نورالله وثوق / دوش٠ناله
به خانه مي روم و دست خاليم امشب
بسان هر شب ديگر خياليم امشب
...
دوش٠ناله
به خانه مي روم و دست خاليم امشب
بسان هر شب ديگر خياليم امشب
چه قصه می كنی ا ی دل زشاد ی شهری
نمي شود به جز از غصه Øاليم امشب
كباب گشتم و هرگز نمی رسد به مشام
به غير بوی جÙا زين Øواليم امشب
به چشم خيرۀ ناكس كمال من اين است
كه من مجسمۀ بی كماليم امشب
به دوش نالۀ من Ù„Øظۀ نگاهی كن
كه بار اوج ستم را جوالييم امشب
نشسته‌ام به عزای بهار٠Ùريادم
صدا ÛŒ Øنجرۀ خشك ساليم امشب
زبس ميان Ù‚Ùس بال Ùˆ پر زدم ياران
شكسته بال ترين اهاليم امشب
----------
نورالله وثوق
Û±Û³Û¸Û¸/Û¸/Û²Û°