Ùصل ٠ماه وپري --نصرت اله مسعودي
Ùصل ٠ماه وپري
براي عبورم از دالاني
كه نم و نايش موروثي ست
تو هر شب
ماه را
به اين تيرهاي چوبي مي چسباني
وبا انگشت Ùاشاره
كه Øسرت Ùرشته هاست
درخت كاجي را
در انتهاي دالان نشانم مي دهي
كه دهاني را گلدوزي مي كند
پرازترانه هايي
كه خدايان به گاه ٠دلتنگي
بسيار خوانده اند.
آي خداي بانو!
كه با خورشيد وماه وستاره
با برگ وباد ودرخت ودريا
سر وسâ€Ù‘ري داري
با اين درخت كاج بگو
كه تا كوه گريه اش نگيرد
مباد بي هوا
اندوه Ùمرا
جايي سوزن دوزي ÙƒÙند
ومباد كه سوزن هاي كاج
ترانه ي "تو اي پري كجايي"را
به دلم بدوزند
كه نمي دانم
با اين دست هاي خالي
Ùˆ آن همه پري ÙÙ¾Ùررنگ Ùˆ پودر Ùخوش نشسته
در بنز و پژوو٠پاژيرو
با چشمه هايي
كه خواب تÙرد سÙال شان
هرگز به آخر نمي رسد
چه بگويم.
خداي بانو!
همان انگشت اشاره كاÙÙŠ ست،
كه من سال هاست
Ùصل مه وپري را
بي آنكه كسي بداند
به آب داده
وتنها در انگشت تو خيره مانده ام كه
همچنان مي تابد.
نصرت اله مسعودي
براي عبورم از دالاني
كه نم و نايش موروثي ست
تو هر شب
ماه را
به اين تيرهاي چوبي مي چسباني
وبا انگشت Ùاشاره
كه Øسرت Ùرشته هاست
درخت كاجي را
در انتهاي دالان نشانم مي دهي
كه دهاني را گلدوزي مي كند
پرازترانه هايي
كه خدايان به گاه ٠دلتنگي
بسيار خوانده اند.
آي خداي بانو!
كه با خورشيد وماه وستاره
با برگ وباد ودرخت ودريا
سر وسâ€Ù‘ري داري
با اين درخت كاج بگو
كه تا كوه گريه اش نگيرد
مباد بي هوا
اندوه Ùمرا
جايي سوزن دوزي ÙƒÙند
ومباد كه سوزن هاي كاج
ترانه ي "تو اي پري كجايي"را
به دلم بدوزند
كه نمي دانم
با اين دست هاي خالي
Ùˆ آن همه پري ÙÙ¾Ùررنگ Ùˆ پودر Ùخوش نشسته
در بنز و پژوو٠پاژيرو
با چشمه هايي
كه خواب تÙرد سÙال شان
هرگز به آخر نمي رسد
چه بگويم.
خداي بانو!
همان انگشت اشاره كاÙÙŠ ست،
كه من سال هاست
Ùصل مه وپري را
بي آنكه كسي بداند
به آب داده
وتنها در انگشت تو خيره مانده ام كه
همچنان مي تابد.
نصرت اله مسعودي
نا زنين نوشت