امیر ØØ³ÛŒÙ† تیکنی / چاووشی شرم

خطاب به پروانه های دکتر براهنی
شاد یا غمگین با سهمشان از عشق می رقصند
من چتر گیسوان اش را پس می زنم
تا بار دیگر پیشانی بلندش را ببوسم
-----
امیر ØØ³ÛŒÙ† تیکنی
چاووشی شرم
خطاب به پروانه های دکتر براهنی
از گوشهایم جویبار خون جاری می شود
خونباره راه Ù…ÛŒ رود بروی پیراهن سÙیدم
می ریزد بروی عرشه ی کشتی قدیمی
و می گریزد به لابه لای موجهای آرام خلیج
چرا Ú©Ù‡ گوشهای ناشنوای من ØØ±Ù های Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ را شنیده است
چرا Ú©Ù‡ خیال ÙØ±Ø§Ù…وشی عشق های کهنه را ندارد
می دوم بروی عرشه ی کشتی می دوم
بروی عرشه ی کشتی قدیمی می دوم
تا جنازه ی خشکیده ی مرغی دریایی می دوم
چرا که گوشهای ناشنوای من آوازهای نا سروده را شنیده است
چرا که بارها زیر لب تکرار کرده ام :
وقتی که عشقی نیست سهم من از عشق چیست !؟
بوی شرجی دریا
بوی شرم زنانه ای را به یادم می آورد
و پاهای شکننده ی مرغ دریایی و چشم های بازمانده اش به دنیا
تار تامارای گیسوان مصری اش *
و کیسه ی دعایی که همیشه در میانه ی سینه پنهان می کرد .
مرغ دریایی را به آغوش می گیرم و می دوم
می دوم دور تا دور عرشه ی کشتی می دوم
جویبار خون است که به دریا می ریزد
تمامی ندارد Ùˆ آبی دریا را قرمز Ù…ÛŒ کند چرا Ú©Ù‡ Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ ها بسیار بوده است
Ù…Ù„Ø§ØØ§Ù† به خیال غروبی دیگر
مست می کنند . بروی عرشه می آیند و با من می رقصند با من می دوند و با من
- می رقصند
شاد یا غمگین با سهمشان از عشق می رقصند
من چتر گیسوان اش را پس می زنم
تا بار دیگر پیشانی بلندش را ببوسم
Ùˆ اندام نرمش را میان بازوانم Ø¨ÙØ´Ø§Ø±Ù…
جویبار خون است که بروی گونه هایش می چکد
که بر پیراهنش می چکد
بروی عرشه ی کشتی می چکد
به دریا می گریزد
گوشهای ناشنوای من
به اندازه ی تمامی آب های دنیا
ØØ±Ù های Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ شنیده است
آوازهای نا سروده شنیده است
از درد تلخ رنجی این چنین مست می کند
آنقدر می دود تا با خونباره هایش
خورشیدی در میان دریا می سازد
Ù…Ù„Ø§ØØ§Ù† کشتی های شادی !
Ù…Ù„Ø§ØØ§Ù† گوش سپرده به چاووشی غروب زیبایی در دوردست
خورشیدی که می بینید کشتی کهنه ی ماست
آنچه Ù…ÛŒ شنوید Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ های ماست .
: ما Ù…Ù„Ø§ØØ§Ù† مست این کشتی قدیمی
با گوش هایی نا شنوا
که جویبار خون جاری می شود از آنها
که همچون پتیاره ها شراب می نوشند و
آواز می خوانند
اودیسه ی غمناک سرنوشت شما را می نویسیم
در سکوت شرمگین دریایی که نهنگ های جوانش را
و سندباد عاشقش را
به دست ÙØ±Ø§Ù…وشی سپرده است
این است که سهم من از عشق
جنازه ی مرغی دریایی می شود
تا چشم های مست زنی را به یاد بیاورم که آغوشش زمانی عاشقم کرد
و لبخند خیانت بارش را در پس آخرین دیدار .
* تامارا : طبق کتب مقدس نام نخستین زن روسپی ست
-------
خلیج عدن / آذر 87
WWW.TEEKANY.BLOGFA.COM
GOLDENDESIGNGRP@YAHOO.COM
.
آیدا روستا نوشت