نصرت الله مسعودی / چند دریا ازمن دوری؟

چند آسمان دورت کرده اند ازمن
Ú©Ù‡ همیشه ازراه های Ú¯Ù… کرده برمی گردم ÙˆÙ
---
چند دریا ازمن دوری؟
بوی نم ÙØ¯Ù„ است ÙˆÙØ®Ø§Ú© ÙØ®Ø§Ø·Ø±Ø§ØªÛŒ
Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±ÙˆØ¯Ú¯Ø§Ù‡ Ùگریه های پنج صبØ
بر پله های دست تکان دادن ها
Ú©Ù ÙØ¯Ø³ØªÙ… گذاشتی.
پیراهنت برآخرین پله
تمام ÙØ¢Ø³Ù…انم شده است اما
همیشه گرگ ÙˆÙمیش.
چند آسمان دورت کرده اند ازمن
Ú©Ù‡ همیشه ازراه های Ú¯Ù… کرده برمی گردم ÙˆÙ
نشانی Ø§Ø²ÙØ®Ø§Ú© های بی نشان
آن Ú©ÙØ´ ها پیدا نیست.
چند دریا ازمن دورایستاده یی
که موج های این سو
دربرق ÙØ¢Ùتاب هم
بی مرام اخم می کنند
وپشنگه هاشان چیزی شبیه بقعه ی تاول است.
به سبد ٠خانوارمن
چه قرص هایی عنایت شده
Ú©Ù‡ بی ØÙˆØ§Ø³ÛŒ مرا
این چنین بوق می زنند راننده ها
ÙˆÚ†Ù‡ ÙØØ´Ø§ÛŒÛŒ Ù…ÛŒ دهند به عاشقی
گاه Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø³ Ùمن ازخط Ú©Ø´ÛŒ ها پر Ù…ÛŒ گیرد.
وچه ضربی داشت
آن سیلی ٠سنگین Ùپیچ ÙØ´Ù…ران
بعد ازآن خط Ú©Ø´ÛŒ ÙØ¨ÛŒ خود
ولی خیال تورا جا به جا نکرد هیچ
وتکیه بر درختی پایین ٠پیچ
پاسبانی دیگر، کلاه در دست
خیال تو را خیلی با من گریست!
چقدر قبا و٠کت ها ÙˆÙکاشن ها عوض Ù…ÛŒ شوند
چقدر ازتن سال ها کنده می شود
این همه آدم که خط شان
شبیه هاشورÙگرگ ÙˆÙمیش است
اما اصلاً به من ربطی ندارد.
من، تو که نباشی
باز با همان پاسبان
در جای دیگری
خیالت را ØØªÙ…اً گریه Ù…ÛŒ کنیم
و می دانم
که قولش قول است.
نصرت الله مسعودی
20/اسÙند/87
عسل رضایی نوشت