گرگ هاری شده ام / مهدی اخوان ثالث

پوپکم ! آهوکم
گرگ هاری شده ام
گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
ص٠تاریکی شب را شکند
همه بی رØÙ…ÛŒ Ùˆ ÙØ±Ù…ان ÙØ±Ø§Ø±
گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله ی چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی بک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ØŒ Ù…ÛŒ ترسم از آن Ù„ØØ¸Ù‡ ÛŒ پر لذت Ùˆ شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه Ø¯ÙØ§Ø¹
زیر Ú†Ù†Ú¯ خشن ÙˆØØ´ÛŒ Ùˆ خونخوار منی
پوپکم ! آهوکم
Ú†Ù‡ نشستی غاÙÙ„
کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی
پس ازین دره ÛŒ ژرÙ
جای خمیازه ی جادو شده ی غار سیاه
پشت آن قله ÛŒ پوشیده ز برÙ
نیست چیزی ، خبری
ور تو را Ú¯ÙØªÙ… چیز دگری هست ØŒ نبود
جز ÙØ±ÛŒØ¨ دگری
من ازین غÙلت معصوم تو ØŒ ای شعله ÛŒ Ù¾Ú©
بیشتر سوزم Ùˆ دندان به جگر Ù…ÛŒ ÙØ´Ø±Ù…
منشین با من ، با من منشین
تو Ú†Ù‡ دانی Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ Ø§ÙØ³ÙˆÙ†Ú¯Ø± Ùˆ بی پا Ùˆ سرم ØŸ
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من Ø§ÙØªØ¯ ØŒ Ú†Ù‡ عذاب Ùˆ ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم
تا جنون ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ای نیست از اینجا Ú©Ù‡ منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون ÙØ±ÙˆØº نگهت
ورنه دیگر به چه کار ایم من
بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت
منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من Ù…Ú©Ù† ØŒ ای پرده ÛŒ طناز ØØ±ÛŒØ±
که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم
گرگ هاری شده ام
هات٠نوشت
وزندگي كردم با اين شعر
وزنده شدم
زنده