و ما هیچ گاه
باور نداشتیم
که این دایره شعاع شومی دارد
ومرکزیتی

...

وحشت پانزدهم

به:احسان رضایتی و یوسف رادپور عزیز

و ما هیچ گاه
باور نداشتیم
که این دایره شعاع شومی دارد
ومرکزیتی
که همه چیز را به خود جذب می کند
وچون گردابی فرو می بلعد
بعد چندین حباب اخرین
فریاد هایمان خواهد بود

…
وحشت سیزدهم

می توانی مثل من باش
که زیر سایه متر سک ها بزرگ شد م
و شعر برای خوشه های گندم
نوشتم
می توانی مثل من باش
که میان دو اینه ایستاد م
تا از تکرار بیهوده ی من
بتر سند
بتر سند
بتر سند
بتر سند
17 اذر 80
کلیسای نه نه طاووس
آذر بایجان
…
وحشت بیست و دوم


از دست گرگ نه
از دست انسان

به جنگل خواهم گریخت


انسان گرسنه

از گرگ گرسنه

خطر ناکتر است...

بهار 77


…
تثليث

من

مثلث مرگزایی

که از اضلاع زنگ خورده ام

خون می چکد

تو

مثلث متساوی الساقیني

که ساقه ات

نه از خاک من

از خیانتت پا گرفته اند

ما دایره ی دد زده ای

که شعاع پریشانی

مان شیار دست ها یست

که این شیار ها

طول موج بلندی از شکنجه

در کارگاه اجبار است



مثلث تنهایی
قلعه ی فلک الافلاک

خرم اباد