م.آرمان /چند شعر
نادر Ù…ÛŒ نویسم.اما هد٠من در کار من مشخص است وخواهند بود خیالی پر هیجان مرا تØریک Ù…ÛŒ کند Ùˆ من
هر Ù„Øظه به دنبال کش٠آن بی منتها هستم
هي هاي
آناهيتا
بانوي پاک دامن آب ها و اشک
اينک چه سود مرا
از اين همه وهم و دروغ ها
.......
Ø´Ø±Ø Ùˆ بسط از اØوالات روزمره Ú¯ÛŒ من - بی بدیل Ùˆ Ù…Ùصل است این داستان پر چین Ùˆ Ø´Ú©Ù† باشد برای آن روزی Ú©Ù‡ تعری٠این واقعیت تلخ Ú©Ù‡ زندگی من است با کابوس اشتباه نشود . هر چند مقدمه ایی Ú©Ù‡ چنین موجز اما طولانی باشد لپ مطلب را برای شما ادا خواهد کرد...وضعیت Ùعلی من- بشدت ناآرام Ùˆ عصیانی Ùˆ منقلب هستم قانع نمی شوم دیر Ù…ÛŒ پذیرم هر قطعه ای Ú©Ù‡ بسادگی نام شعر بر آن میگذارند را نمی پذیرم. زیرا ØÚ©Ù… ذوقی مردم با مباینت Ùˆ اصول علمی متÙاوت است دانشجو ادبیات هستم . بسختی Ùˆ نادر Ù…ÛŒ نویسم.اما هد٠من در کار من مشخص است وخواهند بود خیالی پر هیجان مرا تØریک Ù…ÛŒ کند Ùˆ من
هر Ù„Øظه به دنبال کش٠آن بی منتها هستم
چند شعر برای شما Ù…ÛŒ Ùرستم برای چاپ در مجله تان- البته اگر مقدور است
هي هاي
آناهيتا
بانوي Ø±ÙˆØ Ø²Ù„Ø§Ù„ آب
بنگر که چگونه اسب ٠سپيد يال
در Ùخر ٠زرتاب ٠شالي زاراني ,
خورشيد بخت و بلند
مي گذرد
*
و غروبي پر رمز
در پس ٠درختان ٠سايه ساز ٠سيب
تازان, چون دودانگيز وهم
در کوره ÙŠ خموشي به طاق Øزن
نبض Ù†ØÙŠÙÙŠ ست , Ú©Ù‡ در انعکاس ابرها Ùˆ باد
انکار مي شود
*
اما تو
در جهان خوش باورانه ات
در دشت هاي وسوسه آسا
از عطر زار عشق
گويي
دختر Ùراخ چشمي , به صØÙ† شوق
تو طاووس Øرير بالي Ùˆ نم نمک
دام مرا به دانه ي لذيذ نگاه خود
نزديک مي کني
*
لبخنده اي
مانوس Ùˆ پر Ù…Ù„ÙŠØ Ø¯Ø± آينه اي
پيراهني
چو خوشه اي هزار رج به ژر٠خاک -
اندامي
بسان برنج- نرم پيکر Ùˆ لطيÙ
خرامنده و صنم رو
خويشتن را
بي لمس غروري مهمل
زيبنده مي کني
*
هي هاي
آناهيتا
بانوي پاک دامن آب ها و اشک
اينک چه سود مرا
از اين همه وهم و دروغ ها
مرداب و درد ها
شور و شرار ها
*
اکنون که بي توام
در سهمناک ترين انزواي مهذب زمينيان
بر جبين منØني ظهره اي, پر جوش
روانه بر سرودي غزال وار
بيداد مي شوم بر بي وجودي ات
که از وجود توست
اينک چه سود مرا
بي آب آتشين و نگاهي
پر چنگ ترين راه راهبانه را
آواز مي کنم
*
آناهيتا
تو دروغ دل آويز را
با عذابهاي کاÙرانه ات در کيش ٠خويشتن
معدوم نمي کنم به خيالي
*
در بستر لطي٠خواب من توايي
از عشق Ú¯Ùته اي Ùˆ با ناز Ø®Ùته اي
مي بوسمت بخواب
شهريور 87
(نام آناهیتا را از اسامی ٠اسطوره ای- تاریخی ٠ایران باستان گرÙته ام . Ùˆ ماØصل خیالات شاعرانه ای است Ú©Ù‡ با نیاز به یک انسان انتزاعی Ùˆ پرورده ÛŒ ذهن من تطبیق داده شده است)
*
نام شعر: زاغ يا خوش خبر؟
ديروز را
در نوØÙ‡ خواني Ù Ù…Øقرانه اي
چو ن زهد ٠بي يقين
ره بر سخن نبود گواه Ù Øقيقتي
*
ليک هر چه بود سخن را
و من شنيده ام بارها
چون Ú©Ùر ÙØØ´ بار Ùˆ پليدي
راه زلال آب را بر نکبتي سخيÙ
.مسدود مي نمود
در شگرد ٠مخال٠سراي ٠لبخند
در ثقل جاي گريه ما ن
عذاب در عزاي " Ù†Ú¯Ùتن" را
.لبريز مي نمود
*
آري نگاه ٠نور نبود
هر چه بود
Øر٠٠غبار ٠ديده بر گرÙته بود
بخت ذلت نماي و مکدر يک زاغ پير
بعد از هزار سال خوانش Ù…Øنت گذار خود
چگونه مي توان کرد باور
که زاغ بد آهنگ نيز -
باغ را
ترک کرده است!
* * *
اکنون بهار را
سرود " خوش خبراني "جوان و مبازر است
در ساØت موقرانه ÙŠ شان به Ùردا
آواز را به باغ
با جرائتي Ùهيم
آغاز مي کنند
بنگر
Ú©Ù‡ مرگ را با هزار چشم Ùديده شان
در زندگي ي ٠خود
انکار مي کنند
*
اکنون نگاه کن
Ùرقي به بطن ٠عظيم ٠اين کش٠٠تازه نيست؟
Ùرقي روا نيست در مرگ ٠زاغ شوم ØŸ
با مرگ Ù"خوش خبر؟
اويل خرداد 87
*
دو شعر کوتاه
Ùاختگان ٠جوان
بر صد٠واره ي ابرهاي َپلشت
مي پيماند و من
در ساکت ٠هميشگي ٠اندوه
تو بگو
کدامين ٠مان انسان ٠جاودانه را
يابنده تر است؟
*
نه تو ÙاØشه نيستي امشب
مريم مقدسي به ظن ٠خود!
که با خواهشي خراب
Øمق ٠هزار مرد ٠صومعه بر باد داده را
در لب ٠لعلشان
تصوير کرده اي...
یک شعر بلند: جاودانه گی !
اي من
اي خسته
اي پر شکسته در Øريق ٠بادهاي ننگ
تقدير خانه زاد زمين را
با Ùريب درون
!کام ٠رهايي نيست
*
اما
در انØصار ٠مشوب ٠ساختن
انسان ٠واقعي ٠هد٠را
در ستوه ٠مذاب ٠درد ٠اصيل ٠خود
ساختم.
ليک
شکوه ٠زيستن ٠باقي
اين عشق ٠مستمر
در باغ ٠بي کرانه ÙŠ تÙهيم
تخطي
نخواهد بود.
*
وامانده ام -
به Ùکر رسيدن
بکاوم
در عدول ٠الÙاظ ٠نابکار
Øقيقت Ùˆ هيچ را....
نمي دانم
تشکيک ٠انتخاب راه هميشه را
چگونه
به ايمان ٠نارواي ٠مرگ
خاکستر کبود ٠نبودن
بپذيرم؟
*
که زندگي
اين هست تر ز نيست
به شرط رنج.
چگونه
مي کند مرعوب و باژگون
انسان ٠طرد ساز ٠ياس را
به خاک سياه زجر؟!؟
*
گر زندگي
بيرق بلند يست از شعور
,اين بي هلاک پر اشباع ٠خواستن
بايد بسازد انسان ٠ناب را
در ساØت ٠پر انگيزه ÙŠ تلاش.
بايد بيابد عشق ٠بي زوال را
در اشتياق بدعت ٠مانايي وجود.
*
آن گاه ست که بي هراس
Ø¢Ùتاب Ù Ø®Ùته ز بانگ آتش تکوين
انسان Ù…Øال کار را
به Ùرداي هميشه ÙŠ ماندن
کور نمي کند
بيدار مي کند.
*
ليک
َمگذار بي ياد ٠بيخ و بن
در اتØاد ٠خواب خبيث ٠هيچ
بپوسم.
به نام ياس
از اين سراي عبث گونه ٠کريه
ببازم .
به انتشار هيچ و هنوز
بنازم .
چو تنديس نا متين ٠بلاهت
شوم
به خاک.
*
ّمگذار اين چنين:
بي Ù„ØÙ† Ùˆ منکثر
با اين تجاهل اÙراطي ٠سقوط
بياميزم.
با مرگ
اين طعنه زن ٠خود بين ٠و ناشناس
از زيستن٠جاري
بپرهيزم.
اي من
اي خسته
اي پر شکسته در هجوم بادهاي ننگ
تقدير ٠خانه زاد زمين را
آيا
با رنج اکتشا٠و مصيبت
راه رهايي نيست؟
م.آرمان - اواسط آذر ۸۷
www.manamensan.blogfa.com
هر Ù„Øظه به دنبال کش٠آن بی منتها هستم
هي هاي
آناهيتا
بانوي پاک دامن آب ها و اشک
اينک چه سود مرا
از اين همه وهم و دروغ ها
.......
Ø´Ø±Ø Ùˆ بسط از اØوالات روزمره Ú¯ÛŒ من - بی بدیل Ùˆ Ù…Ùصل است این داستان پر چین Ùˆ Ø´Ú©Ù† باشد برای آن روزی Ú©Ù‡ تعری٠این واقعیت تلخ Ú©Ù‡ زندگی من است با کابوس اشتباه نشود . هر چند مقدمه ایی Ú©Ù‡ چنین موجز اما طولانی باشد لپ مطلب را برای شما ادا خواهد کرد...وضعیت Ùعلی من- بشدت ناآرام Ùˆ عصیانی Ùˆ منقلب هستم قانع نمی شوم دیر Ù…ÛŒ پذیرم هر قطعه ای Ú©Ù‡ بسادگی نام شعر بر آن میگذارند را نمی پذیرم. زیرا ØÚ©Ù… ذوقی مردم با مباینت Ùˆ اصول علمی متÙاوت است دانشجو ادبیات هستم . بسختی Ùˆ نادر Ù…ÛŒ نویسم.اما هد٠من در کار من مشخص است وخواهند بود خیالی پر هیجان مرا تØریک Ù…ÛŒ کند Ùˆ من
هر Ù„Øظه به دنبال کش٠آن بی منتها هستم
چند شعر برای شما Ù…ÛŒ Ùرستم برای چاپ در مجله تان- البته اگر مقدور است
هي هاي
آناهيتا
بانوي Ø±ÙˆØ Ø²Ù„Ø§Ù„ آب
بنگر که چگونه اسب ٠سپيد يال
در Ùخر ٠زرتاب ٠شالي زاراني ,
خورشيد بخت و بلند
مي گذرد
*
و غروبي پر رمز
در پس ٠درختان ٠سايه ساز ٠سيب
تازان, چون دودانگيز وهم
در کوره ÙŠ خموشي به طاق Øزن
نبض Ù†ØÙŠÙÙŠ ست , Ú©Ù‡ در انعکاس ابرها Ùˆ باد
انکار مي شود
*
اما تو
در جهان خوش باورانه ات
در دشت هاي وسوسه آسا
از عطر زار عشق
گويي
دختر Ùراخ چشمي , به صØÙ† شوق
تو طاووس Øرير بالي Ùˆ نم نمک
دام مرا به دانه ي لذيذ نگاه خود
نزديک مي کني
*
لبخنده اي
مانوس Ùˆ پر Ù…Ù„ÙŠØ Ø¯Ø± آينه اي
پيراهني
چو خوشه اي هزار رج به ژر٠خاک -
اندامي
بسان برنج- نرم پيکر Ùˆ لطيÙ
خرامنده و صنم رو
خويشتن را
بي لمس غروري مهمل
زيبنده مي کني
*
هي هاي
آناهيتا
بانوي پاک دامن آب ها و اشک
اينک چه سود مرا
از اين همه وهم و دروغ ها
مرداب و درد ها
شور و شرار ها
*
اکنون که بي توام
در سهمناک ترين انزواي مهذب زمينيان
بر جبين منØني ظهره اي, پر جوش
روانه بر سرودي غزال وار
بيداد مي شوم بر بي وجودي ات
که از وجود توست
اينک چه سود مرا
بي آب آتشين و نگاهي
پر چنگ ترين راه راهبانه را
آواز مي کنم
*
آناهيتا
تو دروغ دل آويز را
با عذابهاي کاÙرانه ات در کيش ٠خويشتن
معدوم نمي کنم به خيالي
*
در بستر لطي٠خواب من توايي
از عشق Ú¯Ùته اي Ùˆ با ناز Ø®Ùته اي
مي بوسمت بخواب
شهريور 87
(نام آناهیتا را از اسامی ٠اسطوره ای- تاریخی ٠ایران باستان گرÙته ام . Ùˆ ماØصل خیالات شاعرانه ای است Ú©Ù‡ با نیاز به یک انسان انتزاعی Ùˆ پرورده ÛŒ ذهن من تطبیق داده شده است)
*
نام شعر: زاغ يا خوش خبر؟
ديروز را
در نوØÙ‡ خواني Ù Ù…Øقرانه اي
چو ن زهد ٠بي يقين
ره بر سخن نبود گواه Ù Øقيقتي
*
ليک هر چه بود سخن را
و من شنيده ام بارها
چون Ú©Ùر ÙØØ´ بار Ùˆ پليدي
راه زلال آب را بر نکبتي سخيÙ
.مسدود مي نمود
در شگرد ٠مخال٠سراي ٠لبخند
در ثقل جاي گريه ما ن
عذاب در عزاي " Ù†Ú¯Ùتن" را
.لبريز مي نمود
*
آري نگاه ٠نور نبود
هر چه بود
Øر٠٠غبار ٠ديده بر گرÙته بود
بخت ذلت نماي و مکدر يک زاغ پير
بعد از هزار سال خوانش Ù…Øنت گذار خود
چگونه مي توان کرد باور
که زاغ بد آهنگ نيز -
باغ را
ترک کرده است!
* * *
اکنون بهار را
سرود " خوش خبراني "جوان و مبازر است
در ساØت موقرانه ÙŠ شان به Ùردا
آواز را به باغ
با جرائتي Ùهيم
آغاز مي کنند
بنگر
Ú©Ù‡ مرگ را با هزار چشم Ùديده شان
در زندگي ي ٠خود
انکار مي کنند
*
اکنون نگاه کن
Ùرقي به بطن ٠عظيم ٠اين کش٠٠تازه نيست؟
Ùرقي روا نيست در مرگ ٠زاغ شوم ØŸ
با مرگ Ù"خوش خبر؟
اويل خرداد 87
*
دو شعر کوتاه
Ùاختگان ٠جوان
بر صد٠واره ي ابرهاي َپلشت
مي پيماند و من
در ساکت ٠هميشگي ٠اندوه
تو بگو
کدامين ٠مان انسان ٠جاودانه را
يابنده تر است؟
*
نه تو ÙاØشه نيستي امشب
مريم مقدسي به ظن ٠خود!
که با خواهشي خراب
Øمق ٠هزار مرد ٠صومعه بر باد داده را
در لب ٠لعلشان
تصوير کرده اي...
یک شعر بلند: جاودانه گی !
اي من
اي خسته
اي پر شکسته در Øريق ٠بادهاي ننگ
تقدير خانه زاد زمين را
با Ùريب درون
!کام ٠رهايي نيست
*
اما
در انØصار ٠مشوب ٠ساختن
انسان ٠واقعي ٠هد٠را
در ستوه ٠مذاب ٠درد ٠اصيل ٠خود
ساختم.
ليک
شکوه ٠زيستن ٠باقي
اين عشق ٠مستمر
در باغ ٠بي کرانه ÙŠ تÙهيم
تخطي
نخواهد بود.
*
وامانده ام -
به Ùکر رسيدن
بکاوم
در عدول ٠الÙاظ ٠نابکار
Øقيقت Ùˆ هيچ را....
نمي دانم
تشکيک ٠انتخاب راه هميشه را
چگونه
به ايمان ٠نارواي ٠مرگ
خاکستر کبود ٠نبودن
بپذيرم؟
*
که زندگي
اين هست تر ز نيست
به شرط رنج.
چگونه
مي کند مرعوب و باژگون
انسان ٠طرد ساز ٠ياس را
به خاک سياه زجر؟!؟
*
گر زندگي
بيرق بلند يست از شعور
,اين بي هلاک پر اشباع ٠خواستن
بايد بسازد انسان ٠ناب را
در ساØت ٠پر انگيزه ÙŠ تلاش.
بايد بيابد عشق ٠بي زوال را
در اشتياق بدعت ٠مانايي وجود.
*
آن گاه ست که بي هراس
Ø¢Ùتاب Ù Ø®Ùته ز بانگ آتش تکوين
انسان Ù…Øال کار را
به Ùرداي هميشه ÙŠ ماندن
کور نمي کند
بيدار مي کند.
*
ليک
َمگذار بي ياد ٠بيخ و بن
در اتØاد ٠خواب خبيث ٠هيچ
بپوسم.
به نام ياس
از اين سراي عبث گونه ٠کريه
ببازم .
به انتشار هيچ و هنوز
بنازم .
چو تنديس نا متين ٠بلاهت
شوم
به خاک.
*
ّمگذار اين چنين:
بي Ù„ØÙ† Ùˆ منکثر
با اين تجاهل اÙراطي ٠سقوط
بياميزم.
با مرگ
اين طعنه زن ٠خود بين ٠و ناشناس
از زيستن٠جاري
بپرهيزم.
اي من
اي خسته
اي پر شکسته در هجوم بادهاي ننگ
تقدير ٠خانه زاد زمين را
آيا
با رنج اکتشا٠و مصيبت
راه رهايي نيست؟
م.آرمان - اواسط آذر ۸۷
www.manamensan.blogfa.com
علیم قبادیانی نوشت
خوشØالیم Ú©Ù‡ Ù….آرمان در ماه Ù…Ú¯ سهمی دارد .