پیرهن گل سرخی / مهناز بدیهیان /M.Badihian

که تو دیدی بر تن من اول بار
سالها آویخته بر دیوار است
پیرهن گل سرخی
مهناز بدیهیان
خسته تر ازباغ درخت انگور
سالها منتظرجرعه ی ناب
جای پایم Ù†ÙØ³ صد صخره ÛŒ سنگ
Ù†ÙØ³Ù… مثل یک آیینه پاک
بتو Ú¯ÙØªÙ… خبرم Ú©Ù† اگر از ماه رسد مرØÙ…تی
اگر Ø¢ÙØªØ§Ø¨ کند لط٠بتابد به شبی
بتو Ú¯ÙØªÙ… آن پیرهن Ú¯Ù„ سرخی
که تو دیدی بر تن من اول بار
سالها آویخته بر دیوار است
راستی آن رژ لب را Ú©Ù‡ تو Ú¯ÙØªÛŒ زیباست
بی تماشای تو عمریست که روی لب من خندان است
و آن جعبه ی خاتم هدیه ی روز بهار
باز هم یاد آور آن روز عجیب Ø±ÙØªÙ‡ است
Ù…ÛŒ پرسم ÙØ±ØµØªÛŒ مانده Ú©Ù‡ من
سینه ام چاک با آن Ú¯Ù„ Ùیروزه آویخته از مرمر سنگ
موهایم باز، با نگاهم شرقی
رژ یاسی رنگ بر روی لبم
آن لباس گل سرخی بار دگرروی تنم
با صد دلهره در پای درخت انگور
منتظر بنشینم که تو با یک جام شراب برگردی؟
بابك نوشت