لازارووس نیستم / امیر Øسین تیکنی
اعترا٠می کنم به بچه مرده ای
که از آن من نبود
اما به بغل گرÙته بودم
لازارووس نیستم
امیر Øسین تیکنی
این گونه به چشم های من نگاه نکنید
کاغذ Ùˆ قلمی کاÙÛŒ ست
من به همه چیز اعترا٠می کنم
اعترا٠می کنم به بچه مرده ای
که از آن من نبود
اما به بغل گرÙته بودم
از گلویش خون می چکید
کنار مجسمه Øضرت مریم ایستادم Ù…ÛŒ خندید
Ú¯Ùتم عیسای شماست ØŸ
می خندید
ناگهان باران شدیدی گرÙت
زیر چتر کاÙÙ‡ ای خیابانی نشستم
با بچه ی مرده چه می کردم
من از جنگیدن می ترسیدم
سرباز بدی بودم
اما بمباران !
سوراخ سوراخم کرده بود
هیچ آب گوارایی خنکم نمی کرد
بچه را در کاÙÙ‡ جا گذاشتم
رÙتم
می توانید از باران بی دلیل عصر به پرسید
....
نه این گونه به چشم های من نگاه نکنید
Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ اعترا٠می کنم
من در موزه جنگ گم شده بودم
میان بازمانده ی خمپاره ها
ناله می کردم که مرا از این جا ببرید
من که جنگیدن بلد نیستم
اصلن این چاقوی کند
به چه کار شما می آید ؟!
باور کنید دست من نبود
اشتباهی شده بودم
کسی مرا برداشت
گلوی کودکی را برید
و بعد من جزئی از موزه شدم
Ú¯Ùتند شایسته تقدیری ...
خون کودک بر من ماسید
سیاهی شد
من زنگ زدم از این همه
پیری بی دلیل
از این تقدیر بد
با نگاهتان این گونه به سلاخی ام نکشید
من که اعترا٠می کنم
نیازی به این همه خشونت نیست
من عاشق Øنجره ÛŒ Øضرت داوود بودم
عاشق عصای موسا
Ú¯Ùتم نیازی به معجزه نیست
همه Øر٠هایتان دربست قبول
لازارووس نیستم که اینگونه برایم نمایش بازی می کنید
تنم کبود بوسه ی پروانه ها ست
کجا می برید مرا ؟
Ú¯Ùتند گلویت را Ù…ÛŒ بریم برای ادای دین ابراهیم
اما این نمایشی بیشتر نیست ...
اشتباهی شده بودم
Ùˆ Ùقط شیطان بدصÙت این را Ù…ÛŒ دانست
......
و تو ای عشق من
در آستانه در نایست
به داخل بیا
ببین چگونه مرا به صØراهای سیبری تبعید Ù…ÛŒ کنند
هیچ گاه به تو Ù†Ú¯Ùته بودم
چشمان آبی مغمومت را دوست دارم
Øالا Ú©Ù‡ Øر٠از اعترا٠است
Øالا Ú©Ù‡ همه چیز اشتباهی ست
لو می دهم : موجهای بلند اقیانوس
از آبی چشم های تو کمتر است
تکه تکه های مرا بردارید
موزه ی جنگ دیدنی نیست
از مجسمه مریم نمی توان انتظار معجزه داشت
تن نمی دهم به Ùرشته ÛŒ دروغگو بودن
گناه همه چیز و همه کس با من
Ùقط Ù„Øظه ای رهایم کنید
می خواهم زیر این رگبار بهاری
بایستم و خون گریه کنم .
Saigon(Vietnam)-feb 2008
لیلا نوشت
با آرزوی توÙیقات روزاÙزون