این شعر بر اساس فرضیه وجود هزاران جهان دیگر غیر از جهان ما و بی شماران من و تو که تصمیم های نا گرفته ی ما را می گیرند.
dithered.chadlindstrom.ca
و این کفش ها از پایم گشادند
فکر می کنم آنا آخماتوا خوش قیافه نبود
فرم موهاو دماغش را دوست ندارم



...
شعر آمده ایستاده منتظر، بر صفحه ی کاغذ بگذارمش
چایی بنوشم
"الن" از من تکالیفی خواسته
به همخانه ام خواهم گفت با من از کارش حرفی نزند
نه، به او زنگ نمی زنم ، نوبت اوست
فکر می کنم امروز زیاد کره خوردم
او از من بهتر غذا می خورد
باید از این سر خاراندن دست بر دارم
صدای او، آن شاعر بیدرکجا گرفته بود
چشم چپم درد می کند امروز
و این کفش ها از پایم گشادند
فکر می کنم آنا آخماتوا خوش قیافه نبود
فرم موهاو دماغش را دوست ندارم
نیم ساعت دیگر باید صبر کنم تا ساعت چهار شود
نمیدانم لندن برای زندگی بهتر است یا سانفرانسیسکو

دو دقیقه توقف در ایستگاه خلع پایان گرفت
صدها تصمیم گرقتم و بیشمارانی از من
که در کرات دیگرند ، به تصمیم های من ادامه می دهند
پس عزیزم اگر تصمیم نگرفتم دوستت بدارم
دیگران من در کهکشانهای دور عاشق تو می شوند

....
این شعر بر اساس فرضیه وجود هزاران جهان دیگر غیر از جهان ما و بی شماران من و تو که تصمیم های نا گرفته ی ما را می گیرند.