نصرت الله مسعودی / Ù†ÙØª آخر

تقدیم به جان ÙØ´ÛŒÙته ÛŒ شمس لنگرودی
که دلش را می سراید.
---
خیلی پش تراز جنگ Ù« چالدران»
تا همین چکه ی آخری
روی دست ٠نعش ٠زمین مانده ام
-----------
تقدیم به جان ÙØ´ÛŒÙته ÛŒ شمس لنگرودی
که دلش را می سراید.
Ù†ÙØª آخر
با تنهایی به روزم
صدای مرا نکند نادیده بگیری
Ùˆ به سرکشی ÙØªÙ†Ù‡Ø§ÛŒÛŒ نیایی
بی دقیقه ÛŒ ازآن لطÙ
که به هیچ کس گوش نمی کند
وازعطر٠بناگوش ات بالا می گیرد.
با تنهایی به تب ام
Ùˆ ابروی عطاری کهنه کار Ú¯ÙØª
پایین نمی آید
جزدرسایه ی درهم آن گیسو!
همیشه Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ú¯ÛŒØ¬ÛŒ بوده ام
وامضای هایم زیر Ùنامه های تقاضای کار
شکل گیسوی توشده است
که درگذرگاه های باداباد
ÙØ±Ù…ان ÙØ§ÛŒØ³Øª را
به هیچ می گیرد
و درپی
این همه ÙØ±ÙˆØ¯ÛŒÙ† Ùمالیده شده
دنبال ÙØ¯Ø§Øº ننگ Ù…ÛŒ گردد
و از این روست که رد می شوم همیشه
که رد می شوی همیشه
و به جا می ماند ازما
آوازی از برگ هایی
Ú©Ù‡ لکنت Ùپاییز
Ù†ÙØª آخرشان است.
به روزم با Ø³Ù‚Ù ÙØªØ§Ø±ÛŒØ®ÛŒ Ú©Ù‡ Ú†Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ کند
وبه جان تو
خیلی پش تراز جنگ Ù« چالدران»
تا همین چکه ی آخری
روی دست ٠نعش ٠زمین مانده ام
Ùˆ Ù…ÛŒ توانی خاشاک ÙØ¨Ø§Ø¯Ù‡Ø§ و٠سیل ها را
لای موها ÙˆÙØ§Ù†Ú¯Ø´ØªØ§Ù†Ù…
نظاره کنی.
Ú†Ú©Ù‡ Ú©Ù† با سینه ریز ÙØµØ¯Ø§ÛŒ چلچله
تا بی مَجاز ÙØ§ÛŒÙ† همه ØØ±Ù مَجازی
پرده را بکشم
وبی آنکه به این روز باشم
سایه هامان را
درذرات ÙØ´Ø¨ ÙˆÙمهتاب
به هم گره بزنیم
تا زندگی درختی شود
که برگ برگ آن می خندد.
نصرت الله مسعودی
1مرداد/87
Ù…ØµØ·ÙØ§ نوشت
Ú†Ú©Ù‡ Ú©Ù† با سینه ریز ÙØµØ¯Ø§ÛŒ چلچله
تا بی مَجاز ÙØ§ÛŒÙ† همه ØØ±Ù مَجازی
پرده را بکشم
وبی آنکه به این روز باشم
سایه هامان را
درذرات ÙØ´Ø¨ ÙˆÙمهتاب
به هم گره بزنیم
تا زندگی درختی شود
که برگ برگ آن می خندد.
امید که آن قلم همیشه پادار بماند.من اصولا اهل نوشتن کامنت نیستم واین اولین کامنتی است که برای یک شاعر هموطن می نویسم.