آه ای بهار
مرا به دیر سالی گردوی سبز پیر
پیوند کن
.



.....
آه ای بهار

ای آبروی سال

مرا به دیر سالی گردوی سبز پیر

پیوند کن.

آه ای آزادی

مرا به سرفرازی خویشتن آدمی

بشارت باش.

....
نازنینان! در سرزمین من سر زمین آفتاب و عطش؛ بهار شقاوت سرد سرما را بر ذهن سبز باغ باور نمی کند و آبی اسمان از عبور پرنده خط نمی خورد.همه ی ابرهای جهان؛ در دلم می گریند؛ چرا که در باور بهار تبر نبود

روزگار تان بکام و نوروزتان همیشه باد


تحویل سال



آغاز سال

اسارت ماهیهای خرد رنگارنگ

در بلورهای تنگ؛

کنار کتابی با تاریخ مصرف گذشته.

آیینه بی تاب از هفت سین نا همگون

سین سادگی را صدا می زند.

ماهیها گریه می کنند:

ما را رها کنید؛ ما را رها کنید-

اشک از گلوی شمع می چکد.

آب می لرزد.

همه می خندند

و سال تحویل می شود.





Karimi49@hotmail.com