شعر می آید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم فشرده ی غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر


...

خاصیت شعر

شعر می آید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
در سطرهای بهم فشرده ی غمگین
در عبور آب
با هزار رقص مکرر
وقتی شاعر دلش گرفته
وقتی هوای خانه غمگین است
می آید به وقت لبریزی خنده
با تلنگر عشق
زیر درخت توت،کنار درخت سرو
با هزار بهانه ی ساده

خاصیت شعر دوگانه است
سرخ است
آبی است
و گاه بی رنگ و بی نشان

شعر ما امسال یک صدا
از آخرین نگاه ندا جان گرفته است
از سیمای سهراب
و ترانه همه ی نت های ننواخته اش را
به دفتر شعر ما سپرده است
آنهم درر سرزمینی که شعر ما سالها گریسته
آنقدر گریسته که زاینده رود خشگ را دیری نخواهد پایید
که سیلاب می برد
و تن گداخته ی ساکنان اوین را
این شعر فسرده منجمد می کند
مایی که دل به البرز و زنده رود بسته ایم
و شعر نان سفره ی ماست

شگفتا که همین شعر کوچک و متعهد که از قله ی قا ف
از مرغزار ی دور افتاده بر می خیزد
دره به دره
کوه به کوه
شهر به شهر
دهان به دهان
می چرخد ، فریاد می زند ، ایستا
آن چنان که
شمشیر از آن می ترسد
مترسک ها از آن در هراسند
و دیکتاتورها از آن بیزار
آن چنان که
دهان شاعر را می دوزند
شاعر را می کشند
و قلم را از سماع بی بهره

اما شعر می اید
در پستوی خانه
خط به خط، روز به روز
و از مرز دیکتاتورها می گذرد
تا مبادا دوباره جان گیرند
.....
مهناز بدیهیان