شعری از پدر Ù…Øمد پورعبدالله
پدر Ù…Øمد پورعبدالله Ú©Ù‡ Ùرزندش هم اکنون بیش از 100 روز است در بازداشت به سر Ù…ÛŒ برد، با سرودن شعری برای وی، او را به استقامت Ùراخوانده است. پدر این دانشجو، زمانی این شعر را سرود Ú©Ù‡ پسرش را در دادگاه انقلاب، با دست بند Ùˆ وضعیت نامناسب مشاهده کرد. این شعر در زیر Ù…ÛŒ آید:"
ترا دوست دارم
زانگونه که هستی
ترا می ستایم
زانکه در جستجوی خویشی
......
هستی
ترا دوست دارم
نه زانکه تعلقی به من داری
ترا دوست دارم
زانگونه که هستی
ترا می ستایم
زانکه در جستجوی خویشی
ترا که سیاوش وار از آتش گذر می کنی
تا بی گناهیت،معصومیتت و ایمان خود را عیان سازی
آنروز هم
که در داد سرای عدالت؟!
با دستبندی همره سوداگران
در کنج دیوار سنگی پا برهنه لمیده شدی
چشمان مهربانت را پیامی بود
که آوای مرغ آمین را ندا میداد
آنروز
زندگی،ترس،ایمان
معنای دگری داشت
آنروز
ساختن و ساخته شدن نمای دگری داشت
و دگر روز را به یاد آر
Ú©Ù‡ در کنج سلول انÙرادی-بهای
(Ø´)شراÙت
(ک)کرامت
(Ù†)نه Ú¯Ùتن
(ج)جوانی
(ه)همت را
چگونه پرداختی و
ققنوس وار بر خاستی
اینک بیاندیش
که کج اندیشان را ابایی نیست،مرامی نیست
اینک بیاندیش
چگونه زیستن را
در دامگه صیادان
اینک بیاندیش
که آسمان عشقت ستارگانی دارد
که چشم انتظار نور تواند
آری زندگی را دو باید
به یک تجربه آموختن
وان دگر به کار بستن
ترا دوست دارم
زانگونه که هستی
ترا می ستایم
زانکه در جستجوی خویشی
......
هستی
ترا دوست دارم
نه زانکه تعلقی به من داری
ترا دوست دارم
زانگونه که هستی
ترا می ستایم
زانکه در جستجوی خویشی
ترا که سیاوش وار از آتش گذر می کنی
تا بی گناهیت،معصومیتت و ایمان خود را عیان سازی
آنروز هم
که در داد سرای عدالت؟!
با دستبندی همره سوداگران
در کنج دیوار سنگی پا برهنه لمیده شدی
چشمان مهربانت را پیامی بود
که آوای مرغ آمین را ندا میداد
آنروز
زندگی،ترس،ایمان
معنای دگری داشت
آنروز
ساختن و ساخته شدن نمای دگری داشت
و دگر روز را به یاد آر
Ú©Ù‡ در کنج سلول انÙرادی-بهای
(Ø´)شراÙت
(ک)کرامت
(Ù†)نه Ú¯Ùتن
(ج)جوانی
(ه)همت را
چگونه پرداختی و
ققنوس وار بر خاستی
اینک بیاندیش
که کج اندیشان را ابایی نیست،مرامی نیست
اینک بیاندیش
چگونه زیستن را
در دامگه صیادان
اینک بیاندیش
که آسمان عشقت ستارگانی دارد
که چشم انتظار نور تواند
آری زندگی را دو باید
به یک تجربه آموختن
وان دگر به کار بستن