آرش نصرت اللهي //سه شعر
كمر كوهستان را گرÙته ام
و مي بينم
كه در ك٠دره مي اÙتد تاريكي
-----
« صدايي كه مي‌آيد »
آرام، اطلس، هند، منجمد شمالي، منجمد جنوبي و من
براي آزادي آب‌ها بود
كه اقيانوس شديم
براي بندري
كه كشتي‌هايش را صدا مي‌زند صدا مي‌زند صدا
Ùˆ نت‌هاي بندري در ك٠كاÙه‌هاي متروك
خاكي مي‌شوند
مثل چين‌چين دامن رقاصه‌ در گنجه‌هاي مادري
بندري‌!
پشت لبخندهايت نيستي كه.
نيستي
مه
دستمالي كه بر چشم بندر مي‌بندند
مي‌بندند
پاي باد را به سنگ
به سكوهاي بندري
سكوها كه چشم به راه من، دوستت دارم و تو
پير مي‌شوند پير مي‌شوند
پهلوي زخمي بندر مي‌شوند
كه كشتي‌هايش را صدا مي‌زند صدا مي‌زند صدا.
---------------------
دره
كمر كوهستان را گرÙته ام
و مي بينم
كه در ك٠دره مي اÙتد تاريكي
در ك٠دره مي اÙتد ياد من
در ك٠دره زني
با دريايي كه از پايين دست دامنش
مي چكيد
زني كه برخاست
و دايره ي عقاب هاي قله را
به مردمان دره داد
برخاست
نقش پرنده بر سنگ هاي دره نشست
ترسيده از خواب كتيبه در آغوش دره بود
زن
برخاست و در مركز تاريكي
ايستاد
لب هايش ؛
كويرهايي كه به سختي به هم مي رسيدند !
تنها بود زن
و دام دره داران در كناره ي تاريكي
تنها بود زن
درآورده از دل دره دادش را دادش را
دادش
از ك٠دره مي آيد بالا ياد من
از ك٠دره مي آيد
سال هاي سنگ
و كوهستان كوهستان
گياهاني
كه هر ساله با ياد زن برمي خيزند !
--------
لايه هاي گرم
ته مانده ي ميدان جنگ
جنگل
يا جانور بود
پوسيده گاني كه بر ردپاي بوميان رسوب مي كنند
و پايين تر زمين
لايه هاي گرم را روي
لايه هاي گرم مي چيند
جايي كه دست Ø¢Ùتاب نمي رسد
مردان معدن
بر سياه سÙت مي كوبند
دئپّ دئپّ
زنان معدن
از خواب آوار سنگ
بر زغال سنگ مي پرند !
جاي Ø¢Ùتاب است اين
بر صورت سرزمين هاي جنوب
Ùˆ لوله هاي جنوب به لخته هاي Ù†Ùت مي رسند !
سرد است سرد !
و كسي كه
لايه هاي گرم را از روي
لايه هاي گرم برمي دارد
دارد از بوميان زمين زمين را مي گيرد
سرد است سرد !
و توي كمد
مادرم
لباس هاي پشمي ام را روي
لباس هاي پشمي ام مي چيند !
----
آرش نصرت اللهي - 1 / اسÙند / 86
Arash26may@yahoo.com
https://arashnosratollahi.blogfa.com/