برگزیده ای از مجموعه ی "شن"/ مهناز بدیهیان
هیتلر گریه میکرد.
چنگیز عاشق می شد
وبوش دعا می خواند.
پس سنگدل جلاد کیست؟
Ú¯Ùتند یک دست بیصداست
دو دست شدیم
دسته دسته
هزار دستان
اما Ùریاد ما
در هیاهوی باد و بوران گم شد
خشت روی خشت
آنقدر نشست
تا خانه از دیوار
بالا گرÙت
ما بی هیچ Øساب هندسی
با ذهن هایی خالی از ÙلسÙÙ‡
عشق را در ترازوی نا متعادل وزنه می کنیم
آنهم به سنگینی یک Øسرت بزرگ.
من از گل که می بویم
از باران که می شویم
و از نور که می آیم
شعری در دلم رخنه می کند.
شعری که مهتاب سروده است
مکدر شدیم
Ù†Ùس هامان
در دل آیینه سایه اÙکند
و زیبایی درخت و باغ
در صÙØات صیقلی پلاسید
به مادرم قول دادم
Øسرتهایش را تکرار نکنم.
چگونه تکرارنشود صدا
در این دیوارهای تو در تو؟
مثلثی هستم
با ضلعی که از تو ساخته شده
و دو ضلع دیگر که عاشق تواند
سلول عشق
هرگز نمی میرد.
این Øماقت است Ú©Ù‡ مدام
قد می کشد !
دوست داشتن چه آسان است
و ما همیشه
راه سخت رÙته ایم
وکارمان همیشه
دشمنی ست
هر چه گشتم
تعادلی ØŒ انصاÙÛŒ
در کار این جهان ندیدم.
نشانی خدا غلط بود از ابتدا.
دیوانه برخیز!
ØµØ¨Ø Ø¯Ù…ÛŒØ¯Ù‡ است.
بوسه بارانم کن.
بگذار خنده های من طلوع کند
در چشمان سیاه تو
و شب گم شود
زیر مینای دندانت
شب رÙته است Ùˆ من
از لابلای تار موی تو
ستاره چین شب شدم
کاش Ùقر گلویی داشت
تا با دستان پر ز Øیرتم
Ù…ÛŒ Ùشردمش بØد مرگ.
گاه مرگ
آغاز زندگی است.
می گویی رویای هر شبه ام
تو را از خواب میپراند.
Ø´Ú¯Ùتا !
چه پر طنین است
رویای آزادی
در این دشت شب زده.
هیتلر گریه میکرد.
چنگیز عاشق می شد
وبوش دعا می خواند.
پس سنگدل جلاد کیست؟
کاش همچون Øباب بودم
با اشاره ÛŒ Ù†Ùسی اوج Ù…ÛŒ گرÙتم
وبا سر انگشت آهی
دلم به قطره ی آبی ذلال بدل می شد
گوش کن
ارغوان نمی خواهم.
یاس سپید نمی خواهم.
پیرهنم بوی عشق می دهد
گیسویم نوازش کن.
گاه این تنهایی آرام
چه بار سنگینی دارد
سکوت را
می شکند
---
Mahnaz Badihian
کوروش. همه خا نی نوشت
خانم بدیهیان شاعر Ùرزانه شعر با موسیقایی کلمه در Ù…Øتوایی درخشان Ø´Ú©Ù„ گرÙته .Ùˆ این در تراوشات ذهنی شما از یک مهربانی عمیق Ùˆ درد دلی عاشقانه Øکایت به میان Ù…ÛŒ ریزد.
چند نکته ی کوتاه
1-در صÙØات صیقلی پلاسید---بهتره بشه چروک خورد
2-پر ز Øیرت ---بشه پر از Øیرت
3-تو را از خواب می پراند--تو را از خواب می برد
البته خود شما استاد هستی Ùˆ Ú¯Ùتن این نظر ها یک اØساسی عمیق Ùˆ صمیمانه به نزد شعر شماست Ú©Ù‡ از شما بیاموزم.چرا Ú©Ù‡ یک دست بی صداست.با اØترام Ùˆ Ùروتنی