خواب ها / رضا بی شتاب
ای خوش آن شوریده ÛŒ شرزه Ú©Ù‡ آشÙته کند این خوابها
تا مگر خیزاب٠خشمی برجهد ناگه ازین گردابها
-----------------------------------
خواب ها
رضا بی شتاب
ای خوش آن شوریده ÛŒ شرزه Ú©Ù‡ آشÙته کند این خوابها
تا مگر خیزاب٠خشمی برجهد ناگه ازین گردابها
آسمانی Ù¾Ùر ستاره بر دمید Ùˆ یک دل٠بیدار نیست
آخر ای دلبسته ی بستر چه می جویی درین سردابها
برگی از این باغ٠پهناور نمی جنبد دگر در روزگار
یاد باد آن شعله های خشم اندر دستها و سینه ها بی تابها
از Ú†Ù‡ با دریادلی Øاصل ترا این ÙˆØشت Ùˆ تشویش شد
جان٠مواج٠جهان بودی و اکنون مانده در مردابها
رنگ و برگ٠گل دگر پژمرده و بغنوده این بیمار باغ
جای آن دارد که از ابر٠زمان ریزد همه خونابها
مرغ٠بی آواز گشتی قیچی٠غم بال و پَرت را بچید
از زمین دیگر نگاهت راه نگشاید سوی مهتابها
چشمه ها در خود Ùرو Ø®Ùتند Ùˆ دیگر آینه مرداب شد
چهره ای هرگز نبیند باطنش در صاÙی٠آن آبها
گشته اند گم هم سوار و اسب و هم شمشیر٠اندیشه دلا
نامشان از دÙتر٠Ùریاد رÙت Ùˆ عکس٠شان اندر غبار٠قابها
جز Øزین زمزمه از ساز٠زمان Ùˆ زندگی چیزی نماند
بگسلد سنگی گران آوا سکوت و بشکند مضرابها
هیچ خورشیدی نخندد در دیار٠مردگان٠و این ددان
تا مسخر Ùصلهای سÙÙلگان، بسته اینک راهها Ùˆ بابها
2008-05-26