عـابـر آواره / راØله یار
چـنـد روزی می شـود سودایی سودای ام
در دل٠شـب های من غوغای٠بیداریست باز
...
عـابـر آواره
خون٠داغ٠عشق٠در رگ های من جاریست باز
لــب Ùـروبستن، سکـوت٠تلخÙØŒ اجباریست باز
چـشـم هـایم از دلÙ٠پـایـیـز بـارانی تــر اسـت
عـابـر٠آواره ی شـعــرم پی٠زاریـسـت بـاز
اتـÙـاقـی از کــنـاری جـنگلی رد Ù…ÛŒ شــدم
باد را دیـدم که سـرگـرم٠ستـمگاریـسـت باز
چـنـد روزی می شـود سودایی سودای ام
در دل٠شـب های من غوغای٠بیداریست باز
سـرکشی دارد زبان٠شـعــرÙ٠بی پـروای من
دسـت های بـسته ام دستان٠دلداریست باز
بـر سرم باران٠پـایـیـزی قـیـامت می کـنـد
ابـرعـاشـق پیشه در Øـال٠غـزلـباریست باز