شعری از علی کریمی
در انزوای من؛
داستانیست که از عمق زمین میگذرد.
....
شعر
تاریست بسان هیچ
که می تند به هیئت کلام
تا در نه توی آن در شوی
به جستجوی آنچه نیست.
شراری از شیدایی انسان؛
در ساØت شعور.
گامی بر درگاه دلشوره و سوال؛
تاریخ عطر قصه های گمشده.
طرØÛŒ بر آب
در برهوت آدم و آهن.
از این جهان واژگون.
تلنگری بر آبگینه ی عمر:
تا پیراهن تنهائیت
تنپوشی باشد
عریانی همسایه را.
تا از خود بدر شوی
به نو شدن.
آنسان که گونه ای
در التهاب بوسه ای.
++++++++++
من از هراس جهنم جهان بی خیال
به خلوت شعر
پناه میبرم.
و داغ زخمهای سکوت
پشت ØرÙهای من است.
صیاد Ù„Øظه های سرشک Ùˆ شوق Ùˆ عاطÙÙ‡.
Ù…Ùتون Ùریبهای بی توطئه
سیاره ی دردهای مشترک.
در انزوای من؛
داستانیست که از عمق زمین میگذرد.