بابک بامدادی / چند شعر کوتاه
سپردند
سر سبز را،
نه بر باد
Ú©Ù‡ به توÙان
.
1
پویندگان دشت واژگان نور:
درشب ٠شهر ٠بی مهتاب
شکستند ،
خط سرخ والیان کور0
و بدینسان :
سپردند
سر سبز را،
نه بر باد
Ú©Ù‡ به توÙان
و به شور0
2
قالب چو تهی کردند
کانون شرارت را
از بن بنه بربستند
ÙˆØشت ØŒ به خرامان را
اینک که درآن گردون ،
آزادگی شان برپاست
بر ماست که برچینیم
کانون شرارت را .
3
چه ها
باید کشید از
باورها !
باور به خلاء
باور به جمود
باور به تهی از خود و
از عالم Ùˆ از عالÙÙ… ها
کلاÙÙ‡ شدم از
باورها .
4
اینان
توده ای وارÙته
آنان
توده ÛŒ نظم یاÙته ØŒ
وینان
بی خود ز خود
بی سر تنان
چون کبکیان ،
وانان
در پی نان همه
سر بر Ú©Ùان
از شاکیان .
5
سینه :
از راز سخن گوید و
Ùریاد ز غم
کوه :
از راز بقا گوید و
توÙان ز عَدَم
هر ØµØ¨Ø :
ز میلاد سخن گوید و
هستی ز Ù‚Ùدَم .
بابک بامدادی
ندا نوشت