آه ای بهار / علی کریمی
آه ای بهار
مرا به دیر سالی گردوی سبز پیر
پیوند کن.
.....
آه ای بهار
ای آبروی سال
مرا به دیر سالی گردوی سبز پیر
پیوند کن.
آه ای آزادی
مرا به سرÙرازی خویشتن آدمی
بشارت باش.
....
نازنینان! در سرزمین من سر زمین Ø¢Ùتاب Ùˆ عطش؛ بهار شقاوت سرد سرما را بر ذهن سبز باغ باور نمی کند Ùˆ آبی اسمان از عبور پرنده خط نمی خورد.همه ÛŒ ابرهای جهان؛ در دلم Ù…ÛŒ گریند؛ چرا Ú©Ù‡ در باور بهار تبر نبود
روزگار تان بکام و نوروزتان همیشه باد
تØویل سال
آغاز سال
اسارت ماهیهای خرد رنگارنگ
در بلورهای تنگ؛
کنار کتابی با تاریخ مصر٠گذشته.
آیینه بی تاب از Ù‡Ùت سین نا همگون
سین سادگی را صدا می زند.
ماهیها گریه می کنند:
ما را رها کنید؛ ما را رها کنید-
اشک از گلوی شمع می چکد.
آب می لرزد.
همه می خندند
Ùˆ سال تØویل Ù…ÛŒ شود.
Karimi49@hotmail.com