مگرنشنیده اید: منگر که چه کسی می گوید ببین چه می گوید. وآنجه گفته می شود درجهت احقاق حق است .
شعرا ونویسندگان را غیر مستقیم از تبارفاشیست های چون هیتلر وموسیلینی وامثال ایشان فرض می فرمایی وبا ذهن خوانی همگانی هشدار می دهی که آنان اگر درجایگاه یک سیاستمدارقرار گیرند.


...



در حاشیه ی انتشار مصاحبه ی مریم جعفری درماه مگ

فکر می کنم بجای تشکیل گروه و دسته وچیزهایی از این قبیل و یا انتساب الفاظ والقاب ونسبت های ناروا به همدیگر ور د وبدل کردن اتهام آن هم راحت ترازنقل نبات، عاقلانه ترآنست که ما از راهکارهای خردمندانه یی که شایسته ی اهل اندیشه و تفکر است استفاده کنیم.خانم مریم جعفری آذرمانی درمصاحبه یی درارتباط با فیمینسم وتلاش باورمندان به چنین نظریه یی درست و یا نادرست به اندازه ی ظرفیت زیستی خود دریافت هایشان را بیان کرده اند .فکر می کنم این حق مسلم ایشان است که بتوانند مکنونات درونی شان درهرزمینه یی بدون رادع ومانع بازگو کنند .راستی ما چرا با خواندن نظرگاه های ایشان زیاد برآشفته شویم ؟ بالاخره ایشان هم اهل قلم است با دریافت های خاص خود ازجهان . واصلاً فرق هم نمی کند که او در زمینه ی مسأیل سیاسی بحث می کند یا اجتماعی ویا اقتصادی و یا فرهنگی .اجازه بدهید که ما اصل را بر برائت بگذاریم و پاسخ های او را یک طرزتلقی از منظر آموخته های او بدانیم.حال این دریافت ها یا باواقعیت بیرونی همخوانی دارند یا ندارند.دراین خصوص ما چگونه می توانیم درست یا نادرست بودن گفته های ایشان را تشخیص دهیم. معیار وسنجه ما در این زمینه و بویژه درباره ی این مصا حبه چه باید باشد. من براین باورم که اولین کارآنالیزو کند وکاو متن مصاحبه ایشان است . والبته در این تفحص و بررسی ضروری است به سبک وسیاق تحقیقات علمی به دور از هرگونه پیشداروی های حسی وعاطفی یا مبتنی بر غرض دوری کنیم. مثلاً همچون برخی نشریات که مأموریتی جزتخریب رقبا ندارند کارمان به تیتر زدن های آن چنانی نکشد. بدنیست در همین خصوص مثال بیاورم:

چرا ما باید تیتر بزنیم:« مری وول استون کرافت یا مریم جعفری آذرمانی » آیا این تیتر به دنبال نوعی تبارشناسی القایی نیست؟ حداقل هیچکس براین گمان نباشد اما چنین ظنی را نمی توان از ذهن خانم جعفری دور کرد. خب مگرما به دنبال گفت و گو و به تبع آن دستیابی به حقیقت نیستیم پس چرا شمشیر را از رو بسته ایم.البته چنین واکنشی شاید زاییده ی حرف های جعفری باشد. باوصف براین، چنین روشی به روشنگری وآموزش تجربیات مثبت انسان های متفکر منتهی نمی شود.نفس ِ عصبیت هرچند حق با فرد یا افراد عصبانی اما اکثرمواقع می تواند به دود آلود کردن فضای گفت وگو بینجامد . واکثرمواقع هم بعضی ها برحسب آموزش و تجربه وسوءنیت متاسفانه این دود را به سمت بینایی کس یا کسانی که بخواهند سوق می دهند و می توانند در چنین وضعیتی سبب شوند که ناحق پوستین وارونه بپوشد. وظیفه اهل فکر و اندیشه در جنین اوضاعی توضیح صبورانه ی مواضع برحق انسانی است.برخی که خود را مرکز کائنات نمی دانند وباور دارند همه ی مردم درحقوق طبیعی با هم برابر اند اولین شرایط گفت و گو را اجتناب از این پیش فرض های ناعادلانه ی غیرانسانی وغیر منطقی می دانند . آنها هرگز دچار این

وهم بیمارگونه نیستند که فرض را بر این بگذارند که مامحمل حق مطلق ایم. وپیش از گفت وگو وجست وجوی حقیقت وکسب نتیجه، خود را برنده نهایی بدانند. متا سفانه چنین نگاهی آگانه یا نا آگاهانه با سوء نیت یا فارغ ازهرگونه برخورد کاسبکارانه، در لابه لای مصاحبه ی خانم جعفری به اشکال مختلف دیده می شود.حال برای آنکه من از جاده ی انصاف ومروت خارج نشده باشم، بدون برچسب های باب روز که این روزها دیگرروش شناخته شده یی به حساب می آید و استراتژی آن از میدان به در کردن رقیب و یا رقبا و نهایتاً نابود کردن عملی حریف است.از خانم جعفری چند سووال دارم. اما قبل سووال از ایشان، باید از خانم ملک پور عزیز که در رابطه با مصاحبه ی خانم جعفری کامنت گذاشته بودند بپرسم که چرا به طعنه می نویسند : « خانم جعفری به عنوان یکی از شاعرهای غزلی به نام غزل پست مدرن!!ورود پیدا کردن وباقی قضایا..» مگر گفتن غزل در این جهان که همه چیزش نسبی است و درگیر با عدم قطعیت ،چه ایرادی دارد؟ چراجلوی عبارت " غرل پست مدرن " دو علامت تعجب می گذاری؟!

وبعد هم بشکلی شبهه برانگیز می نوسی" وباقی قضایا.." کدام قضایا ؟! چرا ما با هم اینگونه رفتار می کنیم چرا به سمت زبان و ادبیات سیاست بازان خیزبرداشته ایم؟! ...و حال برسم به مشکلاتی که به گمان من- گفتم گمان من - در متن مصاحبه وجود دارد واگرخانم جعفری جواب بفرمایند

باعث روشنگری ومزید امتنان است.1- شما می فرمایید :« این حرکت [فیمنیسم] بیشتربه درد خانواده واجتماع می خورد تاشعر» خوب شما اعتراف می کنید که این نگرش، کارکرد مثبت دارد چون به درداجتماع می خورد.پس چرا شما با چنین چیزی که به گفته خودتان به درد خانواده واجتماع می خورد مخالف اید؟ومی گویید: « من اصولاً انزجار شدیدی از فیمینسم دارم» می دانید که جامعه مقدم برشعراست، چون شعر که در خلاء خلق نمی شود بفرمایید چگونه شما می توانید ازکنار چنین امرمهمی اینچنین بی تفاوت بگذرید؟.همه چیز بخاطر بهزیستی آدمی است. شعر،موسیقی ،تاترو.... 2-می فرمایی :« اکثر زناني که در اين زمينه فعاليت مي‌کنند، غير از اين‌که با تو همشهري هستند، شهروند بعضي کشورهاي پيشرفته نيز هستند و خب صداي‌شان ازجای گرم بلند می شود.» آیا آنچه به درد خانواده و اجتماع می خورد اگراززبان کسانی بیان گردید که به قول شما شهروند مملکتی دیگر هم هستند مگر می شود به صرف چنین مقوله یی عنصر مثبت وکارسازش گفته هایشان ضد ارزش تلقی شود؟ آیا برخوردی ازاین دست با معرفت مداران درجهت فشل کردن جامعه نیست.؟

مگرنشنیده اید: منگر که چه کسی می گوید ببین چه می گوید. وآنجه گفته می شود درجهت احقاق حق است شما

چرا با رشد روابط انسانی وبهبود آن مخالف اید؟ 3- راستی مستند به کدام آمار وارقام اکثر این افراد را شهروندان کشورهای پیشرفته می دانید؟

4- می فرمایید: « من شاعران متوسط تاريخ ادبيات‌مان را به شاعران طراز اول ديگر کشورها ترجيح مي‌دهم. » با کدام دلیل و منطق ، شما عدل وانصاف را نادیده می گیرید و یک شاعر متوسط را به ناظم حکمت یا اوکتاویوپاز ویا به نرودا ترجیح می دهید؟ شما که اهل غزل پست مدرن هستید وبه واسطه نگاه پست مدرن تان از مطلق نگری گریزانید، با چه منطقی چنین برخوردی را توجیه می کنید؟

5-می فرمایید:« خب معلوم است که مخاطب نمي‌داند اينان همان کساني هستند که اگر در مسند يک سیاستمدار باشند بلاهايي که سر مردم‌شان درنياورند؛» عزیز من! هنرمندان موجوداتی انسانی اند نه سیاسی. اگرگاه ازنگرش انسانی آنها تعبیرسیاسی می شود، هیچ گناهی جز عشق به انسان متوجه آنها نیست. آنها اگردنبال قدرت دولتی بودند که روش دیگری را پی می گرفتند. آیا شما چگونه به این باور رسیده اید که به فرض محال اگرآنها روزی به قدرت برسند برسرمردم بلا نازل می کنند.شما کدام الگوی تاریخی را سراغ دارید که به چنین نتیجه رهنمونتان ساخته است؟ آیا حکومت کوتاه مدت واسلاو هاول تسمه از گرده ی مردم کشید؟ می دانم و می دانید که این نمایشنامه نویس و نویسنده چک که در از2 فوریه 1993 تا سال تا فوریه 2003 رییس جمهورچک بود،یکی از کارها مهم اش عفو عمومی زندانیان رژیم گذشته بود.وحتما می دانید وی درسال 2003 برنده ی صلح گاندی شد. دوست عزیز شما چرا مبتنی برپیشداوری، شعرا ونویسندگان را غیر مستقیم از تبارفاشیست های چون هیتلر وموسیلینی وامثال ایشان فرض می فرمایی وبا ذهن خوانی همگانی هشدار می دهی که آنان اگر درجایگاه یک سیاستمدارقرار گیرند

چه بلاها که برسرمردم در نمی آورند. اولاً خدمتتان عرض کنم که اهل هنراین مملکت هرگاه وسوسه شده و به سمت حکومتگران تمایل پیدا کرده اند؛ همواره حاشیه نشین قدرت بوده اند وسعی کرد اند مدحی بگویند وصله یی بگیرند وهرگاه هم خواسته اند پایشان را از گلیم مقرر دراز ترکنند نه تنها مواجب شان شده است باد هوا که بی چاره ها به زحمت های ویژه هم افتاده اند. نمی خواهم نه از گذشته مثالی بیاورم و نه از اکنونیان،چون کارمن شلوغ کاری نیست. اما با تمام این اوصاف، من هم مثل شما شک ندارم که درجامعه شعری ما عده ی قلیلی هستند که وجه کاذب رفتارشان درجهت آوازه گری برنامه ریزی می شود. واین مختص به شعرا نیست. درمیان تمام اقشاراجتماعی از این حضورکاذب بی بهره نیستیم. درپایان که احتمالاً آغاز دیالوگ منصفانه ی ما در این زمینه خواهد بود باز تکرار کنم که هنرمند، انسانی است نه سیاسی!

به نظرمی رسد باید بگذارم شما به این سووالات جواب بفرمایید وپس از آن سووالات بعد را خدمتتان مطرح کنم.

با آرزوی موفقیت برای آن شاعر ارجمند

نصرت الله مسعودی