من بر جاي خالي تو!
صبح از بوسه‌اي
گونه‌ام بوي گلايل مي‌گيرد.


...
.

مسلم ناظمي

دو شعر از


1
چراغ خواب را كه مي‌زنم
مرگ داسش را به چوب رختي اتاقم آويزان مي‌كند.
و پايين تخت، جاي من مي‌خوابد
من بر جاي خالي تو!
صبح از بوسه‌اي
گونه‌ام بوي گلايل مي‌گيرد.
***
2
فكر مي‌كنم مرگ زني است
كه لب‌هايش از كابوسي تب خال زده
و شير در پستان‌هاي آويزانش خشكيده!
دامنش بوي توتون و شاليزار مي‌دهد
صبح‌ها مثل ما
با چاي تلخ سيگار مي‌كشد
و از استوا تا قطب
هيچ كركسي را از نزديك نديده!
او هم دلش مي‌خواهد
بجاي طلوع و غروب
فقط به ‌آفتاب فكر كند