آه !
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ِ اعصاب
دوستت دارم !


C N G

Congress of Native Gigants



از بالهاي پارس جنوبي
وقتي كمي به شرق مي روي
كسي به افغاني مي خواند
و سپيدي ِ خوابيده در زمين
اشك ِ‌مانده در چين هاي صورت اش را
پرتاب مي كند
بر موج هاي كناره هاي مرز پرگهر
اي مرز پرگهر !
دوستت دارم
با total و BOC
اي مرز ِ پرگهر !
مرز ِ پرگهر !

وقتي گربه ها از نجابت ِ پنجه هايشان مي رمند
و رقص ِ آميزش را
در ظلٌ ِ آفتاب ِ پارس دوست دارند
اي مرز پرگهر !
بر موج هاي بركنارگي ِ تو مي نشينم و
كنره گيري مي كنم
از فلسفه
بال هاي تو را هم كه دوست دارم
در وبال تو
مال ِ من
پس مي رويم و از فلس هاي لزج ماهي هاي كاسپين مي گذريم و ساردين ها را از قوطي هاي نازك ِ سفيد بيرون مي كشيم
وقتي تو سنگين مي شوي
از هيجان ِ C N G
و من
سنگين ِ خسرو پرويز
با سرانگشتي
خالي از جوهر



روشني تا نيمه مرده است
و دشت با آواز افغان ها مي خوابد
پنجه هايت كو ؟
گربه ي كوچك !
اينجا انجمن غول هاي مقيمي است
كه به كشف ِ استغنا
محتاج مي شوند
و روزي سه بار
از گلو
بال مي آورند *
آه !
مرز پرگهر !
دوستت دارم
با تورم و
تورم ِ اعصاب
دوستت دارم !

دوستت دارم ِ آن كه دوستت ندارد
خميازه ي تكه ي هاي نمك
- كه از گودي كف پاي شتر ها مي افتند
دوستت دارم ِ آن كه دوستت ندارد
از كرانه هاي C N G كمانه مي كند و
چله ي سرخو ها را
در عمق اينترناسيوناليسم
مي شكند


آه !
مرز ِ پرگهر !




خرداد 1386

*بال در آوردن از گلو را وامدار عليرضا كريم لاهيجي هستم . وي خطاب به پروانه ها چنين گفته است