نصرت الله مسعودی / می بینمت ستاره به ستاره
Øالا هرضربی Ú©Ù‡ با هم شنیده بودیم
از این راه رÙتن
Ú©Ù‡ ازدست Ùهندسه دررÙته است
...
می بینمت ستاره به ستاره
یار Ùمشق های به جای هم نوشتن ÙˆÙ
دوچرخه های دوترکه
درکوچه های غبارهای ننشستن!
این پاییز٠بی Ù…ÙهروÙ
این همه مداد رنگی سوخته را
من باید کجا جا بگذارم
تا هرچه بوزنند نتوانند
که خاک روی این صدا بپاشند
وقتی Ú©Ù‡ Øنجره ام گیر داده Ú©Ù‡ بخوانَد
« یاردبستانی من !»
کی٠٠پÙرازشکستن Ùصدای شاخه های تر
کوله ی پرازترانه های چیده ازلب٠کولی
Øالا Ú©Ù‡ در کمترین جا
تمام Ùآسمانم شده یی
باید که صوت به صوت بخوانمت
باید که ستاره ستاره ببینمت.
دیگرآخÙرخرابی هم Ù…ÛŒ خندد
که کمی ازمن
آبادترمانده است.
چنانم که تب را
با من پاشویه می کنند.
وچنان ترم
که آتش تا نچاید
کنارÙدست من، دست به هم Ù…ÛŒ ساید.
Øالا هرضربی Ú©Ù‡ با هم شنیده بودیم
از این راه رÙتن
Ú©Ù‡ ازدست Ùهندسه دررÙته است
سکندری می خورد.
یاردبستانی من!
این تکه ی ترانه را
به آب های سرکش سپرده ام
تا بشود با جاشوهای عاشق کنارآمد
وقتی که پاروهای شان
هوا می گیرد که به سیم آخربزند.
نصرت الله مسعودی
از این راه رÙتن
Ú©Ù‡ ازدست Ùهندسه دررÙته است
...
می بینمت ستاره به ستاره
یار Ùمشق های به جای هم نوشتن ÙˆÙ
دوچرخه های دوترکه
درکوچه های غبارهای ننشستن!
این پاییز٠بی Ù…ÙهروÙ
این همه مداد رنگی سوخته را
من باید کجا جا بگذارم
تا هرچه بوزنند نتوانند
که خاک روی این صدا بپاشند
وقتی Ú©Ù‡ Øنجره ام گیر داده Ú©Ù‡ بخوانَد
« یاردبستانی من !»
کی٠٠پÙرازشکستن Ùصدای شاخه های تر
کوله ی پرازترانه های چیده ازلب٠کولی
Øالا Ú©Ù‡ در کمترین جا
تمام Ùآسمانم شده یی
باید که صوت به صوت بخوانمت
باید که ستاره ستاره ببینمت.
دیگرآخÙرخرابی هم Ù…ÛŒ خندد
که کمی ازمن
آبادترمانده است.
چنانم که تب را
با من پاشویه می کنند.
وچنان ترم
که آتش تا نچاید
کنارÙدست من، دست به هم Ù…ÛŒ ساید.
Øالا هرضربی Ú©Ù‡ با هم شنیده بودیم
از این راه رÙتن
Ú©Ù‡ ازدست Ùهندسه دررÙته است
سکندری می خورد.
یاردبستانی من!
این تکه ی ترانه را
به آب های سرکش سپرده ام
تا بشود با جاشوهای عاشق کنارآمد
وقتی که پاروهای شان
هوا می گیرد که به سیم آخربزند.
نصرت الله مسعودی
مصطÙا نوشت