنهاي تا شده
رد روشن ِمويت را
هرگز نيافتند
و ازآن پس
افتاب ِخاوران هم
بر رد خود پا كشيد
تا تو هي به طعنه
در آن هر جاي ِ ناكجا
دم به دم شوخي ات بگيرد و
حرفي حواله كني كه:
"نصرت
تا آفتابي ديگر
خيال مرا
كم تر مرور كن!"
..........
چه خاري به سينه مي زند اين باد
و چه شوخي اش گرفته اين عشق
كه بر خار وخون سينه ام
چون آتش چهارشنبه سوري
مي پرد وُ دامن به باد مي دهد.

نصر ت اله مسعودي