راه که می افتم
قیامت از کف پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم


...

راه که می افتم

قیامت از کف پاهایم بیرون می زند

از خواب می پرند مرده گانم

روی کمر خمیده ی پل

چینوات

دردرازی دستان زیبایش

مدام نازک تر می شود

زنی در گرد و غبارجا میماند

سایه اش را بر میدارم

می پیچم دور گردنم

اینجا در داغ ترین روز ها هم

نه تگرگ اجازه می دهد

به آسمان برگردی

نه زمهریر تعارف میکند ته نشین شوی



مینو نصرت