عاشقانه ها 3,4---نصر ت اله مسعودي
عاشقانه ها
3
ویقین که خیس خواهی گذشت
که این چشمان لعنت زده
با باران باریده اند
و به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو دوست دارند.
شهرزاد همیشه خاموش
Ú©Ù‡ کس به Ùهم دها نت قد نمی دهد
تا دهان من از این دست
بیکار بماند
مگر چند هزارویک شب باید بگذرد
تا بر ماتی این دهان
با آن لب
ØªÙØ³ÛŒØ±ÛŒ تر بنویسی
واین کوچه های بی سرو و٠سرود را
با سر انگشت
آبی بپاشی !
قسم به آن پلک
که شورترازشرجی های همیشه و٠آن گیر ٠پیراهن ٠بی پیر
هی بر دلم هاشور می زند
هنوز همچنان
به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو
دوست دارم.
4
وتو خواستي
كه درست روبه روي اين هرگز
هميشه يك پاي سرگرداني بوده باشم،
ومي گويي نه
باد هايي را قسم بده
كه در هميشه ي پرسه
كنار چنين هاي پيشاني
و لاي تنهاي تا شده
رد روشن Ùمويت را
هرگز Ù†ÙŠØ§ÙØªÙ†Ø¯
و ازآن پس
Ø§ÙØªØ§Ø¨ ÙØ®Ø§ÙˆØ±Ø§Ù† هم
بر رد خود پا كشيد
تا تو هي به طعنه
در آن هر جاي ٠ناكجا
دم به دم شوخي ات بگيرد و
ØØ±ÙÙŠ ØÙˆØ§Ù„Ù‡ كني كه:
"نصرت
تا Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø±
خيال مرا
كم تر مرور كن!"
..........
چه خاري به سينه مي زند اين باد
Ùˆ Ú†Ù‡ شوخي اش Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اين عشق
كه بر خار وخون سينه ام
چون آتش چهارشنبه سوري
مي پرد و٠دامن به باد مي دهد.
نصر ت اله مسعودي

3
ویقین که خیس خواهی گذشت
که این چشمان لعنت زده
با باران باریده اند
و به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو دوست دارند.
شهرزاد همیشه خاموش
Ú©Ù‡ کس به Ùهم دها نت قد نمی دهد
تا دهان من از این دست
بیکار بماند
مگر چند هزارویک شب باید بگذرد
تا بر ماتی این دهان
با آن لب
ØªÙØ³ÛŒØ±ÛŒ تر بنویسی
واین کوچه های بی سرو و٠سرود را
با سر انگشت
آبی بپاشی !
قسم به آن پلک
که شورترازشرجی های همیشه و٠آن گیر ٠پیراهن ٠بی پیر
هی بر دلم هاشور می زند
هنوز همچنان
به بی خوابی زل زدن را
مثل لعنت از دهان تو
دوست دارم.
4
وتو خواستي
كه درست روبه روي اين هرگز
هميشه يك پاي سرگرداني بوده باشم،
ومي گويي نه
باد هايي را قسم بده
كه در هميشه ي پرسه
كنار چنين هاي پيشاني
و لاي تنهاي تا شده
رد روشن Ùمويت را
هرگز Ù†ÙŠØ§ÙØªÙ†Ø¯
و ازآن پس
Ø§ÙØªØ§Ø¨ ÙØ®Ø§ÙˆØ±Ø§Ù† هم
بر رد خود پا كشيد
تا تو هي به طعنه
در آن هر جاي ٠ناكجا
دم به دم شوخي ات بگيرد و
ØØ±ÙÙŠ ØÙˆØ§Ù„Ù‡ كني كه:
"نصرت
تا Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø±
خيال مرا
كم تر مرور كن!"
..........
چه خاري به سينه مي زند اين باد
Ùˆ Ú†Ù‡ شوخي اش Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اين عشق
كه بر خار وخون سينه ام
چون آتش چهارشنبه سوري
مي پرد و٠دامن به باد مي دهد.
نصر ت اله مسعودي
نصرت نوشت
مسعودي