عقابِ آسمونُم سینه سُرخه
دو چشمِ عاشقش یادُم کجا رفت

...


شروه

رضا بی شتاب



برای مادرانِ سوگوارِ سرزمینمان


جَوُنُم شاخِ شمشادُم کجا رفت

گُلِ آزاده ی شادُم کجا رفت

جَوُنُم سربلندُم مونسِ دل

رفیقِ شوق وُ همزادُم کجا رفت

تمومِ تلخیِ دنیا به جُونُم

کجا شیرین وُ فرهادُم کجا رفت

شبی یادت دلُم آواره تر کرد

که میدونه که اولادُم کجا رفت

به بوی او سراغِ باغ رفتُم

که پُرسُم سروِ آزادُم کجا رفت

به گریه گفت ای مادر چه دونُم

خدا دونه که بنیادُم کجا رفت

صدایُم مُرده در باد وُ غریبُم

عزیزِ پَرپَرُم رادُم کجا رفت

چراغِ خونه وُ کاشونه کُشتن

خزون خندید وُ آبادُم کجا رفت

بلا اومد مصیبت آتشُم زد

ازی بیداد فریادُم کجا رفت

عقابِ آسمونُم سینه سُرخه

دو چشمِ عاشقش یادُم کجا رفت

خبر از روز وُ از شُو مُو ندارُم

امیدِ تازهِ میلادُم کجا رفت

بگو تا کِی ببارُم خون ز دیده

همه رودُم کجا زادُم کجا رفت

2009-11-07



....

شعر شروه مالِ نواحیِ خوزستان است و بیشتر در سوگ و از دست رفتن و یا از دست دادنِ عزیزی و وقوع مصیبتی یا واقعه ای غم انگیز سروده می شود، زمزمه ای است که مادرانِ سوگوار در هنگامِ کار و یا کوچ، زیرِ لب می خوانند و آرام اشک می ریزند