در انزوای من؛
داستانیست که از عمق زمین میگذرد.


....



شعر
تاریست بسان هیچ

که می تند به هیئت کلام

تا در نه توی آن در شوی

به جستجوی آنچه نیست.

شراری از شیدایی انسان؛

در ساحت شعور.



گامی بر درگاه دلشوره و سوال؛

تاریخ عطر قصه های گمشده.


طرحی بر آب
در برهوت آدم و آهن.

از این جهان واژگون.



تلنگری بر آبگینه ی عمر:

تا پیراهن تنهائیت

تنپوشی باشد

عریانی همسایه را.



تا از خود بدر شوی

به نو شدن.

آنسان که گونه ای

در التهاب بوسه ای.

++++++++++

من از هراس جهنم جهان بی خیال

به خلوت شعر

پناه میبرم.
و داغ زخمهای سکوت

پشت حرفهای من است.



صیاد لحظه های سرشک و شوق و عاطفه.

مفتون فریبهای بی توطئه

سیاره ی دردهای مشترک.



در انزوای من؛

داستانیست که از عمق زمین میگذرد.