نمی دانم چرا بال درآورده ام
درست درعصری که
پرنده پر نمی زند



...


1

دودی نیست

این ماهی

جان دادنش به طور زنده

پرتاب می شد

دودی نیست

عینکی که روشن می کند

چشم های بریل را

در تاریکخانه ها

دودی نیست

حتی این معتاد

برای اسفند هم

جرقه ای نریخته

دودی هوایی است

که از لوله های سیاه دودکش

دبستانی های یک کودک را

بالا می رود

و نقابی سفید

لبخندش را

!خورده است



2

نمی دانم چرا بال درآورده ام

درست درعصری که

پرنده پر نمی زند





3

به خاطر تو

!گورم را گم کرده ام

و گرنه

!سال هاپیش مرده بودم





پریسا کشاورز حمید