مینو نصرت / یک شعر
راه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ اÙتم
قیامت از ک٠پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم
...
راه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ اÙتم
قیامت از ک٠پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم
روی کمر خمیده ی پل
چینوات
دردرازی دستان زیبایش
مدام نازک تر می شود
زنی در گرد و غبارجا میماند
سایه اش را بر میدارم
می پیچم دور گردنم
اینجا در داغ ترین روز ها هم
نه تگرگ اجازه می دهد
به آسمان برگردی
نه زمهریر تعار٠میکند ته نشین شوی
مینو نصرت