ØØ§Ù…د رØÙ…تی / بالا بلند

بي قرار مي شوم
گل هاي پيراهنت را
با دلتنگي مي چينم
كه زير٠پوتين ها پژمرده شده اند !
...
ØØ§Ù…د رØÙ…تی
بالا بلند
چراغ٠خانه ام را روشن كن
وقتي باد مي وزد
بي قرار مي شوم
گل هاي پيراهنت را
با دلتنگي مي چينم
كه زير٠پوتين ها پژمرده شده اند !
چشم هايم را
به شرط گلوله بسته ام
Ùˆ ÙØ±Ø´ØªÙ‡ ها
با روبان هاي٠سبز
به تدÙين٠ما مي آيند
بالا بلند
چراغ٠خانه ام را روشن كن
از تابوتي كه ماه
در آن زنده به گور شد
از ميخ هاي٠زنگ زده اش
خون مي چكد
تمام درها را
به روي خود بسته ام
سكوت٠اشیا
سكوت٠مجسمه ها
كلاÙÙ‡ ام مي كند.
آب٠دهانم را
آن قدر قورت داده ام
كه دو ماهي سرخ
در چشم هايم غرق شده اند
روزي هزار بار مي ميرم
روزي هزار بار مي ميرم
در خانه ای که
چراغ هایش خاموش است.