null

م.ب –" شعر من شعر معاصر جهان است. من شعرم را با چشمان یك ایرانی ، با حس یك خاور میانه ای ، با تجربه ای جهانی ، ازجهان می گویم".
م-ب- اصولا با هر آنچه تقسیم بندی بین انسانها را بیشتر کند موافق نیستم . چه این ایسم مذهبی، فمینیسم و یا سوشیالیزم باشد

سیمرغ- کمی از خود و پدرو مادرتان بگویید
م-ب- با سپاس فروان از این فرصتی که بمن دادید. در یکی از تاکستانهای اطراف اصفهان بهنگامیکه پدرم در آن جا شش ماهی ماموریت داشت در روز یازدهم مرداد دیده بجهان گشودم.مادر می گفت روز تولدت بسیاری از اهالی ده خوارقان با سبد های میوه و تخم مرغ بدیدن ما آمدند و تولد نوزاد را تبریک گفتند. دومین فرزند از هفت فرزند هستم. پدرم مردی ارتشی بود و بسیار علاقه مند به اخبار سیاسی ایران و جهان و یکی از عادات همیشگی او بخانه آمدن با روزنامه ا ی بزیر بغل بود.او مردی غیر مذهبی بود
مادر زن عجیبی بود . او در کودکی سه کلاس اول دبستان را در یکسال تمام می کند ! بقولی از هر انگشتش هنری می ریخت.شغلش آموزگاری بود که از تدریس در کلاسهای اکابر برای بزرکسالان آغاز کرد. وی عاشق تاریخ بود و گاه می شنیدم که تاریخ را با روز و سال آن در حافظه داشت. او که از کودکی با پدرش شاهنامه خوانی را تمرین کرده بود کتاب حاقظ را حفظ بود و غالبا با صدای خود در خانه نغمه سر می داد. آوازهایی مثل مرغ سحرو گل پامچا ل و... را اول بار با صدای مادر شنیده ام. مادر مدتی هم در ایران آموزشگاه تدریس ماشینویسی فارسی و انگلیسی داشت . در دفترچه ی حاطراتی که از او بیادگار مانده شعرهای او وجود دارد.سالی که من دیپلم گرفتم با من دیپلم گرفت و درست سال انقلاب کنکور قبول شد که دولت جمهوری اسلامی از کار بر کنارش کردند و نیز بدانشگاه راهش ندادن و سه هفته هم زندانش کردند بجرم اهانت به رهبر !
دو خواهر و برادرم در ایران زندگی می کنند و سه تن در آمریکا و برادر کوچکمان را از دست دادیم. همه آنهاانسانهای شریف ، زحمت کش و موفقی هستند.
mahnaz 6 years old

سیمرغ- چه کسی بر شما تاثیر گذاشته؟
م-ب- از مطالبی که در بالا گفتم پیداست که شاید مادر بیشترین اثر را روی من گذاشته. اما من از کودکی کتاب بسیار می خواندم که بیشتر آنها را برادر بزرگم می خرید. البته در دوران تحصیل در دبیرستان مشار اهواز یک گروهی تشکیل داده بودیم از دختران روشنفکر و علاقمند به شعر نو. در این گروه ما بسیار فروغ خوانی می کردیم و بحث و گفتگو و این سالهایی بود که من بسیار شعر می نوشتم و یک مجموعه از شعرهایی را که در آن دوران نوشتم راهنوز دارم !
اما از پدر شاید شجاعت و مهر ورزیدن و بخشش را آموختم . اما باید بگویم یک جمله از کودکی تاثیر بسزایی بر من داشت:" لقمان حکیم را کفتند ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر آنچه آنان کردند من نکردم.!" و در حقیقت این جمله سالهای سال معلم من بود که با آن خودم را تربیت می کردم و رشد می دادم.

سیمرغ- در کجا درس خواندید و میزان تحصیلات شما چیست؟
م-ب- کودکستان را در تهران، کلاس اول را در دبستان و کودکستان آذر در شهر نجف آباد اصفهان و دبستان را در تبریز. سپس تا کلاس دهم در دبیرستان مشار اهواز و کلاس یازدهم را در همدان و سرانجام از دبیرستان معروف بهشت آیین اصفهان در رشته ی ریاضی دیپلم گرفتم. و این همانسالی بود که روح من به اوج سر کشی و.سر گردانی رسید. روح دختر جوانی که می خواست از آشیانه پرواز کندو همه جا برایش ناسازگار بود. فقط می خواستم از خانه ی شلوغی که مدیریت زیادی هم نداشت بگریزم. همانسال با دیپلم ریاضی در رشته های بسیاری در دانشگاه پهلوی ثبت نام کردم ولی با نمره ای که آوردم در آن رشته ها قبول نشدم و تصمیم داشتم برای سال بعد شرکت کنم که پس از چند ماهی متوجه شدم باید پرواز کرد !. هجده ساله بودم که وارد دانشکده ی پرستاری در اصفهان شدم و سه سال بعد با رتبه ی دانشجوی ممتاز جهت تدریس در دانشکده ی پرستاری کرمانشاه استخدام شدم. پس از یکسال وارد دانشگاه پهلوی شدم و در رشته ی تعلیم و تربیت و مدیریت لیسلنس گرفتم و این همان سال انقلاب بود. مدتی بعد به اتفاق همسرم که بورس تحصیلی از قبل داشت وارد شهر بالتیمور در آمریکا شدیم و در آنجا پس از دو سال فو ق لیسانس در رشته ی جامعه شناسی در یافت کردم...داستان در مورد چگونگی تصمیم ها زیاد است اما سرانجام از دانشگاه آیوا دکترای دندانپزشگی گرفتم.
mahnaz in play

سیمرغ- از کارها و پیشینه ی ادبی خود بگویید
م-ب – همانطور که از گفتگوی قبلی بر می آید ادبیات همیشه سهم بزرگی از زندگی من بوده.همیشه نوشته و خوانده ام ولی زیاد وقت صرف انتشار این مطالب نکرده ام. در ایران مسول روزنامه ی ادبی دانشکده بودم. سالها پیش گاه برای مجله ی پر شعر می فرستادم. ولی پانزده سال پیش آشنایی با مجله ی سیمرغ شوق بیشتری برای کارهای ادبی بخصوص کار ترجمه بمن داد. البته بیش از ده سال پیش به اتفاق دوستی( دکتر علی رضایی) سعی کردیم اولین مجله ی ادبی اینترنتی فارسی زبان را راه بیاندازیم ولی پس از مدت کوتاهی با مرگ نا بهنگام مادر عزیزم شوق هایم کمی دچار سستی شد و کار را متوقف کردم تا اینکه در سال 2004 مجله ی ماه مگ را شروع کردم که ادبی/ فرهنگی و چهاز زبانه است و من به اتفاق پنج نفر دیگر آنرا اداره می کنیم. تمام سالهایی که در شهر آیوا کار می کردم در کلاسهای ادبی این دانشگاه و در برنامه های ادبی شهر شرکت می کردم و در زمینه ی شعر و داستان درس می خواندم و می نوشتم.

سیمرغ- از آثار خود در ایجا نام ببرید
م-ب- بیشتر نوشته های من در مجلات اینترنتی بخصوص ماه مگ منتشر می شود. تاکنون دو مجموعه شعر بفارسی و یک مجموعه به انگلیسی منتشر کرده ام و یک جلد ترجمه ی کتاب پرسش ها اثر پابلو نرودا که برای اولین بار این کتاب بفارسی زبانان معرفی شد. آثار بسیاری از کارهای ترجمه بصورت مقاله منتشر کرده ام. در سال 2007 ترجمه ی منتخب اشعار من توسط "کریستینا کانتیلی" و پیروز ابراهیمی بزبان ایتالیایی برنده ی بهترین کتا ب تر جمه شد. در همین سال 2009 اشعار من بزبان اسپانیایی توسط "آندرس آلفارو" منتشر می شود. همچنین یک مجموعه شعر بفارسی و کتاب سفر نامه ای بنام"من از ایسلا نگرا می آیم" که شرح سفریست که بقصد دیدن کتابخانه و خانه ها و کشور پابلو نرودا در سال 2004به شیلی انجام دادم. تاکنون شبهای شعر بسیاری در سر تا سر آمریکا با شاعران آمریکایی یا فردی داشته ام. هم اکنون در دانشگاه پسیفیک در رشته ی شعر فعالیت دارم.

سیمرغ- غیر از شعر سرگرمی شما چیست
م-ب- از کودکی علاقه ی شدیدی به هنر موسیقی و نقاشی، تئاتر و خواندن داشتم. اما شاید بزرگترین استعداد من در موسیقی باشد. زمانی بود که من بدون اینکه بدانم نزدیک به رقم بالایی از آهنگها و موسیقی ایرانی را در حافظه داشتم. همیشه از دوران دبستان در برنامه های هنری مدرسه شرکت داشتم. در دانشکده ی پرستاری با یگ کروه موسیقی برنامه اجرا می کردم. هنوز هم گاه گاهی در برنامه های دوستانه می خوانم. هنوز در هر فرصت مناسبی طرح می زنم و یا نقاشی می کنم. در دوران دانشکده که بودم پولی جمع کردم و یک ویلون خریدم یکسال بکلاس ویلن رفتم و یک سال هم در کلاسهای نقاشی استاد نصر در اصفهان شرکت کردم. یکی دیگر از سرگرمیهای من سرزدن بموزه ی هنرهای مدرن در کشورهای مختلف است. باید بگویم که شوقهای من زیاد است و عمر آدمی کوتاه
mahnaz performing in Esfahan

سیمرغ- شما از چه ایدئولوژی بر خوردارید؟
م-ب- اصولا با هر آنچه تقسیم بندی بین انسانها را بیشتر کند موافق نیستم . چه این ایسم مذهبی، فمینیسم و یا سوشیالیزم باشد و چه نژادی بخصوص مذهب را که فرم آن و تاثیر آن به هزار نوع جلوه گری می کند را بزرگترین درد جامعه ی انسانی می دانم.مگر چقدر سخت است که انسان متوجه باشد که همه محتاج آب و نان و آرامش و محبتند و این نیاز نه زن می شناسد نه مرد،.خیلی ساده است آنچه را بر خود نمی پسندی بر دیگری مپسند. آیا خامنه ای و احمدی نژاد دوست دارند که کسی بفرزندشان تجاوز کند یا آنها را در خیابان به گلوله ببندد؟ ایا دوست دارند دیگران به آنها دروغ بگویند؟ منطق انسانی این بحث خیلی ساده است. چقدر سخت است که بدانیم جنگ و کشتار به سود هیچ کس نیست؟ من فکر می کنم تفاوت های انسانی با حظور پدیده ی اینترنتی رفته رفته کم می شوند. و همه ی مردم جهان کمابیش می آموزند که زیبایی و اهمیت خاص یک گروه یا یک منطقه نیست و انسانها در یک صفحه ی اینترنی بدور از تفاوتها با هم زندگی خواهند کرد.صفحه ای که به همه فرصت حضور داده و خواهد داد . باید به آینده ی انسان امیدوار بود.آینده ای که در آن دستاوردهای جهان تا حدودی نصیب همه بشود .به امید روزی که هیچ کودکی در فقر و جنگ و بیماری بزرگ نشود.
من اصولا با مذهب میانه ای ندارم و منطق آن برایم درک کردنی نیست و این در حالیست که میداینم با کشف سیاره های جدید یک جهانی و یک خدایی از بین می رود و و ثبوت چند جهانی ، خدای ابراهیمی را هم بی معنا میکند و در نتیجه مذهب نیز دچار سر خوردگی می شود. با اینهمه باید هنر زیستن در کنار انسانهای متفاوت را آموخت. یکی از علایق ذهنی من فلسفه و علم منطق است هرچند در آن صاحب نظر نیستم ولی در مجله ی ماه مگ بخشی را به پژوهش های فلسفی اختصاص داده ایم.
یکی از مسائلی که همیشه روح مرا رنج می داده آزاریست که بزنان در جوامع انسانی می شود که بیشتر آن ریشه ی مذهبی دارد. البته فرم و کم و زیادی آن در جوامع مختلف فرق می کند. در همین آمریکا نیز بفرمهای مختلف وجود دارد. مثلا اگر یک زن و مرد با تحصیلات و تجربه ی یکسان استخدام شوند، به آن مرد حقوق بیشتری می دهند. اعتقاد دارم که در هر جامعه ای خیلی بیشتر از آنکه کل جامعه می داند زنان توانا، هوشمند و زحمت کشند.

سیمرغ- چه خصلتی را در انسانها می ستایید و بالعکس؟
م-ب- اصولا دروغگویی و حسادت را بدترین خصلت ها می دانم. انسانی که تواناو غرورمند و داناست حسود نیست.من ستایشگر انسانهای بخشنده، پرکارو مهربان و بیش از هر چیز با شجاعت هستم. شجاعت موضوع وسیع و دامنه داریست که در هر تصمیم و یا قدمی که ما بر می داریم با ماست. بطور مثال حس مالکیت به زن یا شوهر داشتن از عدم شجاعت سرچشمه می گیردٍ زیرا انسان آزاده شجاع است. انسانی که بتواند خود را براحتی بجای دیگری بگذارد شجاع است و مذهب تا حدی شجاعت را از انسانها می گیرد. باید بگویم که اصولا ذهن های فلسفی وفرهیخته را می پسندم. و ذهنیت آدمها برایم بیش از قیافه ی آنها مطرح است.

سیمرغ- اکر دوباره متولد میشدید چه کاره میشدید؟
م-ب- موسیقیٍ- تاریخ جهان و فلسفه را شاید انتخاب می کردم.بی تردید کار موسیقی را در یک سصح بالایی دنبال می کردم. البته موسیقی و شعر از یک خانواده اند.ولی باز در جوابم دچار تردید میشوم چون حرفی از هنر نقاشی و زیبایی بمیان نیاوردم !

سیمرغ – خیلی علاقمندم که بدانم از چه نوع موسیقی لذت می برید
م-ب- جواب به این سوال کمی مشگل است.برای من موسیقی خوب متعلق به هر فرهنگی که باشد زیباست. در کشور خودمان آثاری که هنرمندان برجسته و آشنا به علم موسیقی آفریده اند بسیار زیباست. بطور مثال از آثار موسیقی کلاسیک ایران نظیربرنامه ی گلها و یا کارهای استاد شجریان در این سالها که بسیار با ادبیات ما رابطه نزدیکی داشته اند، قابل ستایش هستند بسیاری آثار دیگر که بیشمارند. موسیقی پاپ امروز ایران رابطه ی نزدیکی با حال و هوا و زندگی روزمره مردم در ایران دارد و کارهای بسیار مدرنی هم تاکنون ارائه شده. آثار کلاسیک جهان هم که جای خود دارد. بسیار از هنر اوپرا لذت می برم. فکر می کنم صدای ناتکینکول استثناییست. و آنچه من در هنر موسیقی می پسندم محدود بیک کشور یا یک خواننده نیست.

سیمرغ- آیا حسرتی از آنچه گذشته در دل شما هست؟
م-ب- بزرگترین حسرتم این است که چرا فرصتی نشد تا با پدر و مادرم روزها و شبها حرف بزنم و از خاطرات ، داستانها و دیدگاهای آنها بیشتر بدانم. پدرم تجربه ها ی زیادی داشت با مردم کوچه و
بازارو شدیدا از اینکه حکومت مذهبی سرکار می آمد مغموم بود. او می گفت من با این قوم آشنایی بسیاری دارم و آوردنشان سر کار شاید بزرگترین اشتباه تاریخ ایران باشد ! و این جملات را در حالی می گفت که چشمانش نمناک می شد. اما معتقدم که همیشه باید به افق های روبرو نگریست و بگذاریم اگر گذشته مهم بوده تاثیر عادی خود را داشته باشد نه اینکه ما آنرا مدام مطرح کنیم و از آن دور نشویم. باید بگویم حسرت اصلی در زندگی من تاسف از ناسازگاری آدمها با یکدیگر است! و این ناسازگاری از رابطه ی دو نفر شروع می شود و بجنگهای خونین ختم می شود.

سیمرغ- دوست دارید در کجا زندگی کنید.
م-ب- هر کجا که بتوانی آزادانه ابراز عقیده کنی. جایی که حس کنی آزادی.البته اگر وطن ، جایی که در آن پا گرفته ای، این شرایط را داشته باشد زندگی راحتر و نرمتر است. اما پس از 30 سال زندگی در آمریکا و سفر به بسیاری از کشورها وطن واژه ای می شود در دور دست ها. اینجا در شمال کالیفرنیا که ایرانی های خوب زیادی زندگی می کنند یکی از بهترین مکانها برای زندگیست. سانفرانسیسکو با فرهنگ روشنفکرانه و اهل هنر آن یک شهر استثناعیست با اینهمه روح سرکش و بیقرار من در هیچ کجا آرام ندارد.
البته زندگی در هر کجای دنیا بدون همنشین و یاران پر مهر کار سختی ست. بیشتر زیبایی زندگی انسان بودن و زیستن با انسانهای دیگر است

سیمرغ- این روزها با چه آثاری مشغول هستید؟
م-ب- راستش چون سالیان بسیاریست که با ادبیات جهان سرو کار دارم شعر حافظ و شاملو را فقط مثل یک لیوان شراب گاه بگاه می نوشم. سالها بود که غرق در شعر شاعران لاتین بودم و لی بتازگی بیشتر تمرکزم روی شعر آمریکا ست. به این دلیل که عضو چندین انجمن و موسسه ی شعری آمریکا هستم و باید آگاهی های خود را در مورد شعر و ادبیات آمریکا بیافزایم.

سیمرغ – نظر شما در مورد شعر معاصر ایران چیست؟
م-ب- هر چند ما در طول سالهای گذشته شاهد تولد چهرهای تکی همچون شاملو و فروغ و....نبوده ایم ، و جهشی چشمگیر در زمینه ی شعر نداشته ایم، اما شاعر بیشتر از هر زمانی داشته ایم. بخصوص در ایران که شعر زیاد سروده می شود و در اینترنت هم منتشر می شود. من بعنوان سردبیر مجله ی ماه مگ هر روزه شعرهای زیادی از ایران و ایرانی در یافت می کنم. گاه رشد شعر و آگاهی این جوانان را در حیطه ی شعر می ستایم البته غالب شعر ها اندوه گنانه است که طبیعی است اگر در شرایط ایران انسان اندوهگین باشد.اما شعر باید از شجاعت ، آزاده گی و شادی هم حرف بزند . من میدانم که در مقابل روز، شب تیره ای نیزهست ، اما بهتر است با زبان روز از شب گفت و با نگاه خورشید به تاریکی نگریست. بی تردید در ده بیست سال آینده شاهد نبوغ شعری خواهیم بود.هم اکنون شعر ما یک مرحله ی تمرینی و تجربی را با ادبیات جهان انجام می دهد.

سیمرغ- در مورد جریانات اخیر ایران چه فکر می کنید؟
م-ب- چه باید گفت جز ابراز حیرت و تاسف که در سرزمین ما چنین وقایع وحشتناک و اندوهناکی با وقاحت در جریان است ..هر چه من باید بگویم همگان هر روزه می گویند. ولی نکته ی مهم اینستکه این شرایط نمی تواند دوام بیاورد و ملت ایران در حالیکه صبور است اما بیباک و دلیر هم هست. و همه می دانیم که این نسل بخصوص زنان توانای ایران بیکار نخواهند نشست و اینبار انقلاب را زنان به اتفاق مردان رهبری خواهند کرد که طبیعی است چون بزرگترین فشار در این سی ساله بر روی زنان بوده است.سی سال در مقابل تاریخ مدت زیادی نیست ، اما آنچه مهم است ما ملت ایران با تمام وجود و عمیقا از این تجربه ی تلخ حکومت مذهبی داشتن درسی آموخته باشیم و هرگز آنرا در در آینده تکرار نکنیم. باید به نسل آینده بیاموزیم که مذهب مهربانی است. ایثار است و اندیشه ی باز داشتن.

سیمرغ- سبک خود را شبیه به سبک کدام شاعر یا نویسنده می دانید؟
م.ب –" شعر من شعر معاصر جهان است. من شعرم را با چشمان یك ایرانی ، با حس یك خاور میانه ای ، با تجربه ای جهانی ، ازجهان می گویم"
بر گرفته از مصاحبه ی وازنا بامهناز بدیهیان
با اینهمه این قضاوتیست که باید نقد نویسان در مورد آثار من انجام دهند. اما یکی دو مورد بوده که داستانهای کوتاه مرا عده ای شبیه به داستانهای "حولیو کورتزار" دانسته اند و جوانی چندی پیش نامه ای را برای من فرستاده بود همراه نامه داستان "پارکهای ممتد" نوشته ی "حولیو کورتزار" را برای نمونه برای من فرستاده بود که نشان دهد که در ایندو نوشته یک ذهن مشترک می یبیند. شما بخوانید و قضاوت کنید. داستان کوتاه من با نام"وقتی همه تنهایند، هیچکس تنها نیست". و داستان پارکهای ممتد را می توانید در بخش انگلیسی ماه مگ و یا بخش فارسی بخوانید.
www.mahmag.org
publisher@mahmag.org