خاصیت شعر / مهناز بدیهیان
شعر می آید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم Ùشرده ÛŒ غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر
...
خاصیت شعر
شعر می آید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم Ùشرده ÛŒ غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر
وقتی شاعر دلش گرÙته
وقتی هوای خانه غمگین است
می آید به وقت لبریزی خنده
با تلنگر عشق
زیر درخت توت،کنار درخت سرو
با هزار بهانه ی ساده
خاصیت شعر دوگانه است
سرخ است
آبی است
و گاه بی رنگ و بی نشان
شعر ما امسال یک صدا
از آخرین نگاه ندا جان گرÙته است
از سیمای سهراب
و ترانه همه ی نت های ننواخته اش را
به دÙتر شعر ما سپرده است
آنهم درر سرزمینی که شعر ما سالها گریسته
آنقدر گریسته که زاینده رود خشگ را دیری نخواهد پایید
که سیلاب می برد
و تن گداخته ی ساکنان اوین را
این شعر Ùسرده منجمد Ù…ÛŒ کند
مایی که دل به البرز و زنده رود بسته ایم
Ùˆ شعر نان سÙره ÛŒ ماست
Ø´Ú¯Ùتا Ú©Ù‡ همین شعر Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ متعهد Ú©Ù‡ از قله ÛŒ قا Ù
از مرغزار ÛŒ دور اÙتاده بر Ù…ÛŒ خیزد
دره به دره
کوه به کوه
شهر به شهر
دهان به دهان
Ù…ÛŒ چرخد ØŒ Ùریاد Ù…ÛŒ زند ØŒ ایستا
آن چنان که
شمشیر از آن می ترسد
مترسک ها از آن در هراسند
و دیکتاتورها از آن بیزار
آن چنان که
دهان شاعر را می دوزند
شاعر را می کشند
و قلم را از سماع بی بهره
اما شعر می اید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
و از مرز دیکتاتورها می گذرد
تا مبادا دوباره جان گیرند
.....
مهناز بدیهیان
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم Ùشرده ÛŒ غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر
...
خاصیت شعر
شعر می آید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم Ùشرده ÛŒ غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر
وقتی شاعر دلش گرÙته
وقتی هوای خانه غمگین است
می آید به وقت لبریزی خنده
با تلنگر عشق
زیر درخت توت،کنار درخت سرو
با هزار بهانه ی ساده
خاصیت شعر دوگانه است
سرخ است
آبی است
و گاه بی رنگ و بی نشان
شعر ما امسال یک صدا
از آخرین نگاه ندا جان گرÙته است
از سیمای سهراب
و ترانه همه ی نت های ننواخته اش را
به دÙتر شعر ما سپرده است
آنهم درر سرزمینی که شعر ما سالها گریسته
آنقدر گریسته که زاینده رود خشگ را دیری نخواهد پایید
که سیلاب می برد
و تن گداخته ی ساکنان اوین را
این شعر Ùسرده منجمد Ù…ÛŒ کند
مایی که دل به البرز و زنده رود بسته ایم
Ùˆ شعر نان سÙره ÛŒ ماست
Ø´Ú¯Ùتا Ú©Ù‡ همین شعر Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ متعهد Ú©Ù‡ از قله ÛŒ قا Ù
از مرغزار ÛŒ دور اÙتاده بر Ù…ÛŒ خیزد
دره به دره
کوه به کوه
شهر به شهر
دهان به دهان
Ù…ÛŒ چرخد ØŒ Ùریاد Ù…ÛŒ زند ØŒ ایستا
آن چنان که
شمشیر از آن می ترسد
مترسک ها از آن در هراسند
و دیکتاتورها از آن بیزار
آن چنان که
دهان شاعر را می دوزند
شاعر را می کشند
و قلم را از سماع بی بهره
اما شعر می اید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
و از مرز دیکتاتورها می گذرد
تا مبادا دوباره جان گیرند
.....
مهناز بدیهیان