شعری از Øسین طواÙÛŒ
آه !
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ٠اعصاب
دوستت دارم !
C N G
Congress of Native Gigants
از بالهاي پارس جنوبي
وقتي كمي به شرق مي روي
كسي به اÙغاني مي خواند
و سپيدي ٠خوابيده در زمين
اشك Ù‌مانده در چين هاي صورت اش را
پرتاب مي كند
بر موج هاي كناره هاي مرز پرگهر
اي مرز پرگهر !
دوستت دارم
با total و BOC
اي مرز ٠پرگهر !
مرز ٠پرگهر !
وقتي گربه ها از نجابت ٠پنجه هايشان مي رمند
و رقص ٠آميزش را
در ظلٌ ٠آÙتاب ٠پارس دوست دارند
اي مرز پرگهر !
بر موج هاي بركنارگي ٠تو مي نشينم و
كنره گيري مي كنم
از ÙلسÙÙ‡
بال هاي تو را هم كه دوست دارم
در وبال تو
مال ٠من
پس مي رويم Ùˆ از Ùلس هاي لزج ماهي هاي كاسپين مي گذريم Ùˆ ساردين ها را از قوطي هاي نازك ٠سÙيد بيرون مي كشيم
وقتي تو سنگين مي شوي
از هيجان ٠C N G
و من
سنگين ٠خسرو پرويز
با سرانگشتي
خالي از جوهر
روشني تا نيمه مرده است
Ùˆ دشت با آواز اÙغان ها مي خوابد
پنجه هايت كو ؟
گربه ي كوچك !
اينجا انجمن غول هاي مقيمي است
كه به كش٠٠استغنا
Ù…Øتاج مي شوند
و روزي سه بار
از گلو
بال مي آورند *
آه !
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ٠اعصاب
دوستت دارم !
دوستت دارم ٠آن كه دوستت ندارد
خميازه ي تكه ي هاي نمك
- كه از گودي ك٠پاي شتر ها مي اÙتند
دوستت دارم ٠آن كه دوستت ندارد
از كرانه هاي C N G كمانه مي كند و
چله ي سرخو ها را
در عمق اينترناسيوناليسم
مي شكند
آه !
مرز ٠پرگهر !
خرداد 1386
*بال در آوردن از گلو را وامدار عليرضا كريم لاهيجي هستم . وي خطاب به پروانه ها چنين Ú¯Ùته است
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ٠اعصاب
دوستت دارم !
C N G
Congress of Native Gigants
از بالهاي پارس جنوبي
وقتي كمي به شرق مي روي
كسي به اÙغاني مي خواند
و سپيدي ٠خوابيده در زمين
اشك Ù‌مانده در چين هاي صورت اش را
پرتاب مي كند
بر موج هاي كناره هاي مرز پرگهر
اي مرز پرگهر !
دوستت دارم
با total و BOC
اي مرز ٠پرگهر !
مرز ٠پرگهر !
وقتي گربه ها از نجابت ٠پنجه هايشان مي رمند
و رقص ٠آميزش را
در ظلٌ ٠آÙتاب ٠پارس دوست دارند
اي مرز پرگهر !
بر موج هاي بركنارگي ٠تو مي نشينم و
كنره گيري مي كنم
از ÙلسÙÙ‡
بال هاي تو را هم كه دوست دارم
در وبال تو
مال ٠من
پس مي رويم Ùˆ از Ùلس هاي لزج ماهي هاي كاسپين مي گذريم Ùˆ ساردين ها را از قوطي هاي نازك ٠سÙيد بيرون مي كشيم
وقتي تو سنگين مي شوي
از هيجان ٠C N G
و من
سنگين ٠خسرو پرويز
با سرانگشتي
خالي از جوهر
روشني تا نيمه مرده است
Ùˆ دشت با آواز اÙغان ها مي خوابد
پنجه هايت كو ؟
گربه ي كوچك !
اينجا انجمن غول هاي مقيمي است
كه به كش٠٠استغنا
Ù…Øتاج مي شوند
و روزي سه بار
از گلو
بال مي آورند *
آه !
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ٠اعصاب
دوستت دارم !
دوستت دارم ٠آن كه دوستت ندارد
خميازه ي تكه ي هاي نمك
- كه از گودي ك٠پاي شتر ها مي اÙتند
دوستت دارم ٠آن كه دوستت ندارد
از كرانه هاي C N G كمانه مي كند و
چله ي سرخو ها را
در عمق اينترناسيوناليسم
مي شكند
آه !
مرز ٠پرگهر !
خرداد 1386
*بال در آوردن از گلو را وامدار عليرضا كريم لاهيجي هستم . وي خطاب به پروانه ها چنين Ú¯Ùته است