ديوار / رضا بی شتاب

بشكن شب قطبي را
خورشيد بكن بيدار
تصوير٠مرا ديگر
از قاب٠زمان بر دار
سودايي٠رسوا را
بر دار٠زمين بگذار
بيزارم از آن سيما
كآن را نبود غوغا
بيزارم از آن دستي
كآن بَرنَدرَد پندار
در خواب چه مي خندي
چون خون چكد از ديوار
با باد چه مي گردي
اي بي خبر از كردار
با باد٠بلا آمد
آن تيغزن٠غدار
ديدي كه دگر ما را
از دست بشد Ú¯ÙØªØ§Ø±
آن خانه كه ما را بود
ويران شد از اين اغيار
آنجا كه شود تاراج؛
هستي همه در بازار
خاموش نشستن را
اينت نبود Ø±ÙØªØ§Ø±
خود غلغله اي يارا
انداز در اين ديوار
نقبي بزن اي دریا
بر روزن٠اين زندان
بشكن شب قطبي را
خورشيد بكن بيدار
خورشيد تويي يارا
چون ديده شود بيدار
آن خانه چراغان كن
بار٠دگر اي جانا
2008-06-16
سميه نوشت
بشکن شب قطبي را
خورسيد بکن بيدار
خيلي زيبا بود