غزلواره ی ژنوس وچند شعر تازه از اسماعیل خویی

در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ رومی، خدای نگاهبان ٠دروازه هاست Ùˆ همه ÛŒ آغازه ها Ùˆ پایانه ها را در کارهای جهان زیر ٠نگاه ÙØ®ÙˆÛŒØ´ Ù…ÛŒ دارد. ژانوس دارای دوچهره است: یکی در پیش ٠رو Ùˆ دیگری پس Ùپشت ÙØ³Ø±. Ùˆ چنین است Ú©Ù‡ همه چیز در همه سو در نگاه رس ٠اوست.
در باره ی غزلواره ی ژانوس
یاد آوری ها:
در باره ی این غزلواره ، چند نکته به یاد آوردنی ست:
1- ژانوس
در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ رومی، خدای نگاهبان ٠دروازه هاست Ùˆ همه ÛŒ آغازه ها Ùˆ پایانه ها را در کارهای جهان زیر ٠نگاه ÙØ®ÙˆÛŒØ´ Ù…ÛŒ دارد. ژانوس دارای دوچهره است: یکی در پیش ٠رو Ùˆ دیگری پس Ùپشت ÙØ³Ø±. Ùˆ چنین است Ú©Ù‡ همه چیز در همه سو در نگاه رس ٠اوست.
من این خدا را نمادی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام از نیکی Ùˆ بدی ،یا زیبایی Ùˆ زشتی، با هم:
دو رویی در ژر٠ترین معنای آن.
2- ونوس
در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ رومی،خدا بانوی زیبایی Ùˆ بهار Ùˆ Ø´Ú©ÙØªÙ† است؛و همانند است با Ø¢ÙØ±ÙˆØ¯ÛŒØªØŒØ®Ø¯Ø§ بانوی عشق ØŒØ¯Ø±Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ یونانی.
3- آناهیتا
در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ ایرانی، Ú©Ù… یا بیش ØŒ همان ونوس است."ناهید"،در ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ ÛŒ دری،کوتاه شده ÛŒ نام ٠اوست.
4- بهرام
در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ ایرانی، خدای جنگ Ùˆ دلآوری ست؛ وهمانندی هایی داردبا پوزایدون،پسر ÙØ²Ø¦ÙˆØ³ØŒØ¯Ø± Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ یونانی .
5- اهورا
در آیین ٠زرتشت، اهورامزدا خدای یگانه است.من ØŒ امّا، دراین غزلواره ØŒ به دلیل هایی بیشترشاعرانه، اوراهمتایی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام برای زئوس، پسر٠کرونوس(زمان) Ø¯Ø±Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ یونانی،که خدای همه ÛŒ خدایان است و،در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ رومی،"ژوپیتر"نام Ù…ÛŒ گیرد.
6- کسانتیپ
همسر ٠سقراط بودو ،در تاریخ Ù ÙلسÙه،نمادی از زشت رویی Ùˆ بد خویی شناخته شده است.
7- مدوسا
در Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شناسی ÛŒ یونانی،ماده دیوی ست با گیسوانی از مار Ùˆ نگاهی Ú©Ù‡ در نگاه٠هر کس Ø¨ÛŒÙØªØ¯Ø§Ùˆ را برجا سنگ Ù…ÛŒ کند. پرسه ئوس، پسر ÙØ²Ø¦ÙˆØ³ØŒ سرانجام،او را Ú©ÙØ´Øª Ùˆ سرش را به ارمغان برای آتنا،خواهر Ù٠خود،برد.
آورده اند Ú©Ù‡ مدوسا دختری بود بسیار زیبا،با گیسوانی Ø¯Ù„ÙØ±ÛŒØ¨ Ùˆ نگاهی دلربا.
آتنا ،خدا بانوی دانش Ùˆ هنر Ùˆ صنعت ØŒ بر او خشم Ú¯Ø±ÙØª: گیسوانش را به مار بدل کرد Ùˆ نگاه اش را به جادویی سنگ کننده . Ùˆ ،باز،آورده اند Ú©Ù‡ پرسه ئوس، در جنگ ها ØŒ سر ٠او را با خود Ù…ÛŒ برد Ùˆ دشمنا Ù† را،به جادوی چشمان ٠او ØŒ بر جا سنگ Ù…ÛŒ کرد.
8....
در این غزلواره،کÙهن گرا بودن ام در تصویرپردازی آگاهانه بوده است.مدعیان در این چگونگی اندکی باریک شوند،از آن پیشتر Ú©Ù‡ به پرونده ÛŒ "ارتجاع ٠شعری ÛŒ اسماعیل خویی" برگ ٠تا زه ای Ø¨ÛŒÙØ²Ø§ÛŒÙ†Ø¯.
ا.خ
غزلواره ی ژانوس
به هماندوه خودم،
عسگر جان آهنین
دو چهره دارد ژانوس1:
یکی ش خوب تر از چهره ی ونوس2:
نگاه ٠او ،
نگاه ٠آهو،
گردن اش چو گردن ٠قو،
و سینه سینه ی تیهو،
لب اش چو چشم ٠خروس.
خیال کن که آناهیتا3
بهرام4 را
به شوهری گزیده و
اکنون
به دخترش
پدر اهورا5
"خجسته با د!" Ú¯ÙØªÙ‡ Ùˆ
او را
نشانده باشد
به تختگاه ٠عروس.
و لیک ، چهره ی دیگر از او
به چشم ٠شاعر ٠ایرانی،
از دیر باز،
بسی آشناست.
در او نگاه کنیم از دور:
به جای هر Ù…ÙÚ˜Ù‡ یک تیر،
ابروان اش خنجر،
و چشم هاش دو جادوگر؛
Ùˆ به Ø¬ÙØ§ خو گر.
و گیسوان اش ماران،
تنیده در کژدÙÙ… ها.
شراب اش از خون:
خون ٠دل ٠یاران،
به روزگاران
و چکّه چکّه
کرده به Ø®ÙÙ… ها.
نگاه ٠او، امّا ...
آه،
نگاه ٠اوبه نگاه٠تو پیرو Ùپرآژنگ ات Ù…ÛŒ کند؛
و، این که هیچ،
برجا سنگ ات می کند.
و نام ٠رسمی ی او"دلبر"است،
یا " دلدار" است،
یا "Ø¯Ù„Ø±ÙØ¨Ø§"است.
و نام ٠باستانی اش،
ا مّا
"Ø¹ÙØ±ÛŒØªÙ‡" است،یا "کسانتیپ"6 است،
یا که" مدوسا"7ست.
نیای بد بختم ØØ§Ùظ عاشق ٠او بود.
و من ،
نبیره ی خل٠٠او،
به کار ٠عشق
چه می کردم،
اگر به راه ٠نیای بزرگ ٠خویش نمی Ø±ÙØªÙ…ØŸ
پانزدهم ژانویه 2008
بیدر کجای لندن
-----
ماهی ی پرنده « یک ماهی ی پرنده، دردریای ... بیش ازپنج کیلومتر
بیرون ازآب پروازکرد.»
از خبرهای روزبیستم مه 2008
ای کاش، ای کاش،
می شد به دریای خود بازگردم
وزنو،
به شادی،
در پیکر ٠نغز و٠لغزان ٠یک ماهی ÛŒ نیکبخت Ùپرنده،
آغازگردم.
با اوج ÙˆÙ Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ ÙØ¯Ø±ÛŒØ§ÛŒ ÙØ®ÙˆØ¯
باز
دمسازگردم.
امّا،
دریغ،
ای دریغا
Ú©Ù‡ نیستم Ø¬ÙØ²ÛŒÚ©ÛŒ ماهی ÛŒ Ø³ÙØ±Ø®
دلبستۀ جنگل Ùنقش پرداز ٠مرجان:
که رنگ های همآمیزش،
ارچند بسیار،
سرگشتگانی چومن را
درخود،
مگر گاهگاهی،
پناهی نبخشند برجان.
و،
تا بادبادک سواری کنم برØÙبابی،
تا بوته ی نو رسی را کنم بوسه باران،
می دیدم ازچارسوی ام
دنیای زیبای آبی
شده کوسه باران.
زین روست،
ای همشنای Ù
نوآشنای ٠من،
ای دوست!
کاینجایم اکنون،
مهمان ٠ناخوانده ای،
سر برآورده
ازکی کجایی بسی دور
دربرکه ی تو،
که کوسه و مارماهی ندارد
و هیچ ماهی درآن درد ٠بی سرپناهی ندارد
Ùˆ اوج هایش گذرگاه Ù ØªÙˆÙØ§Ù†
وژرÙÙ‡ هایش Ú©Ùنامی
از مرگ در دام ٠تورو٠لجن نیست
و هیچ عیبی ندارد،
Ø¬ÙØ²Ø§ÛŒÙ†ÛŒ Ú©Ù‡ دریای من نیست:
Ùˆ موج هاش، ارچه بهداشتی، شادی Ø§ÙØ²Ø§ÛŒ من نیست؛
وآب هاش، ارچه شیرین، گوارای من نیست:
زیرا
من، همچنان، ماهی ی آب ٠شورم
وز همشنایان ٠دریایی ی خویش دورم.
بیست وچهارم مه 2008 ، بیدرکجای لندن
----
Ú¯ÙÙ… گشته ÛŒ من!
گه کرکس و گه باز به راهم آمد؛
گه کوه و گه آسمان پناهم آمد.
Ú¯ÙÙ… گشته ÛŒ من!کبوتری در به درم:
تا در تو کجا ÙØ±ÙˆØ¯ خواهم آمد.
بیست و دوم نوامبر2007
بیدر کجا- هواپیمای هامبورگ- لندن
خوش می رسد آن روز
در سینه ی از کین ٠تو آکنده ی ما،
Ù…ÛŒ ØªÙˆÙØ¯ این دل ٠به کین زنده ÛŒ ما:
خوش می رسد آن روز به زودی که،در آن،
گریان شوی ،ای دشمن ٠خوش خنده ی ما!
بیست و دوم نوامبر2007
بیدر کجا- هواپیمای هامبورگ- لندن
خوشبخت
خوشبخت هر آنکسی که با شادی زیست،
در مملکتی در اوج ٠آبادی زیست،
ور در وطن اش هنوز آزادی نیست،
آماده ی مرگ بهر ٠آزادی زیست.
بیست و دوم نوامبر2007
بیدر کجا- هواپیمای هامبورگ- لندن
ای آزادی!
"-ای آزادی !بهر ٠تو در زندان ام:
در زندان هم به یاد ٠تو خندانم؛
ور دندانم شکست زندان بان نیز،
غم نیست،تویی Ú†Ùˆ در بÙÙ† ٠دندانم."
بیست و دوم نوامبر2007
بیدر کجا-هواپیمای هامبورگ- لندن
--
زن
در ÙØ±Ù…Ø§Ù†ÙØ±Ù…ایی آخوندی
کاش این قصیده را می توانستم
در نوجوانی ی خود بسرایم.
به ایران که می اندیشم،
Ùˆ به ویژه به مردان ÙØ±Ù…Ø§Ù†ÙØ±Ù…ابرآن،
اما، می بینم انگار هنوز هم دیر نیست.
و انگلیسی زبانان می گویند:
"دیر بهتر تا هرگز"، یا "دیر بهتر است از هرگز"
یا "دیر به از هرگز است در همه کاری".
اسماعیل خویی
Ø¬ÙØ² خواری Ùˆ ستم نگزید از برای زن:
نا مردتر Ø®ÙØ¯Ø§ÛŒ نبود از Ø®ÙØ¯Ø§ÛŒ زن.
تا بنگرد Ú©Ù‡ ØØ§Ù„٠زن از او Ú†Ù‡ گونه است،
ای کاش می نشست دمی خود به جای زن.
عیسای او چرا پسر آمد، نه دختری:
تا بند٠بندگی بگشاید ز پای زن؟!
یا از چه رو پیمبر ٠زن زو نیامده ست:
تا زن شناس باشد و درد آشنای زن؟!
یا زن نشد چرا تنی از Ù…ÙÙ‡ ÙØ±Ø´ØªÚ¯Ø§Ù†:
تا درد٠زن گزارد و آرد دوای زن؟!
اما به آن Ú©Ù‡ وانهم Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ÛŒ Ø®ÙØ¯Ø§ÛŒ:
زیرا نکاست خواهد ازآن ابتلای زن.
در آسمان کسی نتوان ÛŒØ§ÙØª: بر زمین،
مرد است، مرد، مرد همانا بلای زن.
مرد است و زور٠کور٠وی و آبگین ٠جهل
کاو را به خویش باز نماید ÙØ±Ø§ÛŒ زن.
پندارد از Ø®ÙØ±Ø¯ بÙودش بهره٠بیشتر؛
یا آن Ú©Ù‡ رای اوست ÙØ±Ø§ØªØ± ز رای زن.
از مرد بود و از ستم او که، در جهان،
زن Ù…ÙØ¨ØªÙ„ای او شد Ùˆ او Ù…ÙØ¨ØªÙ„ای زن.
بود از هراس مرد Ú©Ù‡ زن شد ÙØ±ÛŒØ¨Ú©Ø§Ø±Ø›
هست از Ø¬ÙØ§ÛŒ مرد Ú©Ù‡ خیزد ریای زن.
تا مرد کام٠زن بگزاید به Ø¯ÙØ±Ø¯Ù درد،
بر او ØØ±Ø§Ù… باد Ø´Ø±Ø§Ø¨Ù ØµÙØ§ÛŒ زن.
از کی، چرا به کام ٠دل ٠خویشتن زیستن،
باشد روای مرد و نباشد روای زن؟!
تاریخ Ùˆ اجتماع Ùˆ Ø®ÙØ¯Ø§ Ø¬ÙØ² بهانه نیست:
جای دگر بجو سبب٠دردهای زن.
وین هم که زن زمانی سالار بوده است،
پیوند با ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ زند ماجرای زن.
ØØ§Ù„ÛŒ چنین شده ست، Ú¯Ø±ÙØªÙ… به باستان
ما را نبوده جامعه Ù…ØÙ†Øª سرای زن.
بنگر به خودگرایی ی دیگر گزای مرد؛
و ذات٠مادرانه ی دیگر گرای زن.
در دادگاه٠عدل Ù Ø®ÙØ±Ø¯ØŒ Ø¬ÙØ±Ù… Ù Ù…ÙØ¶ØÚ©ÛŒ ست
که نیم ٠رای مرد شمارند رای زن!
مرد از دل٠زن است Ú©Ù‡ هست آید، ای Ø´Ú¯ÙØª!
چون نیم ٠آن٠مرد بÙود خون بهای زن؟!
پست٠دغل، که قاعده ی شرع بر نهاد:
هست٠من از زن است، Ú©Ù‡ ای جان ÙØ¯Ø§ÛŒ زن!
تا شرع جز دغل نکند با زن، ای Ø´Ú¯ÙØª
پیش آید ار که مرد نبیند دغای زن!
وقتی ÙˆÙØ§ به عهد در آیین ٠مرد نیست،
عین ٠ستمگری ست Ú©Ù‡ خواهد ÙˆÙØ§ÛŒ زن.
البته، جزستم نرسد بر زن از جهان:
تا رای مرد چیره بماند به رای زن.
شالوده ریز ٠جامعه تا مرد و رای اوست،
چیزی از آنچه هست نباشد سزای زن.
تا خود پرست و زورمدار است، وای مرد!
تا سر به زیر و جور پذیر است، وای زن!
ای مرد! رو، که زن به جهان بنده ی تو نیست؛
ای زن! بیا، Ú©Ù‡ مرد نباشد Ø®ÙØ¯Ø§ÛŒ زن.
از سودÙ٠خویش مرد به اخلاق نگذرد:
از من بگوی با دل٠٠درد آشنای زن.
نی، نی، غلط Ø¨Ú¯ÙØªÙ…! از اخلاق Ù…ÛŒ توان
آغاز کرد Ø¬ÙØ³ØªÙ†Ù راه٠رها*ÛŒ زن.
بیند که هیچ چیز ٠جهان مردمانه نیست:
گر مرد خویش را بگذارد به جای زن.
کر گشته گوش٠شهر ز غوغاییان ٠شرع:
از این که هست باد رساتر صدای زن!
در این جهان، سکوت نشان ٠پذیرش است:
گردون شکا٠باد صدای رسای زن!
مردا! تو از درون٠زن آگاه نیستی:
بگذار زن زبان بگشاید برای زن.
زن ØÙ‚٠زن مگر بتواند Ú¯Ø±ÙØªØ› من
کم دیده ام که مرد بدارد هوای زن.
Ú©Ù… مرد دیده ام به ØÙ‚وق٠زن آشنا:
از پیش بیش باد به خویش اتکّای زن.
غیر از صدای مرد نیاید ز نای مرد:
باید که هم ز نای زن آید صدای زن.
هرجا زن است، نیز همان جاست جای مرد؛
هرجاست مرد، نیز همان جاست جای زن.
ما را Ø®ÙØ±Ø¯ یگانه خداوند باد Ùˆ باد
او رهنمای مرد و همو رهنمای زن.
پرسیدن آستانه ی آگاه گشتن است:
شادا سگالش٠زن و چون و چرای زن.
بادا جهان چنان که نبیند، به هیچ روی،
نه زن Ø¬ÙØ§ÛŒ مرد Ùˆ نه مردی Ø¬ÙØ§ÛŒ زن:
زیرا بقای زن بÙود اندر بقای مرد:
همچون بقای مرد که اندر بقای زن.
بادا هماره شاد دل ٠زن گرای مرد؛
وز غم به دور باد دل٠مرد زای زن.
خواهند ÛŒØ§ÙØª آدم Ùˆ ØÙˆØ§ بهشت٠خویش:
گر مرد هم به راه رود پا به پای زن.
ششم Ùوریه 2008- بیدرکجای لندن
پانویس:
*"رها" به معنای "رهایی" نیز بکار Ø±ÙØªÙ‡ است.
در شاهنامه، رستم، در بازگشت از مازندران، کاووس را سرزنش می کند:
"نگه کن که تا چند گونه بلا،
به پیش آمدت، ÛŒØ§ÙØªÛŒ زو رها"Ø›
و، در جنگ ایران Ùˆ توران، آنجا Ú©Ù‡ رستم به جان٠تورانیان Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است،
می خوانیم:
" گریزنده شد پیلسÙÙ… زاژدها:
که دانست کز وی نیابد رها".