با سنجاق سری
این ساقه ها را
به کاغذ هایم ضمیمه کن




1

خوابی

در نگاه تیز داس آفرید

خدایی که قامت گندم را

برافراشت

Û²

معبری طلایی

با فرشی از ساقه های گندم

قرارمان

زیر پای مزرعه ماند

Û³

من از فصل گندم می رسم

و خواب یوسف

در تو تعبیر می شود

Û´

در کوچهء زیتون می دوم

ساقه گندمی لای لبها

Ûµ

می وزند

دستان زردم

در بافته ء گیسوی گندم زار

Û¶

شیار دانه ء گندم است

و حرارت تنم

این مرتاض دیوانه

Û·

بهانه ء آدم

رنگ گیسوان حوا بود

Û¸

مزرعه را

زیر شال پاییز میبرد

از پله ها که پایین می آید

Û¹

تا از آن سوی آبها

طلوع کنی

اقیانوس را

بذر می پاشم

Û±Û°

مشتی گندم

از جیب مترسک بردار

باد

سمت گنجشک ها می وزد

Û±Û±

در باران

سنبل های برهنه

قدم می زنند

این ساقه های خیس

Û±Û²

کلاغی داس

کلاغی چکش

مزرعه خون دماغ شده است

Û±Û³

پیاده رو ها را

گندم کاشته ام

کفشدوزک پیر


14

غروب

لبش را

به سبوسه های گندم

سپرد

من هم

15

قرص نانی بزرگ بود

مهتابی

که مورچه را

پر داد

16

پاهایم

مین های خوشه ای را

درو می کنند

17

بذر نارسی

روی دست خاک می ماند

داس شکسته ای

18

مزرعه

نقش آفتاب بود روی زمین

مزرعه را

با انگشت هایم شانه می زنم

19

سرد می نگرد

و پالتوی زردش را

در هوا تکان می دهد

20

پاییز

پا برهنگی

گندم هاست


21

این

سهم گندم خداست

دستت را بده

از باران

بالا برویم




22

پای این گلدان

که برای تو

بذرپاشیده ام

مترسکی

صد و هشتاد و پنج سانتی ست

23

هر روز

پری تازه به کلاهش می زد

مصلوبی

که به پای مزرعه

نشسته بود

24

بذر های کلیسا فربه اند

کلاغ

در آستین مسیح

لانه می کند

25

با سنجاق سری

این ساقه ها را

به کاغذ هایم ضمیمه کن

26

باد

پیراهن کاهی ام را

می چلاند

خوشه های عریان

به غروب می روند



وحید ضیائی

www.sherastan.com